۱۳۹۷ خرداد ۳, پنجشنبه

ماتریالیسم (۱۴)


 
پروفسور دکتر مانفرد اشتارک
ماتریالیسم قرن نوزدهم

برگردان
شین میم شین
 
ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی
ادامه


۲۱
·      مارکس «عیب اصلی ماتریالیسم سابق» را عبارت از این می داند، که آن، واقعیت عینی را  نه «به مثابه کردوکار محسوس انسانی»، نه به مثابه پراتیک، بلکه فقط «در فرم اوبژکت و یا در فرم نگرش در نظر می گیرد.»

۲۲
·      مارکس با وارد ساختن کل کردوکار شیئی ـ عملی انسان ها، بویژه کار انسان ها و تولید و باز تولید حیات مادی انسان ها در مقوله ماده و یا در مقوله وجود، نه تنها مقوله ماده را بلحاظ کمی، بلکه همچنین بلحاظ کیفی غنی تر ساخته است.

۲۳
·      مارکس بدین طریق، نه فقط به کشف عالی ترین فرم توسعه ماده بطورکلی، یعنی فرم اجتماعی توسعه ماده نایل آمده، بلکه علاوه برآن، به کشف آنچه که ماهیت کاملا خود ویژه این فرم توسعه ماده است و هسته و نیروی محرکه درونی و تعیین کننده آن را تشکیل می دهد، یعنی به کشف تولید حیات مادی و پراتیک اجتماعی بطورکلی نایل آمده است، که بنا بر ضرورت درونی و عینی آن پدید می آید.

۲۴
·      انسان با پراتیک اجتماعی خود، هم با طبیعت و هم با جامعه رابطه بر قرار می کند.

۲۵
·      انسان با برقراری ناگزیر این رابطه فعال با طبیعت و انسان های دیگر، برای زنده ماندن، همزمان پیش شرط های اساسی لازم را برای تشکیل و توسعه شعورش نسبت به طبیعت و جامعه (آگاهانه و یا بطور خودپو و یا نا خود آگاهانه) پدید می آورد.

۲۶
·      بنا بر آن، شعور دیگر بازتاب منفعل و صرف وجود مادی، آنطور که ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی تصور می کرد، تلقی نمی شود.

۲۷
·      شعور با کردوکار تشکیل دهنده و تیز کننده حواس انسانی، کسب می شود، مورد حلاجی قرار می گیرد، «هضم» می شود و سپس (پس از کسب و اثبات صحتش در کوره پراتیک) به نیروی فعالی مبدل می شود، بر طبیعت و جامعه تأثیر می گذارد، از طبیعت و جامعه تأثیر می پذیرد و طبیعت و جامعه را دگرگون می سازد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر