احمد حیدربیگی
(۱۳۱۸ ـ ۱۳۸۶)
بخوان
(۱۳۶۰ / کرمانشاه)
شعری بخوان
نه
از
شبِ هجران وُ انتظار
شعری
نه
از
بلندیِ یلدایِ زلفِ یار
ما را به ناز وُ عشوهیِ یارِ تو کار نیست
سر کن سرودِ کهنهی «نان» را حماسه وار
چون شعله باش
در
دل شب،
همعنان باد
تا
برکَنی نقاب ز رخسارِ شامِ تار
سوزان متاب بر سر این خاکِ خشکسال
چون ابر
سر برآور وُ بر خاکِ ما ببار
آئینهها
ز
سنگِ حوادث
شکسته اند
بیدار باش، نشکنی از سنگِ روزگار
بسته است راهِ گردشِ اندیشه،
بند بند
شعری بخوان
که
بگذرد از سیمِ خار دار
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
سر کن سرودِ کهنهی «نان» را حماسه وار
چون شعله باش
در
دل شب،
همعنان باد
تا
برکَنی نقاب ز رخسارِ شامِ تار
سوزان متاب بر سر این خاکِ خشکسال
چون ابر
سر برآور وُ بر خاکِ ما ببار
آئینهها
ز
سنگِ حوادث
شکسته اند
بیدار باش، نشکنی از سنگِ روزگار
بسته است راهِ گردشِ اندیشه،
بند بند
شعری بخوان
که
بگذرد از سیمِ خار دار
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر