ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎ ﻋﺴگرﻯ
(ﻣﺎﻧﻰ)
(۱۳۳۰)
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
انقلاب در برابر انقلاب!
منبع:
رادیو مانی
تحلیلی
از
یدالله سلطانپور
۱
مارکس
باور داشت
طبقۀ کارگر نیروی محرکۀ اجتماعی است
و
مارکسیست ها
معتقد بودند
بر اساس ارادۀ تاریخ
طبقۀ کارگر
باید
مهندسی و مدیریت جهان امروز و آینده
را
برعهده گیرد
و
چنین خواهد شد
چو فرمان تاریخ
است.
در
رابطه
با
مارکس و مارکسیسم
احتمالا به دلیل بی خبری او از مفاهیم فلسفی مارکسیستی ـ لنینیستی است
و
بهتر است که تصحیح شود:
۲
مارکس
باور داشت
طبقۀ کارگر نیروی محرکۀ اجتماعی است
نیروی محرکه جامعه
یک مفهوم فلسفی (ماتریالیستی ـ تاریخی) است.
فرق مفاهیم فلسفی با مفاهیم فقهی و علمی و هنری و اتیکی و استه تیکی و غیره
را
مانی
هنوز نمی داند.
مفهوم نیروی محرکه جامعه بشری
به مثابه مفهومی فلسفی
فقط شامل حال فرماسیون اقتصادی سرمایه داری نمی شود
که
مارکس
چنین جفنگی
را
بر زبان رانده باشد.
مفهوم نیروی محرکه جامعه بشری
شامل حال کلیه فرماسیون های اقتصادی
(کمون اولیه، برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیایلسم، کمونیسم)
می شود.
ماتریالیسم تاریخی
علم عام ترین قوانین و قانونمندی های جامعه بشری به طور کلی است.
مهم ترین مفهوم مربوط به نیروی محرکه جامعه بشری
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
است
که
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک ماتریالیستی ـ دیالک تیکی محتوا و فرم است.
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
یکی از مهم ترین کشفیات مارکس و انگلس است
که
به برکت آن
جامعه شناسی
کسب علمیت می کند و شباهت غریبی به علوم طبیعی و ریاضی پیدا می کند.
نیروهای مولده
(وسایل تولید، انسان های مولد، علم، فن، طرز استخراج مواد خام و غیره)
در
هر فرماسیون اقتصادی جامعه
محتوا
ست
و
مناسبات تولیدی
فرم
است.
با
توسعه نیروهای مولده
(با فربه شدن محتوا)
مناسبات تولیدی
(فرم، قالب، ظرف)
برای نیروهای مولده
(محتوا، درونمایه، مظروف)
تنگ می شود
و
جامعه
به همین دلیل عینی
دستخوش بحران می گردد.
یعنی
انقلاب جامعه ای (اجتماعی)
الزامی می گردد.
انقلاب جامعه ای
نیز
یکی دیگر از نیروهای محرکه جامعه است.
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
سبب می شود
که
مبارزه طبقاتی
میان طبقات جامعه
شعله ور شود.
مبارزه طبقاتی
نیز
یکی دیگر از نیروهای محرکه جامعه بشری به طور کلی است.
۳
مارکس
باور داشت
طبقۀ کارگر نیروی محرکۀ اجتماعی است
بهتر است
بگوید که مارکس کجا چنین جفنگی را بر زبان رانده است.
با چسباندن مشتی دروغ به کلاسیک های مارکسیسم
می توان عوامفریبی کرد،
ولی
ضمنا
می توان رسوا شد.
سؤال اکنون این است
که
مارکس
چی گفته
که
مانی در عالم تخیلات شاعرانه اش به این یاوه رسیده است؟
۴
یکی دیگر از مهم ترین کشفیات مارکس و انگلس
پرولتاریا
به عنوان سوبژکت تاریخ در فرماسیون اقتصادی جامعه سرمایه داری
بوده است.
با این کشف مارکس و انگلس است
که
سوسیالیسم اوتوپیکی به سوسیالیسم علمی
استحاله می یابد
و
کلام قصار معروف در «تزهایی راجع به فویرباخ»
فرمولبندی می شود:
فلاسفه تاکنون جهان را تفسیر می کردند.
اکنون زمان تغییر جهان فرارسیده است.
چرا و به چه دلیل؟
به این دلیل که فلاسفه
از
پرولتاریا به مثابه سوبژکت تاریخ
بی خبر بوده اند.
در بی خبری از سوبژکت تاریخ
جهان
را
فقط می توان تفسیر کرد.
سوبژکتیویته
نیز
یکی دیگر از مهم ترین کشفیات مارکس و انگلس بوده است
که
در همان اثر مشترک آندو
«تزهایی راجع به فویرباخ»
اثبات و اعلام شده است:
تاریخ بی سوبژکت نیست.
بدون سوبژکت تاریخ
جامعه و یا جهان
تغییر نمی یابد.
مارکس چی گفته؟
مارکس گفته:
پرولتاریا
سوبژکت تاریخ
در
فرماسیون اقتصادی جامعه سرمایه داری
است.
مراجعه کنید
به
سوبژکت تاریخ
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/105
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر