۱۳۹۷ آذر ۲۵, یکشنبه

دادخواهی کی سر آمد، دادخواهان را چه شد؟

 
متن دادخواهی
آذر بی نیاز
(همسر احسان طبری)
خطاب به آیت الله حسینعلی منتظری
 (۱۳۰۳٫۰۵٫۱۰ - ۱۳۶۷٫۰۳٫۰۸)

۱
اكنون
كه
 از مراجعات مكرر خود 
برای کسب آگاهی از حال شوهرم «احسان طبری» به همه مراجع صلاحیتدار، 
مانند سپاه پاسداران، دادگاه انقلاب اسلامی‌ 
جز برخوردهای گاه زننده و در همه حال بی‌ نتیجه طرفی نبسته‌ ام، 
این دادنامه را برای شما به‌ مثابه آخرین فریادرسی كه در جمهوری اسلامی‌ می‌ شناسم تقدیم می‌ دارم 
و 
قبل از هر چیز 
از 
اینكه وقت گرامی ‌خود 
را 
برای خواندن این نوشته صرف می‌ كنید
 از 
شما 
تشكر می‌‌ كنم. 
 
۲
هر چند كه در قبال مسئولیت بزرگی كه بر عهده گرفته‌ اید،
 خواندن و رسیدگی به این نامه 
خود از مهم‌ ترین تعهدات مسئولیت شما به‌ شمار می‌‌ آید.
 
۳
 
 
مدت پنج ماه
 از 
روزی كه بی‌ خبر به خانه ما ریختند، من و شوهرم را چشم بسته به مكانی ناشناس بردند، 
می‌گذرد. 
 
۴
از آن روز تاكنون 
نه تنها هیچ خطی یا خبری از شوهرم به من نرسیده است 
كه 
مرا از حال او آگاه كند، 
بلكه هر دری را كه برای یافتن كوچك‌ ترین خبری از وضع شوهرم زده‌ام جز «نمی‌دانم» 
پاسخی نشنیده‌ ام.
 
۵
از شما می‌ پرسم: 
«اگر مقامات سپاه و دادگاه‌ های انقلاب كشورمان از حال و روز یك زندانی 
كه 
در چنگ ایشان اسیر است 
بی‌ خبر باشند، 
پس خانواده او باید كدام در را بزنند و چاره از كجا بجویند؟»
 
۶
حضرت آیت‌ الله‌! 
دادگاه‌ های عدل جمهوری اسلامی
چگونه می‌ توانند 
در 
برابر فرزندان یك زندانی در بند، 
كه 
مدام با نگرانی و هراس برای آگاهی از وضع پدرشان
 از
 راه دور 
به 
مادر خود 
تلفن می‌ زنند 
و 
مدام پاسخ «نمی‌دانم» می‌ شنوند 
این بی‌ عدالتی خود 
را
 توجیه كنند 
و 
همچنان دم از عدالت بزنند؟ 
 
۷
آن هم زندانی هفتاد ساله‌ ای 
كه
سال‌ ها ست 
با
بیماری خطرناكی 
چون 
بیماری پیشرفته قلبی، زخم معده و سیاتیك، 
كه
 از زندان رضاخانی به یادگار دارد 
دست و پنجه نرم می‌ كند 
و 
زندگی و مرگش،
 حتی در شرایط مساعد روزگار، 
همواره مایه نگرانی خانواده‌ اش بوده‌ است.
 
۸
حضرت آیت‌الله! 
گمان می‌كنم نه تنها در دادگاه عدل اسلامی ‌كه در همه دادگاه‌ ها و حتی بیدادگاه‌ های جهان نیز زندانیان حقوق مشخصی دارند، 
كه
 از‌
جمله ابتدایی‌‌ ترین آن‌ها 
مطلع بودن خانواده ایشان از حال و وضع آنان 
از 
طریق ملاقات یا لااقل گفتگوی تلفنی است.
 
۹
 در شرایطی كه اكثر زندانیان هر ماه یا هر از چند ماه یكبار با یك تلفن از زندان خانواده‌ های خود را از زنده بودن خود مطمئن می ‌سازند، 
به من بگوئید 
كه
 چرا پنج ماه است كه از شوهر من خبری نیست؟ 
 
۱۰
اگر شوهر من زنده و سالم است 
چرا نباید با یك تلفن كوتاه 
همسر و فرزندانش 
را
 از حال خود باخبر كند؟ 
 
۱۱
اگر
 به‌ هر دلیلی
 بیمار و ناتوان از سخن گفتن است،
 آیا حتی از نوشتن دو سطر یادداشت نیز عاجز است؟
 
۱۲
 و اگر حتی مرده ‌است، آیا همسر و فرزندان او حق ندارند، 
كه
 از
 این حقیقت شوم 
باخبر باشند؟ 
 
۱۳
آیا شما خود هر گونه رنج بی‌‌ خبری از عزیزان خود را كشیده‌اید و عمق و شدت آن را می‌ توانید حس كنید؟
 
۱۴
حضرت آیت‌الله! 
در 
همه دادگاه‌ها و حتی بیدادگاه‌های جهان، 
حتی برای خطرناك‌‌ ترین جانیان نیز حق ارتباط با خانواده درجه اول را محفوظ داشته‌ اند، 
به من بگوئید
 این چگونه عدالتی است 
كه 
از مردی دانشمند و وارسته 
كه
 در همه جهان به جهت علم و تقوا و ایمان خود سرشناس است 
و
 در
 ایران و جهان
 از
 دشمن و دوست
 به
 او
 می ‌نازند
 و 
برای شخصیت معنوی‌ اش اعتبار قائلند، 
این حق دریغ می‌شود؟ 
 
۱۵
من 
لااقل
 به 
سبب چهل سال زندگانی روزان و شبان با احسان طبری 
می‌ توانم
 با 
همه ایمان و صداقت خود 
به سربلندی 
سوگند یاد كنم 
كه 
او جز عشق پُرایثارش به دفاع از والاترین فضایل انسانی و نبرد بی‌امان و خستگی‌ ناپذیرش با ستمگری و دیوخویی انسان‌ نمایان 
هدفی نداشته ‌است
 و
 جز در راه حق و حقیقت
 گامی ‌نپوئیده ‌است،
 كه
 دل بزرگش همواره به‌ خاطر مظلومان جهان تپیده‌ و بزرگ‌ ترین درد زندگانی‌ اش، 
كه
 قلب دردمندش را در تمام اوقات حیاتش رنجه می‌داشت،
 درد دوری از وطن بود 
و 
زیباترین عشق او شوق بی‌ پایانش به آزادی و استقلال و حیثیت ایران و ایرانی بود 
و 
همه توان خود 
را، 
از 
قلم و قدم و كلام، 
جز در این راه صرف نكرده‌ است. 
 
 ۱۶
بر این ادعا چه گواهی زنده‌ تر از كارنامه آثار و نوشته‌ های او و چه شاهدی گویاتر از همه كسانی كه از دشمن و دوست او را دیده و شناخته‌ اند.
 
 ۱۷
 آری، 
سابقه مبارزه و پیكار او با اهریمن و اهریمنان
 به
 زمان ‌های بسی دور برمی‌گردد، 
به 
روزگاری كه حتی بسیاری از انقلابیون و انقلابی‌ نمایان امروز 
شاید كودكان چشم و گوش و زبان بسته‌ ای 
بیش نبودند.
 
۱۸
حضرت آیت‌الله! 
دادگاه‌ های انقلابی عدالت جمهوری اسلامی، 
چنین مردی 
را
 نه تنها به اسارت گرفته‌ اند،
بلكه از ابتدایی‌ ترین حقوق خود
 محرومش ساخته‌ اند. 
 
۱۹
من ایمان دارم 
كه
 قضاوت تاریخ 
سرانجام 
او 
را 
به 
مقام در خورش خواهد رسانید 
و
 آنچه
 را 
كه 
در طول زندگی پُربار و افتخارش از او دریغ كردند،
 نسل‌های آینده ایران 
سپاسمندانه
 به
 او
 تقدیم خواهند كرد. 
 
۲۰
دادگاه‌ های انقلابی عدل جمهوری اسلامی‌ ایران و همه مسئولان اجرایی و قضایی آن 
در
 برابر این حكم تاریخ
 چه پاسخی خواهند داشت 
و 
چگونه زیر بار این شرم سر برخواهند كرد؟ 
 
۲۱
شما بهتر می‌دانید 
كه
 آفتاب حقیقت 
هرگز برای همیشه زیر ابر دروغ و تهمت پنهان نمی‌ ماند. 
 
۲۲
شوهر من 
نیز 
با 
همین امید و اعتقاد 
بود 
كه 
همه سرمایه ‌عمر و علمش 
را 
در طبق اخلاص نهاد و تقدیم خیر و صلاح انسان كرد.
 
 ۲۳
 امروز ممكن است 
كه 
با 
جعل و دروغ 
جمع بی‌ خبری 
را 
فریفت 
و 
بی‌ گناهی 
را 
در 
اذهان جامعه گناهكار نمایاند،
اما آیا می‌توان همه را برای همیشه فریب داد؟ 
 
۲۴
و 
آن روز 
كه
 آفتاب حقیقت 
بر 
جان جهان 
تابنده شود، 
این 
خفاشان كوردل 
خود 
را 
در چه سردابه‌ هایی پنهان خواهند كرد؟ 
 
۲۵
و
 از شما می‌ پرسم: 
«آیا در آن روز 
وجدان تاریخ و جامعه
 دامن همه مسئولان جمهوری اسلامی ‌و حتی دامن خود شما 
را 
به‌ مثابه یكی از اركان مقتدر این جمهوری نخواهد گرفت؟»
 
۲۶
 آنان را نمی‌ دانم،
 اما 
آیا خود شما 
برای آن روز پاسخی دارید؟
 
۲۷
شما 
كه 
خود
 داغ عزیزی را بر سینه دارید
 آیا درد آن كسانی را كه عزیزانشان 
را 
بی‌ گناه و حتی به گناه شرافت و صداقت، 
در 
زیر پای ظلم و بی‌ عدالتی لگدمال می‌كنند 
در می‌ یابید؟ 
 
۲۸
خبر مرگ ناجوانمردانه فرزند شما 
دل بسیار كسان و از جمله من و شوهرم 
را
 سخت 
به درد آورد،
 اما
 آیا شما نیز در این اندوه دردناك من و فرزندانم
 با 
ما 
احساس همدردی می‌ كنید؟
 
 ۲۹
من
 این نامه 
را 
از 
سر خواهش و تمنا، 
یا 
برای جلب ترحم 
به
 شما 
نمی‌ نویسم، 
بلكه گمان می‌كنم 
كه 
موظفم 
این مسئولیت خطیر 
را 
به 
شما 
و
 از
 طریق شما 
به 
همه مسئولان جمهوری اسلامی ‌
یاد آوری كنم 
تا 
شاید با پیش گرفتن راه عدل و حق 
كه
 اگرچه مدت‌ها ست از آن منحرف شده‌ اند، 
اما
 هنوز بازگشت به آن 
چاره‌ پذیر است 
اندكی از بار سنگین گناهان خود كه در حق آزادگان و پاكان و محرومان این ملت روا داشته‌ اند
 بكاهند.
 
۳۰
با امید قاطع به چنین همدلی است 
كه
 اكنون 
به 
شما 
روی آورده 
و
 احقاق این حق بدیهی 
را 
از 
شما 
می ‌طلبم. 
 
 ۳۱
باشد تا این امید به نومیدی بدل نگردد.
 
۳۲
با ایمان قاطع به پیروزی حق بر باطل  
 
پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر