دکترمهدی حمیدی شیرازی
( ۱۲۹۳ ـ ۱۳۶۵)
نماینده شیراز در مجلس شورای ملی
ادیب
شاعر
استاد دانشگاه تهران در زمینه زبان و ابدیات فارسی
مترجم
منتقد
( ۱۲۹۳ ـ ۱۳۶۵)
نماینده شیراز در مجلس شورای ملی
ادیب
شاعر
استاد دانشگاه تهران در زمینه زبان و ابدیات فارسی
مترجم
منتقد
تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
۱
به لفظ و معنی، مجموع شادی است و غم است
دلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
دلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
معنی تحت اللفظی:
شعر
به مثابه آمیزه ای از لفظ و معنی
حاوی همزمان غم و شادی است.
هر کس که گرفتار شعر شود، بی تاب و بی قرار می گردد.
این طرز تبیین حمیدی شیرازی
نشانه تفکر دیالک تیکی خودپوی او ست:
او بدون اینکه خودش ملتفت باشد،
شعر
را
بدرستی
دیالک تیکی از لفظ و معنی (فرم و محتوا) می داند.
سؤال این است که چنین چیزی چگونه امکان پذیر است؟
۲
به لفظ و معنی، مجموع شادی است و غم است
دلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
دلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
دلیل این جور استثنائات حیرت انگیز
عینیت دیالک تیک
است.
خصلت بی چون و چرای واقعیت عینی از ذره تا کهکشان
دیالک تیکی است.
شاعر خودش
خواه و ناخواه
به وجود دیالک تیک فرم و محتوا (لفظ و معنا) اقرار می کند.
یعنی
دیالک تیک عینی هستی
در این مورد بخصوص
دیالک تیک شعر
خود را به شاعر تحمیل می کند.
آیینه ی ضمیر شاعر هرچه شفاف تر باشد،
انعکاس دیالک تیک عینی در آن،
شدیدتر خواهد بود.
به همین دلیل
بیت بیت اشعار سعدی و سطر سطر افکار او
به دیالک تیک خودپو سرشته اند.
آثار و اشعار سعدی
بهترین چیز
برای تمرین تفکر مفهومی است.
۳
به لفظ و معنی، مجموع شادی است و غم استدلی که بسته بدو شد، از او شکیبا نیست
شعر
در قاموس حمیدی شیرازی
ضمنا
آمیزه ای از غم و شادی است.
این تعریف (تحریف) از شعر،
کم ترین ربطی به شعر ندارد.
این عشق است که دیالک تیکی از غم و شادی عاشق است و نه شعر.
حالا
معلوم می شود که حمیدی شیرازی
میان عشق و شعر علامت تساوی می گذارد.
البته مفهوم عشق را هم تحریف می کند.
حمیدی شیرازی
(و نه فقط او)
با تفکر مفهومی بیگانه است.
یعنی تعریف روشنی از مفهوم عشق هم ندارد.
عشق
زیر قلم او
به پدیده ای پسیکولوژیکی تقلیل می یابد که حاوی غم و شادی است.
۴
نه لفظ تنها هست و نه معنی تنها ست
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
معنی تحت اللفظی:
شعر
اگر آمیزه ای از لفظ و معنا نباشد،
به معشوقی شباهت پیدا می کند که ژنده پوش باشد.
این نظر حمیدی شیرازی درست است:
شعر باید دیالک تیکی از فرم و محتوا (لفظ و معنا) باشد.
چون
هر چیزی در هستی فقط می تواند دیالک تیکی باشد و نه تک قطبی.
ولی استدلال (اقامه دلیل) حمیدی شیرازی
نشان می دهد که او از دیالک تیک به کلی بی خبر است.
یعنی دیالک تیک عینی خود را به او تحمیل کرده است.
از فهم دیالک تیک اثری در بین نیست.
به همین دلیل می گوید:
شعری که فقط لفظ بی معنا و یا معنای بی لفظ باشد،
بسان معشوقی است که ژنده پوش باشد.
این مصراع «شعر» حمیدی شیرازی
مملو از ایرادات متنوع است:
الف
نه لفظ تنها هست و نه معنی تنها ست
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
حتی در کره مریخ که دارالعجایب است،
نمی توان دیالک تیک تک قطبی پیدا کرد.
مثلا شعر متشکل از لفظ مطلق و یا متشکل از معنای مطلق پیدا کرد.
چون
هر لفظی حاوی معنای ی است
و
هر معنایی حاوی لفظی است.
مفهوم بی کلمه (لفظ)
و
حکم (اندیشه، معنای) بی جمله (لفظ)
در کره مریخ هم یافت نمی شود.
هر فرمی
حاوی محتوایی است
و
هر محتوایی
حاوی فرمی است.
ب
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
حمیدی شیرازی
از
موضع فئودالی ـ بورژوایی
معیار تعیین رعنایی شاهد بدبخت
را
کیفیت البسه اش می داند.
اگر شاهد ژنده پوش باشد، فاقد رعنایی است
ولی
اگر ابریشم پوش باشد، از سر تا پا رعنا ست.
حمیدی شیرازی
به لحاظ فکری
فرسنگ ها
از
سعدی شیرازی
عقب مانده تر است:
در قاموس سعدی شیرازی
تعیین کننده رعنایی شاهد و معشوق
نه
جامه
بلکه مهربانی است:
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبت رویش هزار جامه
قبا
ست
قبا
ست
معنی تحت اللفظی:
فدای قامت آن شاهد قباپوش (مثلا ژنده پوش) شوم
در سایه محبت رویش
هزار جامه
قبا نمودار می شوند.
پ
که شاهدی که بود ژنده پوش، رعنا نیست
نقش تعیین کننده قایل شدن به جامه شاهد
نشانه همان فرمالیسم معرفتی است که قبلا ذکرش رفته است.
خود شاهد
فی نفسه
رعنا نیست.
یعنی رعنایی چیزی جسمانی و ماهوی نیست.
بلکه وابسته به البسه ای است که در بر کرده است.
اگر حمیدی شیرازی اکنون زنده بود،
به هیچکدام از ملکه های سکس و اروتیسم و پلی بوئیسم و زیبایی
تره حتی خرد نمی کرد.
چون
اینها
ژنده که سهل است،
چه بسا حتی جامه در بر ندارند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر