۱۳۹۷ تیر ۴, دوشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش پنجم) (۲)

 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
مولوی 
مثنوی معنوی 
 دفتر اول
 
۱
دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
 
دست و پیشانی اش بوسیدن گرفت
وز مقام و راه پرسیدن گرفت
 
پرس پرسان  می‌ کشیدش تا به صدر
گفت:  «گنجی یافتم آخر، به صبر»
 
معنی تحت اللفظی:
دستانش را باز کرد و بغلش کرد.  
بسان عشق در دل و جانش جا داد.
 
بعد
دستش را و پیشانی اش را بوسید و از جایگاه و راه پرسید.
 
پرسان پرسان به صدر مجلس برد.
 
با خود می گفت:
«به برکت صبر، گنجی پیدا کرده ام.» 

۲

دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
 
دست و پیشانی اش بوسیدن گرفت
وز مقام و راه پرسیدن گرفت
 
پرس پرسان  می‌ کشیدش تا به صدر
گفت:  «گنجی یافتم آخر، به صبر»

خردستیزی و خرافه گویی عرفان 
در همین بند شعر مولانا
آشکار می گردد:
 
پادشاه
کسی
را
در بغل می گیرد و می بوسد، که به قول خودش در بخش قبلی همین شعر،
خیالی بیش نیست.
 
پادشاه پریشانحال
باید پریشان اندیش باشد، تا خیالی را بغل کند و در دل و جانش جا دهد و بدتر از آن، از مقام و راه بپرسد.
 
به مراتب، بدتر
خیال کند که به برکت صبر، گنجی پیدا کرده است.
 
خریت اگر با خردستیزی همبستر شود،
  جنون زاده می شود.
 
مراجعه کنید
به
عرفان فرمی از خردستیزی
 
http://hadgarie.blogspot.com/2010/08/blog-post_13.html
 
۳
گفت:  «ای نور حق و دفع حرج
معنی‌ الصبر، مفتاح الفرج
 
ای لقای تو جواب هر سؤال
مشکل از تو حل شود بی‌ قیل و قال
 
ترجمانی  هرچه ما را در دل است
 
دستگیری  هر که پایش در گل است
 
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا
 
انت مولی‌ القوم من لا یشته
 قد ردی کلا لئن لم ینتهی» 
 
معنی تحت اللفظی:
گفت:
«ای نور حق و دفع کننده درماندکی
ای معنی ضرب المثل «صبر، کلید گشایش قفل های بسته است» 
ای روی زیبای تو پاسخ هر پرسش
تو 
حلال بی هیاهوی مشکلاتی
تو
 مترجم محتوای دل هایی

تو
حامی درماندگانی
 
ای مرتضی و مجتبی
  (ای یار برگزیده و پسندیده)
خوش آمدی. 
 
ای کسی که غیابت موجب نزول قضا (بلای مقدر الهی) و تنگی فضا می شود.
ای کسی که ارباب قومی و بدخواهانت در صورت سرسختی نابود خواهند شد.»
 
۴
گفت:  «ای نور حق و دفع حرج
معنی‌ الصبر، مفتاح الفرج
 
ای لقای تو جواب هر سؤال
مشکل از تو حل شود بی‌ قیل و قال
 
ترجمانی  هرچه ما را در دل است
 
دستگیری  هر که پایش در گل است
 
مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا
 
انت مولی‌ القوم من لا یشته
 قد ردی کلا لئن لم ینتهی» 
 
مولانا
در این بند شعر
از قول پادشاه کنیزبیمار پریشانحال
هر چه به ذهنش می رسد،
تحویل موجود خواب و خیال می دهد.
 
اگر سخنان مولوی یاوه اند.
لاطائلات اند.
 
کدام آدم عاقلی
موجود خیالی ئی را که در عالم خواب دیده، 
در عالم واقع در هیئت خیال دوباره می بیند و بعد او را به عرش اعلی می برد
 و 
بالای سر خدا می نشاند؟
 
۴
چون گذشت آن مجلس و خوان کرم
دست او بگرفت و برد اندر حرم
 
معنی تحت اللفظی:
پس از اطعام در سفره رنگین سلطنتی
دست حریف را گرفت و به حرم برد.
 
موجود خواب و خیال
اهل شکم هم بوده است.
سیر دل خورده است.
 
خدا کند در حرم بسان راهب اسپانیای در یکی از فیلم ها
برای شفای کنیزک بلایی بر سرش نیاورد.
 
ادامه دارد.
 

۱ نظر: