جمعبندی
از
مسعود بهبودی
آنچه در این فرمایشات شفیعی کدکنی چشمگیر است،
مبدأ قرار دادن شخص شخیص خویش در ارزیابی بند تنبانی شعر است
بدبختی بزرگ عیرانی جماعت هم همین است.
نمونه دیگری از دکتر دیگری:
دکتر مرتضی محیط
من در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
دانش آموزی ۱۶ ساله و طرفدار دکتر مصدق بودم
اما
گرایشات چپ نیز داشتم
و
به عبارتی
"چپ ملی"
بودم.
آنچه که در این جمله اول خطبه دکتر محیط
ساده و پیش پا افتاده و عادی
می نماید،
دال بر متد تحلیل او (و نه فقط او) ست.
دال بر شروع تحلیل از شخص شخیص خویش است.
جامعه بینی = خودبینی
کسب و کار اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران غیر پرولتری همین است.
مبدأ قرار دادن خویشتن خویش در شناخت هر چیز از در عقب.
خواننده این فرمایشات کدکنی
چیزی به دست نمی آورد
جز
پژواک مکرر «من» شفیعی کدکنی
فوتبال به مثابه مذهبی دیگر
۱
فوتبال بدیلی برای خرد و خوداندیشی است.
۲
فوتبال مذهب نوینی است که به توده
هم
امید واهی
می دهد
و
هم
تخدیرش می کند.
۳
فوتبال
دیالک تیک آه و افیون است.
۴
فوتبال بسان سکس و مد و تربیت عندام و غیره
اینسترومنتالیزه می شود
ایدئالیزه می شود
فینانسیونالیزه می شود
تا
جامعه بشری
به طویله پهناوری
تبدیل شود و شده است
اندکی اندر باب عوامفریبی
۱
هفته قبل در طویله امریکا
در اثر زبان باز کردن قربانیان کلیسا
از مورد تجاوز جنسی قرار گرفتن ۱۰۰۰ دختربچه و پسربچه
توسط کشیشان کاتولیک پرده بر افتاد.
۲
چرا ترکیه مسلمان را بعضی ها می بینند
ولی طویله امریکا را
نمی بینند؟
۳
حقیقت فقط اگر نیم بند نباشد
حقیقت است و گرنه بدتر از دروغ است
اندکی اندر باب مذهب
۱
مذهب چیست؟
۲
مذهب فرمی از شعور اجتماعی است.
۳
مذهب روح هر جامعه بی روح است.
۴
روحانیت معمار روح جامعه بی روح اند.
۵
مذهب شعور وارونه است
۶
فاشیسم و فوندامنتالیسم جریانات ماهیتا ضد مذهبی اند..
۷
فاشیسم و فوندامنتالیسم
جریانات خردستیزند.
۸
جریانات اخلاق ستیزند.
۹
کثافت محض اند.
۱۰
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است و ماسک مذهبی بر سر کشیده است.
۱۱
فاشیسم هم بر ساسا لاطائلات نیچه
ضد مذهبی و ضد عقلی و ضد اخلاقی است
۱۲
نیچه مؤسس خردستیزی و نیهلیسم اخلاقی و مبلغ دشمنی با مذهب است.
۱۳
مذهب اصولا چیز مثبتی است.
۱۴
ستون فقرات مذهب را هومانیسم و همبستگی و دستگیری از اعضای ضعیف جامعه و حتی ناتورالیسم تشکیل می دهد
اندکی اندر اب فتاوی مربوط به لبخند از طویله امریکا
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ
ﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﺗﺮﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﻳﺖ
۱
گریه و خنده و ضجه و لبخند
واکنش های طبیعی و خودپو هستند.
۲
دست خود آدم هم نیستند.
۳
لبخندی که به فتوای این و آن باشد،
اصلا
لبخند محسوب نمی شود.
۴
می توان ماسک لبخند بر سر کشید و حتی بدون فرمان و فتوای علامه جات امریکایی
سیر دل و ۲۴ ساعته لبخند زد و کیف خر کرد.
۵
لبخند فرمایشی
لبخندی بی محتوا و فرمال و توخالی است.
۶
آدم
اما
نه
مجسمه
بلکه آدم است.
۷
آدم نمی تواند
البته اگر آدم باشد و نه زباله
در سوگ عزیزی
قهقهاه خنده سر در دهد.
۸
هر خنده
جایی
و
هر ضجه مکانی دارد.
اندکی اندر باب دربدری
۱
این مطلب باید تحلیل شود.
۲
دربدری
چه در درون کشور معین و چه در درون جهان
فرم ها و محتواها و علل و دلایل متنوع دارد.
۳
یکی از دلایل دربدری
از جایی به جای دیگر
توسعه ناهمگون نیروهای مولده است.
۴
مثلا مهاجرت و کوچ از دهات به شهرها
این دربدری با دیالک تیک شهر و ده قابل درک و توضح است.
۵
یکی از علل این دربدری ها
طبیعی است.
۶
طبیعت منطقه ای
اگر
فقیر باشد
عاجز از تغذیه سکنه خود خواهد بود.
۷
این نوع دربدری ها
شامل حال جانوران از ماهی تا آهو
از گرگ تا سگ
از خزنده تا پرنده
هم
می شود.
۸
جانوران
چه بسا
دهها کیلومتر پشت سر می گذارند
تا
از سرما و گرما
بی ابی و خشکسالی
جان بدر برند.
۹
یا به محل زادگاه خود بر می گردند تا تخمگذاری کنند
۱۰
مثلا ماهی های معینی
برای حفظ نوع خود
بر خلاف مسیر جریان آب
کیلومترها شنا می کنند
تا
در زادگاه خود
هم تخمگذاری کنند و هم برای تغذیه نسل بعدی
بمیرند
۱۱
برخی از دربدری ها باید در چارچوب فرماسیون اقتصادی معین درک شوند و توضیح داده شوند.
۱۲
دربدری در فرماسیون اقتصادی سرمایه داری
در نتیجه مثلا پرولتاریزاسیون توده های روستایی و شهری صورت می گیرد.
۱۳
حلبی آبادها در جنوب شهرها
نتیجه همین پدیده بوده و است.
۱۴
اکنون
به لحاظ فرم
از دهات جهانی (کشورهای جهان سوم با نیروهای مولده عقب مانده) مهاجرت میلیونی به سوی شهرهای جهانی (کشورهای امپریالیستی با توسعه بیشتر نیروهای مولده) جریان دارد.
۱۵
محتوای این مهاجرت
اما
تخریب کشورها و گسترش ترور کور توسط طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی در این کشورها ست.
۱۶
عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و غیره
چنان تخریب و سکنه آنها چنان تروریزه می شوند
که
مردم
فرار
را
بر
قرار
ترجیح می دهند تا حداقل در ذلت غربت نفسی تازه کنند.
۱۷
این دربدری
علل طبقاتی دارد.
۱۸
طبقه بورژوازی
توده های میلیونی مولد و زحمتکش را ریشه کن می کند تا مبارزه طبقاتی از بالا را شدت بخشد.
۱۹
تحصیلکرده های ایرانی
به عنوان مثال
در اثر ترور فوندامنتالیسم جنونگرفته شیعی
به کشورهای امپریالیستی فرار کرده اند و به ذلت روزگار می گذرانند
۲۰
اینها را نمی توان مهاجر قلمداد کرد.
۲۱
اینها رانده شدگانند.
۲۲
با ورود سیل دربدران به کشورهای امپریالیستی
مبارزه طبقاتی پرولتاریا
دستخوش تحول منفی ماهوی می شود:
الف
جنگ درونطبقاتی پرولتاریا
یعنی جنگ میان پرولتاریای مثلا آلمانی با پرولتاریای متورای از جهنم جماران و عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و ممالک افریقایی و امریکایی ـ لاتینی در می گیرد.
ب
این جنگ درونطبقاتی پرولتاریا
زمینه را برای رشد نئوفاشیسم فراهم می آورد که دشمن مشترک پرولتاریای همه کشورها ست.
۲۳
روی این مسئله
باید کار عرقریز نظری انجام گیرد
که
از حد جامعه شناسی فراتر می رود
اندکی اندر باب بورژوازی وطنی
۱
واسیلی یان
در اثرش تحت عنوان چنگیزخان
از تجار ایرانی گزارش می دهد که همه اطلاعات لوژیستیکی و استراتژیکی لازم در زمینه ایران را در اختیار خان مغول قرار می دهند
تا تسخیر ایران تسهیل شود.
۲
این بورژوازی ایران است.
۳
این کثافت
اصلا ملی نیست.
۴
همین اجامری که طویله جماران را اداره می کنند از تجار بازارند.
۵
اعضای بورژوازی ایران
با روحانیت و اشرافیت فئودال پیوند تنگاتنگ حتی خویشاوندی وصلتی دارند.
۶
مثلا
عروسان شان از اشرافیت فئودال و روحانی اند.
۷
بورژوازی باید ضد مذهبی و ضد فئودالی باشد.
۸
مثل روبسپیر که شطی از خون این کثافت ها را در خیابان های پاریس به راه انداخت.
غزلواره
دکتر اسماعیل خویی
بالبان تو
باغ های انار .
در نگاهت
آسمانها ستاره بیدار .
دستهایت
دوپاره از خورشید .
ماه سیبی ز باغ پستانهات.
شب مهتابی لطیف
طرحی از سایه روشن تن تو .
دکتر اسماعیل خویی
بالبان تو
باغ های انار .
در نگاهت
آسمانها ستاره بیدار .
دستهایت
دوپاره از خورشید .
ماه سیبی ز باغ پستانهات.
شب مهتابی لطیف
طرحی از سایه روشن تن تو .
شب از آن است.
وتمام تنت از آن من است .
وتمام تنت از آن من است .
شعری
به لحاظ فرم، زیبا
ولی
به لحاظ محتوا
بند تنبانی
از مشد اسماعیل لندنی
۱
مثال بارز
برای بندتنبانیسم
همین شعر بند تنبانی مشد اسماعیل یار امیر پرویز جان دیوانه است.
۲
عنقلابیون دیروز
عیاشان تمامعیار بوده اند.
۳
دختران فئودال زاده هم در دانش کاه صندلی شریف
«فدایی فدایی تو افتخار مایی»
برای شان عرعر می کردند.
۴
چریک شدن
نه
برای آدم شدن،
نه برای چه گوارا شدن
بلکه برای سکسی شدن بود.
۵
دلیل طبقاتی بند تنبانسم
تعلق به طبقات مرتجع واپسین است.
۶
چه مشد اشرف فدایی
چه مش مسعود و مش مریم مجاهد
چه لاشخورهای حزب الله
چه مشد اشرف پهلوی
از فردوسی تا اخوان ثالث
«اخوانثالث، فردوسی، و ماجرای گورها»
شاعری که کهنبوم و برش را دوست میداشت، چهارم شهریور 1369 درگذشت. پیکر او در کنار شاعری آرام گرفت که خود یکی از ستونهای این کهن بوموبر است. اخوانثالث، در کنار فردوسی. تقارنی دلپذیر دو شاعر ملی را، از پس گذر قرنها، در کنار هم قرار داد.
اگر سالهای پیش قدم به توس میگذاشتید، پیش از آنکه زمین را سنگفرش کنند و مجسمۀ کلّۀ اخوان را روی ستون زشتی بالای مقبرهاش علم کنند که مثلاً شاعر را ارج نهادهاند، سنگ قبر کوچک و محجوب اخوان را لابهلای علفها مییافتید. درست عین خودش که گفته بود، هیچ و چیزی کم. و این هیچ، این کم، در سایۀ جبروت بنای یادبود فردوسی، که روسیاهان نوشتههای حکاکیشدۀ رویش را با نوک قلم سیاه کرده بودند، چنان گیرا و تکاندهنده بود که محال بود سرت از طوفان تاریخ به دوار نیفتد.
فردوسی، شاعری که قدرت سیاسی و مذهبی حاکم بر زمانهاش نگذاشته بود او را در گورستان مسلمانان دفن کنند، حالا سایۀ سترگش را بر سنگ نجیبی گسترده بود که با جواز و امضای قدرت سیاسی و مذهبی حاکم در آن باغ قرار داده شده بود. عجیب نیست؟ نفوذ سیاسی و مذهبی آن یکی را در قرن چهارم از گورستان شهر بیرون میکند، نفوذ سیاسی و مذهبی این یکی را در قرن حاضر در همان خاک دفن میکند. گویی گورها همواره جولانگاه قدرتها بودهاند.
اما سرانجام، این هر دو، به قول شریفش، بر قدرت بودند، نه با قدرت. از همین جا بود که «گوشی را گذاشتند و تا آخر هم سراغ او نرفتند.»
حریف
۱
من ـ زور حشمت را هم کنار مارکس به گور سپرده اند.
۲
این نشانه خریت کسانی است که به چنین خاکسپاری ها توسل می جویند.
۳
اخوان انسان نازنینی بوده است.
نومیدی بدبین و گوشه نشین بوده است.
۳
فردوسی اما حکیمی امیدوار و امید پرور و خوش بین بی همتا ست.
۴
فردوسی
ماهیتا
کمونیستی سلحشور
بوده است.
۵
هنوز کسی فردوسی را نمی شناسد.
۶
ما بخش آغازین شاهنامه را تحلیل کرده ایم.
۷
فردوسی ۱۰۰۰ سال قبل
شخصیتی شعورمند و ژرف اندیش بوده است
۸
با جهان بینی ماتریالیستی ستایش انگیزی
۹
که یزدان
ز ناچیز
چیز
آفرید
۱۰
درست به همان سان که آهنگری از آهن خام
گاوآهن و طشت و شمشیر می آفریند
۱۱
درست به همان سان که نجار از چوبی
صندلی و میز و تختواب و در و پنجره می آفریند.
۱۲
یزدان فردوسی مولد است و نه خالق.
۱۳
واقعیت عینی در فلسفه فردوسی ازلی و ابدی است.
۱۴
ناچیزی به چیزی توسعه می یابد.
۱۵
از نیستی چیزی آفریده نمی شود
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر