۱۳۹۷ بهمن ۳, چهارشنبه

آتشم من، چراغ جهانم، سرخ گوی فروزان

فریاد موسویان
با
سپاس
از
رعنا جهان آرا

اولین تازیانه
بر پیکر زخم نشست


عقاب نالید و گفت:
من کرم خاکی ام

دومین تازیانه
جگر خسته را شکافت


دریا تلخ گریست و گفت:
برکه ای هستم در بیابانی دور،
اگر جنبنده ای باشد که از من بنوشد

سومین تازیانه
در استخوان شکست


خورشید زار زد:
من؟
شمعی هستم در بامدادان
که مرگ خویش را سوسو می زند

چهارمین تازیانه
در خون جهید


طوفان در خاک خزید و زوزه کشید:
نسیمی که به قدر لرزاندن برگی
از شاخه ای به شاخه ای تقلا می کند،
آن منم

***

آخرین تازیانه

آخرین تازیانه
از رمق افتاد و در خاک غلتید

پس آنگاه
عقاب پر گشود و بانگ برآورد:
من عقابم
تاج سر آسمان

دریا به صخره کوبید و به خشم گفت:
دریا هستم
خروشنده ی موج ها
سیلی سخت بر گوش زمان

خورشید شعله کشید و سرود:
آتشم من،
چراغ جهانم
سرخ گوی فروزان

طوفان برخاست
بر زمین زد و نعره برآورد:
منم گرداننده ی دوار
در خود فرو برنده ی زئدان

و حالا
کدام زخم است
که نشنیده باشد
سرود عقاب را و دریا را
سرود خورشید را و طوفان را؟!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر