۱۳۹۷ مرداد ۳۰, سه‌شنبه

زبان فارسی و ناهنجاری های جدیدش (۱۲)

 
مهندس صادق انصاری
(ا. برزگر)

اندیشه ها، مفاهیم و زبان فارسی
در
قلمرو «ولایت فقیه»

دفتر چهارم
شورای نویسندگان و هنرمندان ایران
(۱۳۶۵)

ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین

۱
بیگانه ستیزی سنتگرایان
در عین حال
با
مبارزات طبقاتی توده های زحمتکش شهری بر ضد ستم و استثمار سرمایه داری (به مثابه نمادی از سیطره بیگانه)
از
یک سوی
و
با
نبرد دهقانان برای به دست آوردن زمین، آزادی و زندگی بهتر
از
سوی دیگر
به طور کلی
هماهنگی و انطباق داشت.

این تصور مطلقا باطل الف برزگر
نه، رئالیستی است و نه، راسیونالیستی
نه، به لحاظ تجربی اعتبار دارد،
نه، به لحاظ منطقی
و
نه، به لحاظ نظری

اوپوزیسیون انقلاب بورژوایی سفید،
عینا و عملا و منطقا
فقط می توانست اوپوزیسیون فئودالی ـ روحانی باشد.

انقلاب سفید
تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی نشده است.

انقلاب سفید
بی اعتنا به سابقه رهبر آن
و
بی اعتنا به توصیه انجام آن از بالا
توسط امپریالیسم امریکا،
انقلابی بورژوایی 
(انقلابی ضد فئودالی ـ ضد روحانی)
گامی تعیین کننده به پیش
بوده است.

محتوای انقلاب سفید
را
بخش ضد فئودالی ـ ضد روحانی برنامه حزب توده
تشکیل داده است.

۲
بی دلیل هم نبوده که بخشی از رهبران حزب توده
برای حمایت از انقلاب سفید
از مهاجرت به کشور بر می گردند
و
توسط شاه
بر سر دو راهی زیر قرار داده می شوند:

الف
لجن مالی حزب توده

ب
استحاله به خدام بورژوازی

۳
بیگانه ستیزی سنتگرایان
در عین حال
با
مبارزات طبقاتی توده های زحمتکش شهری بر ضد ستم و استثمار سرمایه داری (به مثابه نمادی از سیطره بیگانه)
از
یک سوی
و
با
نبرد دهقانان برای به دست آوردن زمین، آزادی و زندگی بهتر
از
سوی دیگر
به طور کلی
هماهنگی و انطباق داشت.
 
رهبران جسور حزب توده
اما
حاضر به صرفنظر از استقلال طبقاتی و ایده ئولوژیکی خود نمی شوند
و
تیرباران
می شوند.

بخشی از اعضای حزب توده
اما
  موضع توده ای ـ طبقاتی خود
را
ترک می کنند و به همکاری با رژیم انقلاب سفید می پردازند
و
چه بسا
به پست و مقام می رسند.

ما
هم
در
تحلیل اشعار سیاوش کسرایی
به این مسئله اشاره کرده ایم
و
هم
در
تحلیل شعر معروف شاملو
تحت عنوان «با چشم ها»

با چشم‌ها
            ز حیرتِ این صبحِ نابجای
خشکیده بر دریچه‌ی خورشیدِ چارتاق
بر تارکِ سپیده‌ی این روزِ پابه‌زای،

دستانِ بسته‌ام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.


فریاد برکشیدم: «ــ اینک
    چراغ معجزه
    مَردُم!
    تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
    در چشم‌های کوردلی‌تان
    سویی به جای اگر
    مانده‌ست آن‌قدر،
    تا
     از
      کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
    در آسمانِ شب
    پروازِ آفتاب را !

    با گوش‌های ناشنوایی‌تان
    این طُرفه بشنوید:
    در نیم‌پرده‌ی شب
    آوازِ آفتاب را!»


«ــ دیدیم
           (گفتند خلق، نیمی)
    پروازِ روشنش را. آری!»


نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:


«ــ با گوشِ جان شنیدیم
    آوازِ روشنش را!»


باری
من با دهانِ حیرت گفتم:


«ــ ای یاوه
              یاوه
                   یاوه،
                         خلایق!
    مستید و منگ؟
                         یا به تظاهر
    تزویر می‌کنید؟
    از شب هنوز مانده دو دانگی.
    ور تایبید و پاک و مسلمان
                                       نماز را
    از چاوشان نیامده بانگی!»




هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:


«ــ این گول بین که روشنیِ آفتاب را
    از ما دلیل می‌طلبد.»


توفانِ خنده‌ها…

«ــ خورشید را گذاشته،
                               می‌خواهد
    با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
    بیچاره خلق را متقاعد کند
                                        که شب
    از نیمه نیز برنگذشته‌ست.»


توفانِ خنده‌ها…

من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیرِ آتش در جانم
                             پیچید.


سرتاسرِ وجودِ مرا
                     گویی
چیزی به هم فشرد
تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخیِ تمامیِ دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.


آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتِشان بود
احساسِ واقعیتِشان بود.
با نور و گرمی‌اش
مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
با تابناکی‌اش
مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود.




(ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌هاشان
حتا
   با نانِ خشکِشان. ــ
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند.)




افسوس!
           آفتاب
مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
      با آفتاب‌گونه‌یی
                        آنان را
اینگونه
      دل
         فریفته بودند!




ای کاش می‌توانستم
خونِ رگانِ خود را
من
   قطره
   قطره
   قطره
   بگریم
تا باورم کنند.


ای کاش می‌توانستم
                         ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلقِ بی‌شمار را،
گردِ حبابِ خاک بگردانم
تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
و باورم کنند.


ای کاش
می‌توانستم!

 
۳
بیگانه ستیزی سنتگرایان
در عین حال
با
مبارزات طبقاتی توده های زحمتکش شهری بر ضد ستم و استثمار سرمایه داری (به مثابه نمادی از سیطره بیگانه)
از
یک سوی
و
با
نبرد دهقانان برای به دست آوردن زمین، آزادی و زندگی بهتر
از
سوی دیگر
به طور کلی
هماهنگی و انطباق داشت.

محتوای این شعر احمد شاملو
چالش ایده ئولوژیکی با همکار توده ای اش بوده است.

حرف حساب همکار توده ای او
هم
همین است که محتوای انقلاب سفید
بخش ضد فئودالی ـ ضد روحانی برنامه حزب توده 
است.

کدام «مبارزات طبقاتی توده های زحمتکش شهری بر ضد ستم و استثمار سرمایه داری»؟

طبقه مدرن کارگر
طرفدار بی چون و چرای انقلاب بورژوایی سفید بوده است.
 
کدام «نبرد دهقانان برای به دست آوردن زمین، آزادی و زندگی بهتر»
 
دهقانان قدردان انقلاب ضد فئودالی سفید بوده اند و پایگاه اجتماعی پهناور آن را تشکیل داده اند.
 
توده های زحمتکش 
(کارگران و دهقانان و پیشه وران و بخش مدرن اقشار بینابینی)
تا آخرین لحظه پشتیبان انقلاب سفید بوده اند.
 
سؤال السؤالات
این است
که
پایگاه طبقاتی ارتجاع فئودالی - روحانی
را
کدام نیروهای جامعه تشکیل داده اند؟

این روی مسئله باید کار کرد.

ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    سؤال السؤالات
    این است
    که
    پایگاه طبقاتی ارتجاع فئودالی - روحانی
    را
    کدام نیروهای جامعه تشکیل داده اند؟

    روی این مسئله باید کار کرد.

    پاسخحذف