جلالالدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
دفتر اول
بخش نهم
فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
۱
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا»
مولانا
در این بیت شعر،
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
را
به شکل دیالک تیک فعل ما و جهان
از
سویی
و
به شکل دیالک تیک ندا و کوه از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد.
هر کس
از دید مولانا
نتیجه ی عمل خیر و شر خود
را
درود می کند.
به قول خواجه شیراز
هر کسی آن درود (درو می کند)
ـ عاقبت کار ـ
که
کشت
(کاشته است.)
اگرچه هسته معقولی در نظر مولانا و خواجه هست،
ولی
حتما نباید چنین باشد.
۲
مثال
نمایندگان طبقه حاکمه امپریالیستی
هیتلر و همراهان و پیروان خر و خردستیز او
فقط در داخل رایش نکبت سوم،
۶ میلبون یهودی و کمونیست و کولی
را
کشتند
و
در خارج از رایش سوم
۶۰ میلیون نفر را.
جامعه بشری
را
به ویرانه ای پهناور مبدل ساختند.
آن سان که بشریت می بایستی
ویرانه
را
دوباره
و
تقریبا
از صفر شروع به ساختن کند.
این فعل طبقه حاکمه امپریالیستی
مانع توسعه طبیعی و قانونمند جامعه و جهان گشت.
ثمرات زقوم این فعل آنها
را
بشریت مولد و زحمتکش درو کرد و همچنان و هنوز درو می کند.
بشریت مولد و زحمتکش درو کرد و همچنان و هنوز درو می کند.
خود طبقه حاکمه امپریالیستی
ککش هم حتی نگزیده و نمی گزد.
۳
مثال دیگر
فوندامنتالیسم شیعی
تحت رهبری خمینی
بیش از ۵۰۰۰ اسیر و زندانی و میلیون ها جوان جامعه را در جبهه
نابود ساخت.
این فعل این لاشخورها
هزاران عضو جامعه بشری
را
داغدار کرده است و به جنون کشیده و دربدر ساخته است.
خود این کثافت ها
در نهایت عزت و لذت زندگی کرده اند و زندگی می کنند.
فعل شان به خودشان بر نگشته است.
حتی
اگر روزی سرنگون شوند،
حتی
اگر تک تک این جانیان جنونگرفته تیرباران شوند،
باز هم فعل آنها به خودشان برنمی گردد.
خرمن کشت خونین فوندامنتالیسم شیعی
را
توده مردم درو می کنند
و
نه طبقه حاکمه فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ بورژوایی
فعل آدمیان
اسباب تغییر مثبت و منفی جامعه و جهان و خود آنها ست.
۴
این بگفت
و
رفت
ـ در دم ـ
زیر خاک
آن کنیزک شد ز عشق و رنج، پاک
زانک عشق مردگان پاینده نیست
زانک مرده سوی ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازه تر
عشق آن زنده گزین
کاو باقی است
کز شراب جانفزایت ساقی است
عشق آن بگزین که جمله انبیا
یافتند از عشق او کار و کیا
تو مگو:
«ما را بدان شه بار نیست»
با کریمان کارها دشوار نیست.
پایان
معنی تحت اللفظی:
زرگر
پس از ذکر این افکار درگذشت و کنیزک از قید و بند عشق او آزاد گشت.
به این دلیل
که
عشق به مردگان ناپایدار است و برگشت مردگان به سوی زندگان محال.
عشق در چشم و روح و روان آدمیان زنده است
و
دم به دم
تازه تر از غنچه می شود.
عاشق کسی باش که نامیرا باشد
و
ساقی شراب جانفزایی برای تو باشد.
مثل انبیاء
که
از عشق به مرجع نامیرا کار و بار کسب کرده اند.
تو نگو:
«ما را به بارگاه آن پادشاه راه نمی دهند.»
چون شاه اسمانی دست و دلباز است و بار یابی به بارگاه او دشوار نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر