۱۳۹۷ مرداد ۱۴, یکشنبه

ماهیت (ذات، باطن، بود) (۴)


پروفسور دکتر گونتر کروبر
برگردان
شین میم شین

۲۷

·      جان لاک به پیروی از فرانسیس بیکن و در مغایرت با راسیونالیسم (دکارت، اسپینوزا و لایب نیتس) تنها سرچشمه شناخت را در احساس ها و تجربه درونی و برونی سوبژکت می دانست.

۲۸
·      به نظر جان لاک، ماهیت واقعی چیزها در ساختار اجزاء منفرد آنها نهفته است که خارج از دسترس تجربه برونی است، ولی مشخصات قابل درک حسی چیزها را تعیین می کند.

۲۹
·      انسان بواسطه خواص قابل درک حسی چیزها  به ایده های ساده دست می یابد و روح انسانی از ایده های ساده  ایده های مرکب به وجود می آورد.

۳۰
·      ایده های مرکب نامگذاری می شوند و ماهیت اسمی چیزها را برملا می سازند.

۳۱
·      جان لاک در نظریه خود راجع به ماهیت، میان ایدئالیسم و ماتریالیسم در نوسان بود و در نظریه  خود راجع به امکان شناخت ماهیت راستین چیزها به ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) گرایش داشت.
۳۲

·      برکلی (برکه لی) با قلمداد کردن چیزهای عینی موجود، بمثابه مجموعه بغرنجی از احساس ها و با انکار وجود هرنوع هستی ئی (ماهیتی) در ورای پدیده ها و با قبول صرف احساس ها که به ما از مظاهر خارجی چیزها خبر می دهند و لاغیر، حسگرائی ماتریالیستی را به طرز ایدئالیستی ـ ذهنی وارونه ساخت.

۳۳

·      کانت هم از موضع ایدئالیسم ذهنی، ماهیت و پدیده را از هم جدا کرد.

۳۴
·      به نظر کانت، پدیده،  آن است که به سوبژکت در احساس ها عرضه شده است.

۳۵
·      به نظر کانت، پدیده ها تنها در رابطه با سوبژکت شناسنده وجود دارند.

۳۶
·      و سوبژکت شناسنده پدیده ها را به کمک فرم های ناب نگرش (زمان و مکان) که بطور اپریوری (بیواسطه وبی نیاز از تجربه) در اختیار دارد و به کمک فهم (مقوله ها) درک می کند.

۳۷
·      به نظر کانت، ماهیت اما در ورای پدیده ها به مثابه «چیز در خود» وجود دارد و ناشناختنی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر