مارتین بلومن تریت
برگردان
شین میم شین
تز سوم
۱
فرق فریبایی که ظاهرا میان انسان ها وجود دارد،
نه،
فرق ماهوی میان آنها،
بلکه
فقط می تواند
فرق فرعی و غیرماهوی باشد
که
کمترین ربطی به طبیعت بشری انسان ها ندارد.
۲
انسان
را
عملا
نمی توان به اندازه کافی به طرز بیولوژیکی تعیین کرد.
برای اینکه مشخصاتی که انسان را از انواع دیگر متمایز می
سازند،
اصلا
خصلت بیولوژیکی ندارند.
بلکه
محصول پراتیک تاریخی اند:
انسان
انسان ها
را
می سازد.
۳
به همین دلیل هم است
که
انسان ها
در وجوه تعیین کننده اصلا فرقی با هم ندارند.
۴
مشخصات جسمانی
مثلا رنگ پوست، بزرگی جثه، اندازه بینی و امثالهم
در تعریف انسان بودن
کمترین اهمیتی ندارند.
۵
بدون نسل برومند بعدی
وراثتی
وجود نخواهد داشت.
۶
به همین دلیل
پیش شرط وراثت
همگونی (هوموژنیته) انسان ها ست.
۷
موتاسیون
(تغییر ژن ها در اثر همانندسازی: تولید دو نسخه دی ان آ
از یک دی ان آ)
همگونی
(هوموژنیته)
پیش شرط توارث
شناسی ژنه تیک است
که
تفاوت های حاصله در اثر موتاسیون را تماتیزه می کند
(موضوعیت می بخشد)
که
بر مبنای انطباق با محیط زیست معینی (انتخاب) می توانند
حفظ شوند.
۸
انسان
به لحاظ تاریخی
فقط
یکبار
پدید آمده است
و
در اثر فجایع طبیعی و تاریخی و یا در اثر انطباق با محیط
زیست
انحرافاتی از نوع اصلی (زیرنوع ها، گونه ها) صورت گرفته
که به ارث برده شده اند.
۹
ایزولاسیون جمعیت
شرط ضرور و نه کافی لازم برای تشکیل نژاد به معنی زیرنوع
است.
البته
این
همانطور که کانت هم می دانست، به سبب اختلاط
مجددا
رلاتیویزه شده است.
(نسبیت کسب کرده است.)
۱۰
«از زیرنوع ها
یعنی اختلاف ارثی حیواناتی که به شجره (دودمان، ریشه) واحدی
تعلق دارند،
آنهایی نژاد نامیده می شوند
که
هم
در همه تولید مثل ها
(در کلیه قرار گرفتن ها در مناطق
دیگر)
در تولید مثل های طولانی با همدیگر به طور مستمر حفظ می
شوند
و
هم
آنهایی
که
در اختلاط با زیرنوع های دیگر همان شجره
همواره
نوزادان نیمبند
(نوزادانی که نیمی از مشخصات آنها شبیه شجره اول و نیمه
دیگرش شبیه شجره دوم اند)
تولید می کنند»
(کانت، همانجا، ص ۱۲)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر