۱۳۹۸ فروردین ۳۱, شنبه

سیری در قصه «نوکر و ارباب» (۱)

قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
 
ترجمه
و
تحلیل
از
 میم حجری

• آقای کوینر ـ اندیشنده ـ گفت:
• «کسی که با خود کاری ندارد، می کوشد که دیگری با او کار داشته باشد.
• چنین کسی یا نوکر است و یا ارباب.
• نوکر و ارباب کمترین تفاوتی با هم ندارند، مگر در چشم نوکر و یا ارباب.»

• پرسیدند:
• «پس بهتر این است که هر کس با خودش کار داشته باشد؟»

• آقای کوینر جواب داد:
• «کسی که با خودش کار داشته باشد، در واقع با هیچ کار دارد.
• چنین کسی نوکر هیچ است و ارباب هیچ.»

• پرسیدند:
• «پس بهتر این است که کسی با خودش کار نداشته باشد؟»

• «آره، به شرط اینکه نگذارد که کسی با او کار داشته باشد:
• یعنی با هیچ کار داشته باشد:
• یعنی نوکر هیچی، سوای خود باشد و یا ارباب هیچی، سوای خود باشد.»
• آقای کوینر ـ اندیشنده ـ خنده کنان گفت.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر