محمدعلی عمویی
مستند سیمرغ
(ناگفته های حزب توده)
قسمت اول
تحلیلی
از
گاف سنگزاد
با
سپاس
از
دلاور دلیجان
۱
محمد علی عمویی و یاران
تحت فشار اجامر جماران،
پس
از
تحویل دادن حرف های مبهم و چند پهلو و قابل تفسیر دلبخواه
ترفند سنجیده دیگری
را
به
خدمت می گیرند.
ترفندی
که
دستکم
بیفونکسیونال
(دو کارکردی)
است:
الف
این ترفند
از
سویی
یک عالمه از وقت شوی تلویزیونی را تلف می کند
بی آنکه کم ترین ربطی به تنبه و توبه داشته باشد.
ب
از
سوی دیگر
آب به آسیاب جنبش کارگری ـ کمونیستی کشور
می ریزد.
۲
این ترفند بیفونکسیونال سران و سرداران حزب توده
معرفی تک تک آنها
ست.
توده ی تماشاچی
تحت این ترفند سنجیده و اندیشیده
با
بیوگرافی فخر انگیز رهبران فرزانه پرولتاریای کشور
خواه و ناخواه
آشنا می شوند.
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان
ما چه می كردیم در كولاك دلآشفته ی دمسرد؟
سرنیزه دشمن
بدین طریق و با این ترفند
سمت و سو عوض می کند و به سینه سرنیزه دار می نشیند.
اولین گام
را
خود عمویی
ـ سردار سربلند توده و حزبش ـ
برداشته است:
محمد علی عمویی
زادروز ۱۳۰۷
کرمانشاه
«دکتر تبریزی
(نام مستعار)
آثار:
دُرد زمانه
همسر نسرین نافعی
من
محمد علی عمویی
عضو هیئت سیاسی و دبیر کمیته مرکزی حزب توده ایران
فعالیت سیاسی ام
را
از
فعالیت در سازمان جوانان توده در سال ۱۳۲۵ آغاز کرده ام.
پس از گذراندن دانشکده افسری در سال ۱۳۲۸
به
سازمان افسری حزب
پیوسته ام.
پس از پنج سال فعالیت
همراه با سایر اعضای سازمان افسران
دستگیر و زندانی شده ام.
از
سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۷
به
مدت نزدیک به بیست و پنج سال
زندانی رژیم گذشته بوده ام.
پس از پیروزی انقلاب (عنگلاب) و آغاز مجدد فعالیت علنی حزب
من هم به حزب پیوسته ام.
در
پلنوم شانزدهم
غیابا
به
عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب شده ام.
و
در
پلنوم هفدهم
عضویتم در کمیته مرکزی مجددا تایید شده
و
به
عضویت هیئت سیاسی حزب برگزیده شده ام.
عهده دار مسئولیت شعبه روابط عمومی بوده ام
و
تا
لحظه دستگیری
این مسئولیت را بر عهده داشته ام.
این بیوگرافی یکی از خاینین به خلق است.
در ۱۸ سالگی
عضو سازمان جوانان حزب توده شده
و
در
۲۱ سالکی عضو حزب توده.
بعد
۳۷ سال
از
عمرش
را
در زندان های شاه و شیخ
به
خیانت بر خلق و جاسوسی برای بیگانه صرف کرده
و
اکنون
پس از عنگلاب اسلامی
با
مشاهده ایمان آهنین شکنجه گران جوان و پی بردن به حقانیت عنگلاب اسلامی
داوطلبانه
بدون تحمل کمترین عذاب و آزار و زور
به
تله ویزیون طویله اسلامی
آمده
تا
بر جرایم و خیانات وطن برباد ده خود و امثال خود
اعتراف کند و به مردم «قهر» بان عیران
دین خود
را
ادا کند.
من
ای وطن
به
تو
مقروض نیستم
هرگز
تو
قرضدار منی
که
دست من نگرفتی در آن پریشانی
تو
مادر وطنی
و
من
به
دامن تو
کودک سر راهی
که
همچو خار بیابان
ـ نهفته ـ
روییدم
نه
آبیاری
و
«یار» ی
و
یاری
دیدم
هنوز
روی بهاران ندیده،
دیدم من
که
تندباد حوادث
ز ریشه دورم کرد.
...
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر