پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
برگردان
شین میم شین
۱۴
· در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، فرمولبندی های
مختلفی از مسئله اساسی فلسفه صورت
گرفته اند که به لحاظ محتوا همترازند.
· اما از دقت و ظرافت متفاوتی برخوردارند.
۱۵
· انگلس، مسئله اساسی فلسفه
را به مثابه مسئله رابطه میان تفکر و وجود
و یا روح و طبیعت تعریف می کند.
· (انگلس،«فویرباخ»، ۲)
۱۶
· اما باید توجه داشت که این تعریف در چارچوب
انتقاد از هگل و فویرباخ صورت می گیرد و انگلس مفاهیم «تفکر»
و «وجود» رایج در آثار آنها را به کار
می برد.
۱۷
· وجود اینجا توسط انگلس
به مثابه وجود مادی، به مثابه واقعیت عینی و یا ماده
به کار می رود.
۱۸
· از آنجا که مفهوم «وجود»
نامعین است، چون آن می تواند هم شامل حال پدیده های مادی و هم شامل حال پدیده های فکری
باشد و از آنجا که مفهوم «تفکر» شامل
حال همه پدیده های فکری (مثلا احساس و ادراک) نمی شود، دقیقتر خواهد بود، اگر ما
در چارچوب مسئله اساسی فلسفه، ماده و روح (شعور) را در مقابل هم قرار دهیم.
۱۹
· چون مفاهیم «ماده»
و «روح (شعور)» جامعترین و فراگیرترین
مقوله های فلسفی اند و نمی توانند از مفاهیم دیگری نشئت گرفته باشند، پس مسئله اساسی فلسفه، تنها از طریق مقابل هم قرار
دادن آندو و از طریق توضیح رابطه متقابل آندو می تواند تعریف شوند.
۲۰
· تاریخ تفکر فلسفی نشان می دهد که فقط دو راه حل
برای مسئله اساسی فلسفه وجود دارد:
الف
· یا ماده بر روح
(شعور) مقدم قلمداد می شود
ب
· و یا روح (شعور)»
بر ماده
مقدم قلمداد می شود.
۲۱
· از این رو ست که در تمامی تاریخ فلسفه، فقط دو
جریان اصلی و مستقل فلسفی، یعنی ماتریالیسم و
ایدئالیسم، به وجود آمده است.
۲۲
· دوئالیسم، که ماده و
شعور را دو جوهر مستقل و غیروابسته به یکدیگر می داند، از توضیح انطباق روح (شعور) با
ماده (که خود را در شناخت جهان مادی بوسیله انسان و در کردوکار عملی او
نشان می دهد) عاجز می ماند و برای توضیح این حقیقت امر دست به دامن فرضیه های من
در آوردی می شود:
الف
· دوئالیسم یا ادعا می کند که تنظیمگر این انطباق خدا ست
(دکارت)
ب
· و یا در زیر پرچم اوکی
ژنالیسم، ادعا می کند که خدا در هر
تغییر وارد عمل می شود و انطباق را بوجود می آورد.
· (گولینچ)
پ
· و یا دست به دامن هارمونی
از قبل تعیین شده می شود.
· (لایب نیتس)
۲۳
· ماتریالیسم ماقبل
مارکسیستی در فرم های نمودین مختلف خود و در چارچوب امکانات تئوریکی
خود، به مسئله اساسی فلسفه ـ اصولا ـ پاسخ
درست می دهد و عناصر مهم یک راه حل علمی جامع برای آن را به وجود می آورد.
۲۴
· این امر، بخصوص در مورد ماتریالیست های انگلیس و فرانسه و فویرباخ صادق است.
۲۵
· آنها ماده را مقدم بر روح (شعور) می دانند و روح (شعور) را محصول جسم انسانی قلمداد می کنند
و بنا بر محتوای آن روح (شعور) را
انعکاس جهان مادی می دانند.
۲۶
· اما نظرات آنها راجع به طبیعت روح (شعور) و فونکسیون آن ساده و مکانیکی
بوده و آنها به سبب سطح نازل توسعه علوم طبیعی در آن زمان، هنوز نمی توانند به
شناخت کیفیت خاص روح (شعور) نایل آیند.
۲۷
· از آنجا که آنها قادر به درک ماتریالیستی حیات اجتماعی نبوده اند و در
این عرصه سرانجام در ایدئالیسم فرومانده
اند، راه حل آنها برای مسئله اساسی فلسفه
به عرصه معینی از واقعیت عینی، یعنی به
طبیعت محدود مانده است.
۲۸
· آنها بنا بر درک کلا غیردیالک تیکی و متافیزیکی خود، روح
(شعور) را عمدتا به مثابه بازتاب منفعل
ماده می پندارند و تأثیر برگشتی فعال روح (شعور)
بر جهان مادی را به اندازه کافی در نظر نمی گیرند.
۲۹
· ماتریالیسم دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی در
حل مسئله اساسی فلسفه راه درست
ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی را ادامه می دهند و در ضمن بر نقاط ضعف و معایب و
نواقص آن غلبه می کنند و برای اولین بار جامعترین، فراگیرترین، پیگیرترین و
قاطعانه ترین پاسخ به مسئله اساسی فلسفه
را ارائه می دهد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر