۱۳۹۷ آبان ۶, یکشنبه

تأملی در زمینه اعدام در فرم های متنوع آن (۱۹)


تأملی 
از
میمحا نجار

 
  احمد شاملو
برای مهدی رضایی
 
 
۱
آيا
نه،
يكی، نه
بسنده بود
كه سرنوشت مرا بسازد؟
 
خواننده و شنونده این بند از شعر
خیال می کند
که
«نه»
را
مهدی رضایی ۱۸ ساله
گفته و اعدام شده
و
شاملو
از مرگ نا به هنگام همنوع نوجوان خود
غمگین است.
 
ولی 
او به محض شنیدن و خواندن بند بعدی شعر 
متوجه می شود
که
از این خبرها نیست:
 
۲
من
تنها فرياد زدم:
«نه!»
 
همیشه همین است:
مرثیه ای برای شهیدی
و
هندوانه ای زیر بغل شخص شخیصی.
 
رضایی
را
اعدام کرده اند
و
احمد شاملو
«نه»
فریاد کشیده است.
 
بعد چی شده؟
 
۳
من از
فرو رفتن
تن زدم.
 
بعد
احمد شاملو
شق القمر کرده و از فرو رفتن پرهیز کرده است.
 
این بدان معنی است
که
از اعدام نوجوانی
درس تجدید نظر در استیل زندگی گرفته است.
 
حاضر به سقوط نگشته است.
رو به صعود نهاده است.
 
چگونه؟
 
۴
صدائی بودم من
- شكلی ميان اشكال -
و معنائی يافتم.
 
چه اعجازها که مرگ این و آن
برای 
عمله فاشیسم
در آستین ندارد:
 
اعدام نوجوانی
سبب می شود
که
شاعری
که
شکلی در میان اشکال و صدایی در میان اصوات بوده،
معنا کسب کند.
 
این
کردوکار شاملو
چیزی جز ایدئالیزاسیون (تجلیل) مرگ نیست.
 
شاملو
در این زمینه فرقی با مذهبی جماعت
مثلا 
روحانیت کثافت شیعه
ندارد.
 
تنها فرق فی مابین این است
که روحانیت کثافت شیعه
اسم مرگ را شهادت می گذارد
 و
 جای شهید کذایی 
را 
آغوش حوریان و غلمانان بهشت کذایی 
می داند.
 
۵
من بودم
و شدم
نه زان گونه كه غنچه‌ ئی
گلی
يا ريشه‌ ئی
كه جوانه‌ ئی
يا يكی دانه
كه جنگلی

راست
بدان گونه
كه عامی مردی
شهيدی

تا
آسمان بر او نماز برد.
 
 
اعجاز اعدام نوجوانی
همین است:
 
شاملو
در اثر اعدام نوجوانی
تحول بنیادی
یافته است:
آنهم چه تحولی:
نه، تحول کمی غنچه ای به گلی
نه، تحول کیفی ریشه ای به جوانه ای
و
تحول کیفی دانه ای به جنگلی (؟)،
بلکه
تحول شق القمر مرد بی شعوری به شهیدی
تا
آسمان در مقابلش به سجده در آید.
 
این چیزی جز رجز بی شرمانه به بهانه اعدام فرزند مردم نیست.
این چیز جز هشتن پالانی بر پشت مردم نیست.
 
ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر