جمعبندی
از
مسعود بهبودی
ویرایش:
نشاط حمدان
ما مردمان خاوران های خاوریم
مرگ
کسب و کار ما ست:
جماعتی از ما در جنگ ها به خاک می افتند و خاک می شوند
جماعتی از ما در زندان ها تباه می شوند
جماعتی از ما در راه ها می میرند
جماعتی در آب ها
بلند ترین كوه ها
حتی
انتقام تنهایی خود را از ما می گیرند
پایان
تأملی در جملاتی از «تحلیلی» که تحلیل نیست.
الف
آقای نادر عصاره و نظریات " سلبی و ایجابی " این پروفسور طرفدار " حزب جدید چپ ( اکثریت).
مسعود فروزنده راد
۱
ایراد بینشی اساسی مسعود فروزنده راد
همان ایراد بینشی اساسی طرفداران شاملوئیسم و شاملوچیسم است:
مهره گرایی
(سوبژکتیویسم معرفتی)
۲
مهره گرایی
خود دیالک تیکی از مهره ستایی و مهره ستیزی است.
۳
نادر عصاره دمونتاژه (خرد و خمیر و تحقیر و تخریب می شود) می شود
تا مثلا مسعود فروزنده و یا هر حریف دیگر ایدئالیزه شود.
۴
فلاکت پیروان مهره گرایی
وقتی شروع می شود که نادر عصاره
از حزب چپ استعفا دهد و یا مش مسعود در حزب چپ عضو شود.
۵
محتوای شناخت
اما نه در صاحبنظر
بلکه در خود نظر است.
۶
بهتر آن است که عصاره ی نظر نادر عصاره مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و نه خود او، بیوگرافی او، نیات او و غیره
ب
استفاده از مقوله هائی چون «گذار از جمهوری اسلامی» و «تحول طلبی»
به جای سرنگونی
۱
مقوله یعنی چه؟
۲
مقوله به عام ترین مفهوم در فلسفه و جامعه شناسی و رشته های متنوع علمی و هنری و غیره اطلاق می شود.
۳
گذار یعنی ترانزیسیون
یعنی تحول
۴
گذار که مقوله نیست.
۵
گذارمفهوم و واژه است.
۶
اصطلاح و مفهوم گذار از جمهوری اسلامی به سلطنت و یا هر فرم دیگر جمهوریت
نه ایرادی دارد و نه تحت مالکیت خصوصی حزب و سازمانی بوده و خواهد بود.
۷
محتوای دوران ما
گذار گلوبال از سرمایه داری (و حتی از برده داری و فئودالیسم و نظامات عهد بوق) به سوسیالیسم است.
۸
حزب چپ هم
بیشک
واژه گذار را از گنجینه مفهومی مارکسیسم ـ لنینیسم برداشته است.
۹
گذار
یعنی
نفی دیالک تیکی فرماسیون اقتصادی معین جامعه و جایگزینی آن با فرماسیون معین دیگر جامعه
۱۰
گذار که ضد سرنگونی نیست.
گذار در هر صورت مستلزم سرنگونی (نفی و حذف) طبقه حاکمه است
۱۱
ایراد نادر عصاره
نه
در استفاده از مفهوم مارکسیستی گذار
بلکه در تحریف این مفهوم می تواند باشد.
اگر دعاوی نادر عصاره تحلیل تئوریکی شوند
مسئله معلوم می شود.
۱۲
مشخصه اصلی مدعیان سیاسی در طویله جماران و حفره جمکران
فقر مفهومی (به قول مش مارکس، فقر فلسفی) اینها ست.
ممنون از اندرز
۱
ما با مفاهیم زیر در رابطه با آدم ها سر و کار داریم:
الف
آشنا و بیگانه
ب
عاشق و معشوق
پ
دوست و دشمن
ت
رفیق و خصم آشتی ناپذیر
۲
آشنا را
ما
مش و مشدی
خطاب می کنیم.
۳
بی اعتنا به ارزیابی اعضای طبقه حاکمه از مش و مشدی
۴
ما همه را مش و مشدی خطاب می کنیم
هر کس هم که باشد.
۵
دوست در کره مریخ هست.
۶
برای دوستیابی باید به همانجا سفر کنیم.
الف
یال
بر بال عزرائیل
ب
یا
بر پالان خر پرنده بی بدیل
۷
رفیق در کره مریخ هم وجود ندارد.
۸
واژه باید خود چیز مربوطه را منعکس کند.
۹
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد
۱۰
هدف ضمنا مرزبندی است
سگ تلقی کردن خود به معنی مرزبندی با خر و لاشخور است
۱۱
مش و مشدی خطاب کردن همنوع
به قصد مرزبندی با اعضای طبقات حاکمه است
۱۲
سگان شان
چنین اند
ایرانیان
اندکی اندر باب ادب و آداب تکلم و ادبیات
آره.
بحث بهتر از سکوت و هندوانه است.
۱
بحث هر چه صادقانه تر و سرسخت تر باشد
به همان اندازه خادم تر به کشف حقیقت عینی است.
۲
در زمینه اشیاء مفرد و جمع از فعل مفرد و جمع می توان استفاده کرد.
مثال:
الف
باد وزید
ب
باد و بوران و توفان وزید.
۳
ولی عکس این ممنوع و ضد منطقی است:
مثال:
باد وزیدند.
مجاز نیست.
ضمنا
نشانه خریت و خردستیزی
است.
۴
نکته مهمتر
اوبژکتیویته (عینیت) حقیقت است.
۵
پافشاری بر سوبژکتیویته حقیقت
(یعنی مجاز دانستن برداشت دلبخواهی هر کس از هر فکری و ذکری و شعری و عرعری ) قابل قبول عقل سلیم حتی نیست
چه رسد به عقل کل اندیش
۶
ولی از رخافه های مدرن و مد روز طبقه حاکمه است
۷
سگها به خرافه پارس می کنند
هماندیشی با مهناز ـ دوست مجازی مجاز سگان دهقانان
بنظرم استدلالات شما درست نیست.
اولا شعر منطق خودشو داره و با زبان عادی متفاوته.
زمانه مجاز با علاقه حال و محل است
یعنی زمانه را گفته ولی مردم زمانه مراد شاعره...
(دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی... )
در این صورت بکار بردن فعل بصورت جمع درسته.
تضاد و تناقض جز آرایه های ادبی هستن و اصولا در شعر هرچیزی امکان پذیره.
مهناز
الف
اولا شعر منطق خودشو داره و با زبان عادی متفاوته.
۱
این خرافه منطق شعر
ما را خفه کرد.
۲
اینکه کسی و یا ناکسی بگوید:
روزگار خفته بودند
بی اعتنا به نثریت و شعریت عرعرش
ضد منطق است.
حتی ضد منطق فرمال (صوری) است.
۳
مولوی هم می داند.
ولی برای مولوی مهم نیست.
چون عرفان جریانی ایراسیونالیستی (خردستیز، ضد عقلی) است.
۴
دلیل شاملو وارگی (فاشیست مآبی) مولانا
هم
همین خردستیزی است.
۵
مولانا
هر خود اندیشی را
هر خردگرایی را
به لجن می کشد:
مورد تحقیر و تخریب و توهین قرار می دهد
پای او را چوبین جا می زند
تا خرافه ضد عقلی خود را رواج دهد و پیشبرد بخشد.
۶
حافظ هم به این مشخصه عرفان و دیگر مشخصات آن
پی برده است.
۷
اگر فرصت می بود
عرفان شناسی و عرفان ستیزی حافظ را می شد
تحلیل کرد.
۸
صفت قلدرمآبی عرفا
در غزلیات خواجه برجسته می شود.
۹
ایراسیونالیسم اما خواه و ناخواه
به ایرئاالیسم (تحریف واقعیت عینی، ضد رئالیسم، ضد واقع بینی) منجر می شود.
۱۰
با اندکی خم و راست کردن مصراع
مولانا می توانست این عیب را برطرف کند.
۱۱
ولی هدف مولانا تخریب خانه خرد خواننده و شنونده شعر است.
۱۲
سعدی به این تخریب زبانی تمکین نمی کند.
به همین دلیل
علم را در مقابل عبادت
برجسته می کند
مدرسه را در مقابل خانقاه
خودگرایی عرفا را در مقابل جامعه گرایی علما
۱۳
آره
شعر بهترین وسیله برای تخریب خانه خرد خلایق است
۱۴
به همین دلیل باید به تحلیل اشعار خطر کرد.
تا مبادا جامعه طویله شود.
مش مهناز
ب
زمانه مجاز با علاقه حال و محل است
یعنی زمانه را گفته ولی مردم زمانه مراد شاعره.
۱
جمله اول مش مهناز غلط است و بی معنی است.
ولی بیشک حق با او ست.
۲
برای سگان نیت شعرا مهم نیست.
۳
سگ ها شعرا را اصلا استنباط نمی کنند.
فقط اشعار را می بینند و پارس می کنند.
پ
(دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی... )
در این صورت بکار بردن فعل بصورت جمع درسته.
۱
اینجا که فعل جمع به کار نرفته
مش مهناز
۲
نه
نمی توان برای فاعل مفرد
فعل جمع به کار برد.
هر چیز حسابی دارد و کتابی.
خر تو خر در شعر هم ممنوع است.
ت
تضاد و تناقض جز آرایه های ادبی هستن و اصولا در شعر هرچیزی امکان پذیره.
۱
اولا جزو آرایه ها
۲
جز
معنی دیگری دارد.
یعنی به غیر از
۳
ثانیا تضاد با تناقض تفاوت دارد.
الف
مثال:
تضاد پروتون و الکترون در هر اتم
تضاد زن و شوهر در هر خانواده
به معنی ستیز آندو ست.
ب
تناقض در عالم همان منطق مورد نظر مش مهناز رواج دارد:
مثال:
هوا سرد است.
این حکم به معنی اعلام سردی هوا ست.
اگر حریف ضمنا بگوید که از فرط گرما عرقسوز شده است.
دچار تناقض می شود.
ضد و نقیض می گوید.
بنظرم استدلالات شما درست نیست.
اولا شعر منطق خودشو داره و با زبان عادی متفاوته.
زمانه مجاز با علاقه حال و محل است
یعنی زمانه را گفته ولی مردم زمانه مراد شاعره...
(دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی... )
در این صورت بکار بردن فعل بصورت جمع درسته.
تضاد و تناقض جز آرایه های ادبی هستن و اصولا در شعر هرچیزی امکان پذیره.
مهناز
الف
اولا شعر منطق خودشو داره و با زبان عادی متفاوته.
۱
این خرافه منطق شعر
ما را خفه کرد.
۲
اینکه کسی و یا ناکسی بگوید:
روزگار خفته بودند
بی اعتنا به نثریت و شعریت عرعرش
ضد منطق است.
حتی ضد منطق فرمال (صوری) است.
۳
مولوی هم می داند.
ولی برای مولوی مهم نیست.
چون عرفان جریانی ایراسیونالیستی (خردستیز، ضد عقلی) است.
۴
دلیل شاملو وارگی (فاشیست مآبی) مولانا
هم
همین خردستیزی است.
۵
مولانا
هر خود اندیشی را
هر خردگرایی را
به لجن می کشد:
مورد تحقیر و تخریب و توهین قرار می دهد
پای او را چوبین جا می زند
تا خرافه ضد عقلی خود را رواج دهد و پیشبرد بخشد.
۶
حافظ هم به این مشخصه عرفان و دیگر مشخصات آن
پی برده است.
۷
اگر فرصت می بود
عرفان شناسی و عرفان ستیزی حافظ را می شد
تحلیل کرد.
۸
صفت قلدرمآبی عرفا
در غزلیات خواجه برجسته می شود.
۹
ایراسیونالیسم اما خواه و ناخواه
به ایرئاالیسم (تحریف واقعیت عینی، ضد رئالیسم، ضد واقع بینی) منجر می شود.
۱۰
با اندکی خم و راست کردن مصراع
مولانا می توانست این عیب را برطرف کند.
۱۱
ولی هدف مولانا تخریب خانه خرد خواننده و شنونده شعر است.
۱۲
سعدی به این تخریب زبانی تمکین نمی کند.
به همین دلیل
علم را در مقابل عبادت
برجسته می کند
مدرسه را در مقابل خانقاه
خودگرایی عرفا را در مقابل جامعه گرایی علما
۱۳
آره
شعر بهترین وسیله برای تخریب خانه خرد خلایق است
۱۴
به همین دلیل باید به تحلیل اشعار خطر کرد.
تا مبادا جامعه طویله شود.
مش مهناز
ب
زمانه مجاز با علاقه حال و محل است
یعنی زمانه را گفته ولی مردم زمانه مراد شاعره.
۱
جمله اول مش مهناز غلط است و بی معنی است.
ولی بیشک حق با او ست.
۲
برای سگان نیت شعرا مهم نیست.
۳
سگ ها شعرا را اصلا استنباط نمی کنند.
فقط اشعار را می بینند و پارس می کنند.
پ
(دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی... )
در این صورت بکار بردن فعل بصورت جمع درسته.
۱
اینجا که فعل جمع به کار نرفته
مش مهناز
۲
نه
نمی توان برای فاعل مفرد
فعل جمع به کار برد.
هر چیز حسابی دارد و کتابی.
خر تو خر در شعر هم ممنوع است.
ت
تضاد و تناقض جز آرایه های ادبی هستن و اصولا در شعر هرچیزی امکان پذیره.
۱
اولا جزو آرایه ها
۲
جز
معنی دیگری دارد.
یعنی به غیر از
۳
ثانیا تضاد با تناقض تفاوت دارد.
الف
مثال:
تضاد پروتون و الکترون در هر اتم
تضاد زن و شوهر در هر خانواده
به معنی ستیز آندو ست.
ب
تناقض در عالم همان منطق مورد نظر مش مهناز رواج دارد:
مثال:
هوا سرد است.
این حکم به معنی اعلام سردی هوا ست.
اگر حریف ضمنا بگوید که از فرط گرما عرقسوز شده است.
دچار تناقض می شود.
ضد و نقیض می گوید.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفپافشاری بر سوبژکتیویته حقیقت
(یعنی مجاز دانستن برداشت دلبخواهی هر کس از هر فکری و ذکری و شعری و عرعری ) قابل قبول عقل سلیم حتی نیست
چه رسد به عقل کل اندیش
۶
ولی از خرافه های مدرن و مد روز طبقه حاکمه است
۷
سگها به خرافه پارس می کنند