پروفسور دکتر مانفرد بور
پروفسور دکتر گرهارد بارچ
بخش سوم
مکان تاریخی فلسفه
فرانسیس بیکن
فرانسیس بیکن
(۱۵۶۱ ـ ۱۶۲۶)
قسمت دوم
ادام
۳۲
·
اگرچه مارکس در این سخن راجع به فرانسیس بیکن، در صدد تدوین قوانین اساسی مربوط
به تفسیر بیکن نبود، اما علیرغم آن، این اشاره مختصر و موجر مارکس حاوی قوانین
اساسی است.
۳۳
· مارکس در این ارزیابی اش
از بیکن به ۴ نکته (ممان، گشتاور) زیر اشاره کرده است که بنیان ارزیابی فلسفه بیکن
را تشکیل می دهند:
الف
·
تأسیس ماتریالیسم مدرن انگلیس توسط بیکن
ب
· مطالبه وحدت مستحکم میان فلسفه
و علم الاشیاء (علوم طبیعی) و متد پژوهشی
راسیونال توسط بیکن
پ
·
درک همه جانبه (و نه درک مکانیکی محدود) بیکن از ماده
ت
·
ناپیگیری تئولوژیکی (فقهی) بیکن
۳۴
·
این ۴ نکته هم حاوی نقاط قوت فلسفه بیکن اند و هم حاوی حد و
مرز (نقاط ضعف) آن اند.
۳۵
·
ناپیگیری های تئولوژیکی فرانسیس بیکن در این است که او میان
طبیعت شناسی و خدا شناسی تفاوت قایل می شود و هر دو نوع شناخت را بر حق می داند و
در جوار همدیگر قرار می دهد.
۳۶
·
اینجا سخن از درکی است که وجه مشترک بیکن و همه فلاسفه
ماتریالیست در مرحله توسعه بورژوایی
آغازین جامعه بشری است.
·
این درک بیکن و دیگر فلاسفه ماتریالیست اگرچه از سکوی توسعه
کنونی سؤال انگیز و ناپیگیر نمودار می گردد، ولی در ان زمان، پیشرفت بزرگی بوده
است.
۳۷
·
با توجه به وابستگی فلسفه به فقه (تئولوژی) و تحت تابعیت
فقه بودن فلسفه در قرون وسطی، اعلام استقلال (خودمختاری) فلسفه توسط فرانسیس بیکن
و جدا سازی پیگیرانه و قاطعانه فلسفه از فقه، گام بزرگی به پیش بوده است.
·
گام بزرگی به سوی
قاطعیت آته ئیستی ماتریالیسم بورژوایی فرانسه در قرن ۱۸ بوده است.
۳۸
·
مارکس در اثرش تحت عنوان «سرمایه» با اشاره به روابط میان
فلسفه بیکن و تشکیل کاپیتالیسم در انگلستان در اواخر قرن ۱۵ و اوایل قرن ۱۶ به
تکمیل این ارزیابی اش از فلسفه بیکن مبادرت می ورزد.
۳۹
·
مارکس ادعای بیکن را مبنی بر اینکه «فرم تغییر یافته تولید و
تسلط عملی بر طبیعت توسط انسان ها، نتیجه متد فکری تغییریافته است»، توهم بیکن محسوب
می دارد.
·
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۳، ص ۴۱۱)
·
(این تصور بیکن از جهان بینی ایدئالیستی او در رابطه با
جامعه بشری حکایت دارد:
·
در این تصور بیکن روح مقدم بر ماده تصور می شود:
·
تغییر طرز تفکر به تغییر شرایط زیست می انجامد.
·
اما عکس این قضیه درست است.
·
وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است و نه برعکس.
·
همه ماتریالیست های ماقبل مارکس، حتی فویرباخ در رابطه با مسائل
جامعه بشری ایدئالیست بوده اند.
·
مترجم)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر