علیرضا قَزوه
(۱۳۴۲)
نویسنده و شاعر
رئیس مرکز تحقیقات فارسی مشاور فرهنگی جمهوری اسلامی
در دهلی نو بود.
وی با شعر بلندی تحت عنوان «مولا ویلا نداشت»
کسب شهرت کرده است.
تحلیلی
از
میم نون
پیشکش به افسون
پیشانی تمامی شان
داغ «سجده»
داشت
داشت
آنان که «خیمه گاه» مرا
تیر می زدند.
این
اولین شعری است که ما از قزوه می خوانیم.
این
شعر مختصر و موجز
علیرغم اختصار و ایجاز
غوغا و غول آسا ست.
تنها راه درک محتوای این شعر
تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی آن است.
اولین شعری است که ما از قزوه می خوانیم.
این
شعر مختصر و موجز
علیرغم اختصار و ایجاز
غوغا و غول آسا ست.
تنها راه درک محتوای این شعر
تحلیل ماتریالیستی ـ دیالک تیکی آن است.
۱
پیشانی تمامی شان
داغ «سجده»
داشت
داشت
آنان که «خیمه گاه» مرا
معنی تحت اللفظی:
کسانی که خانه و کاشانه مرا به آتش می کشیدند،
مؤمن دو آتشه بودند.
منظور شاعر از مفهوم داشتن داغ «سجده» بر پیشانی،
چیست؟
داشتن داغ «سجده» بر پیشانی،
نه،
نشانه ایمان،
بلکه نشانه بی ایمانی است.
نشانه جانماز آب کشیدن است.
نشانه تظاهر و تزویر و ترفند و ریا ست.
۲
پیشانی تمامی شان
داغ «سجده»
داشت
داشت
آنان که «خیمه گاه» مرا
مفهوم داشتن داغ «سجده» بر پیشانی،
مفهوم عامی است
و
فقط شامل حال مذهبی جماعت نمی شود.
لنین
در
بیدارباشی
به
کسانی اشاره دارد
که
به دلیل پیروزی بلشویسم در روسیه،
بلشویک دو آتشه شده اند
و
چه بسا
آبروی بلشویسم
را بر باد می دهند.
امروزه در فیس آباد هم شاهد همین داشتن داغ «سجده» بر پیشانی هستیم.
فرم های بسط و تعمیم این مفهوممتنوع و متعدد است
ولی
محتوای همه آنها یکی است:
همنوع فریبی
است.
عظمت این شعر مختصر
در
عامیت همین مفهوم
است.
حافظ
استاد زبردستی در این زمینه است.
مثال
تصورش دشوار است:
حریفی در خاطراتش نوشته است:
در وحشتکده ساواک در سلول عمومی نشسته بودیم
که
مرد مسنی
را
باسر و صورتی خونین
زیر بمباران توهین و تمسخر و تحقیر وارد سلول کردند.
به همدردی از جا برخاستم تا زخمش را ببندم.
گفت:
چیزی نیست.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم.
چه کسی فکر می کرد
که
در این مصراع خواجه
معنای عامی از این دست،
بسته بندی شده باشد؟
۳
تیر می زدند.
شاعر
در این شعر کوتاه خویش،
در مقابل اصحاب تظاهر و تزویر و ترفند و ریا،
خود
را
مطرح می سازد.
شاید منطق آهنین شعر
چنین ایجاب کرده باشد.
کس
چه می داند.
ولی
در هر صورت
شاعر
به مثابه فردی بی ریا و صادق و مؤمن و مخلص
نمودار می گردد.
متظاهران به تقوا
(پارسانمایان)
خیمه مؤمن بی ریای صادق و مخلص
(پارسایی)
را
به
تیر و شمشیر می بندند.
خود همین دیالک تیک کاذب و صادق
(پارسانما و پارسا)
فرم مستوری از ترفند و تظاهر و تزویر و ریا ست.
تأثیر پسیکولوژیکی این ترفند
آرامش بخش و رضایت آمیز و ارضا کننده
است.
شاعر
با سرودن چنین شعری
فخر به آفاق می فروشد
و
عمیقا
ارضا می شود.
۴
تیر می زدند.
شاعر
و
خواننده و مصرف کننده این شعر
شخص شخیص خویش
را
ایدئالیزه می کند.
مورد تجلیل مستور قرار می دهد.
آنسان
که
گوهری به همتا
نمودار می گردد.
حافظ
مؤسس بی همتای این طرز و طریق «انتقاد» انتزاعی و فرمال از همنوع است.
کسی
از خود نمی پرسد
که
چرا
پارسایان توسط پارسا نمایان ستم می بینند و سرکوب می شوند.
۵
تیر می زدند.
زهر ایده ئولوژیکی این شعر و این نقد
همین جا ست:
سیستم اقتصادی ـ اجتماعی مبتنی بر تظاهر و تزویر و ترفند و ریا
ماستمالی می شود
و
مهره های مزدور آن سیستم
زیر شلاق انتقاد قرار می گیرند.
یعنی
به عوض طبقه حاکمه
مهره هایی از طبقه حاکمه زیر ضربه قرار می گیرند.
مهره هایی
که
چه بسا
مأمورند و معذورند
و
از طریق به تیر بستن خیمه این و آن
نان سفره خانواده خود
را
تهیه می کنند.
دلیل حقیقی داشتن داغ «سجده» بر پیشانی
نیز
همین استیصال و احتیاج مبرم به طبقه حاکمه است.
می توان گفت
که
جای تعلق طبقاتی واقعی به طبقه حاکمه
را
تظاهر و تزویر و ترفند و ریا
می گیرد.
پایان
ولی
محتوای همه آنها یکی است:
همنوع فریبی
است.
عظمت این شعر مختصر
در
عامیت همین مفهوم
است.
حافظ
استاد زبردستی در این زمینه است.
مثال
تصورش دشوار است:
حریفی در خاطراتش نوشته است:
در وحشتکده ساواک در سلول عمومی نشسته بودیم
که
مرد مسنی
را
باسر و صورتی خونین
زیر بمباران توهین و تمسخر و تحقیر وارد سلول کردند.
به همدردی از جا برخاستم تا زخمش را ببندم.
گفت:
چیزی نیست.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم.
چه کسی فکر می کرد
که
در این مصراع خواجه
معنای عامی از این دست،
بسته بندی شده باشد؟
۳
پیشانی تمامی شان
داغ «سجده»
داشت
داشت
آنان که «خیمه گاه» مرا
شاعر
در این شعر کوتاه خویش،
در مقابل اصحاب تظاهر و تزویر و ترفند و ریا،
خود
را
مطرح می سازد.
شاید منطق آهنین شعر
چنین ایجاب کرده باشد.
کس
چه می داند.
ولی
در هر صورت
شاعر
به مثابه فردی بی ریا و صادق و مؤمن و مخلص
نمودار می گردد.
متظاهران به تقوا
(پارسانمایان)
خیمه مؤمن بی ریای صادق و مخلص
(پارسایی)
را
به
تیر و شمشیر می بندند.
خود همین دیالک تیک کاذب و صادق
(پارسانما و پارسا)
فرم مستوری از ترفند و تظاهر و تزویر و ریا ست.
تأثیر پسیکولوژیکی این ترفند
آرامش بخش و رضایت آمیز و ارضا کننده
است.
شاعر
با سرودن چنین شعری
فخر به آفاق می فروشد
و
عمیقا
ارضا می شود.
۴
پیشانی تمامی شان
داغ «سجده»
داشت
داشت
آنان که «خیمه گاه» مرا
شاعر
و
خواننده و مصرف کننده این شعر
شخص شخیص خویش
را
ایدئالیزه می کند.
مورد تجلیل مستور قرار می دهد.
آنسان
که
گوهری به همتا
نمودار می گردد.
حافظ
مؤسس بی همتای این طرز و طریق «انتقاد» انتزاعی و فرمال از همنوع است.
کسی
از خود نمی پرسد
که
چرا
پارسایان توسط پارسا نمایان ستم می بینند و سرکوب می شوند.
۵
پیشانی تمامی شان
داغ «سجده»
داشت
داشت
آنان که «خیمه گاه» مرا
زهر ایده ئولوژیکی این شعر و این نقد
همین جا ست:
سیستم اقتصادی ـ اجتماعی مبتنی بر تظاهر و تزویر و ترفند و ریا
ماستمالی می شود
و
مهره های مزدور آن سیستم
زیر شلاق انتقاد قرار می گیرند.
یعنی
به عوض طبقه حاکمه
مهره هایی از طبقه حاکمه زیر ضربه قرار می گیرند.
مهره هایی
که
چه بسا
مأمورند و معذورند
و
از طریق به تیر بستن خیمه این و آن
نان سفره خانواده خود
را
تهیه می کنند.
دلیل حقیقی داشتن داغ «سجده» بر پیشانی
نیز
همین استیصال و احتیاج مبرم به طبقه حاکمه است.
می توان گفت
که
جای تعلق طبقاتی واقعی به طبقه حاکمه
را
تظاهر و تزویر و ترفند و ریا
می گیرد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر