جمعبندی
از
مسعود بهبودی
مسعود بهبودی
اصلاح طلبی
همان رفرمیسم است.
۱
رفرمیسم
سمتگیری سیاسی ـ طبقاتی بورژوایی است.
۲
رفرمیسم
بزک کردن روبنا برای خر کردن خلایق
جهت حفظ و تحکیم زیربا ست.
۳
مؤسس رفرمیسم در جنبش کارگری اروپا
کائوتسکی بوده است.
۴
رفرمیسم
در جنبش کارگری
خنجر از پشت است
و
کنسرواتیسم
در
جامعه
خنجر از روبرو ست.
۵
در غرب احزاب رفرمیستی (احزاب سوسیال ـ دموکرات و کارگر و کار و یا لیبر و عدالت و غیره) جزو احزاب سکولار طبقه حاکمه امپریالیستی اند.
۶
رفرمیسم
بدون
پیکار ایده ئولوژیکی
از بین نمی رود.
۷
رفرمیسم ریشه در اقشار و طبقات اجتماعی سر و مر و گنده و گندیده دارد.
پیش شرط به خواب دیدن کسی و یا کردوکاری چیست؟
۱
آدم
کسی را و یا کردوکاری را در خواب می بیند
که
به طور مثبت و یا منفی
تجربه اش کرده است.
۲
البته گاهی تجارب نه به صورت روشن
بلکه در هم تنیده و مغشوش
به خواب دیده می شوند.
یعنی قطعه ای از تجربه ای با قطعاتی از تجارب دیگر
مش و مشدی و کربلایی و حاجی
در زبان دهقانان
احترام واژه است
تجلیل واژه است
و نه تحقیر واژه.
۱
اگر مش فریبرز و مشد آبادان این مثنوی را
واقعا
خوانده اند لطف کنند
و به عوض هندوانه و هورا
نقدش کنند.
۲
تو هم اگر ذره ای صداقت داشته باشی
باید از همنوعت که روی هارت و پورت هایت
تأمل عینی و علمی میکند
سپاسگزار باشی.
۳
عیرانیون سودایی جز نوچه یابی و نوچه گردی در سر ندارند.
۴
بدبختی هم همین است.
۵
زنده باد خوداندیشی به عوض چسبیدن سنتی به
دیالک تیک مرید و مراد
اندکی اندر باب طبقه حاکمه امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی که طبقه حاکمه ـ خدا ست.
۱
برای طبقه حاکمه
ملاک و معیار عینی و علمی و شرعی آنوری و اینوری کشک است.
۲
طبقه حاکمه
هر خری
را
حتی
می تواند
بسته به حوایجش
روی کار آورد و بعد رسوایش کند و بیکارش کند.
۳
مگر رضا خان / بعد رضا شاه
سواد خواندن و نوشتن داشت که روی کار آمد؟
۴
ارانی کجا و رضاخان کجا؟
۵
مگر ممد رضا علامه بود و واجد شرایط رهبری جامعه بود که روی کار ا»د؟
خسرو خوبان کجا و ممد رضا کجا؟
۶
مگر بوش معتاد به الکلیسم
مغز اندیشنده و زنده در کدو ـ کله داشت که روی کار آمد؟
۷
مگر سارکوزی و برلسکونی
لات و لومپن نبودند؟
۸
مگر آدولف هیتلر آدم بود که روی کار امد؟
۹
مگر همین مش دونالد
فرقی با خوک بدبختی دارد که روی کار آمده است؟
۱۰
مگر لطان یابو آدم است که روی کار آمده است؟
تأملی بر ترجمه ای از سخنی از مارکس
الف
«انقلاب های پرولتاریایی (پرولتری)
مانند (مثلا) انقلاب های قرن نوزدهم
همواره در حال انتقاد کردن از خویش اند.
۱
این ترجمه تحت اللفظی از سخن مارکس است.
۲
پور هرمزان و یا هر کس دیگر
به عنوان مترجم
سواد مفهومی و فلسفی ندارد.
۳
بدبختی استالینیسم هم همین است.
۴
انقلاب
که نمی تواند
از خود انتقاد کند و یا هندوانه زیر بغل خود بچپاند.
۵
مترجم اگر ذره ای مغز اندیشنده در کاسه سر داشته باشد، باید بداند.
۶
انقلاب اوبژکت است
و
نه
سوبژکت.
فعل است
و
نه
فاعل
۷
منظور مارکس
نه
انقلابات پرولتری
بلکه
انقلابیون پرولتری
است.
۸
منظور مارکس
سوبژکت است که به انجام انقلاب (به مثابه اوبژکت، فعل) خطر می کند
و
گام به گام
به انتقاد از خود و کردوکار خود و جامعه خود و دشمن طبقایت خود می پردازد.
خط مشی خود را تصحیح میکند
تدقیق میکند
تغییر می دهد.
۹
عنقلابیون عیرانی
حتی در دانش کاه اوین به تصحیح و تدقیق و تغییر خط مشی خرکی پیشین خود
خطر نمی کنند.
ب
انقلابات پرولتری
لحظه به لحظه از حرکت باز می ایستند تا به چیزی که به نظر می رسد انجام یافته است دوباره بپردازند
و تلاش را از سر گیرند.
۱
اکنون منظور مارکس روشن تر می گردد:
انقلابات پرولتری که عرابه نیستند تا لحظه به لحظه ترمز کنند.
۲
ضمنا
عرابه ها که نمی توانند به «راه طی شده» (مهندس بازرگان) بیندیشند و راه طی شده را مرتب از سر گیرند.
۳
منظور مارکس این است که انقلابیون پرولتری در دیالک تیکی از روشنگری (انتقاد از خود و انتقاد اجتماعی و یا انتقاد از همنوع خود) کار می کنند.
۴
یعنی خود را و کردوکار خود را و افکار و متد فکری و عملی خود را
به مثابه اوبژکت بررسی
مورد ارزیابی پیگیر عینی و علمی قرار می دهند
پ
انقلابات پرولتری
به نخستین دودلی ها و ناتوانی ها و ناکامی ها در نخستین کوشش های خویش
بیرحمانه می خندند
(کردوکار خود را به رگبار تمسخر و طعنه و طنز و انتقاد می بندند)
۱
منظور مارکس این است که انقلابیون خودشیفته نیستند تا به توجیه خطاها و خریت های خود بپردازند.
۲
بلکه خود را و خریت خود را به تیغ تیز تمسخر می سپارند تا هر چه زود تر تصحیح کنند و دیگر تکرار نکنند
ت
انقلابات پرولتری
رقیب را به زمین نمی زنند
مگر برای فرصت دادن به وی
تا نیرویی تازه از خاک برگیرد و به صورتی دهشتناک تر از پیش
رویاروی شان قد علم کند.
۱
انقلابیون پرولتری
از دید مارکس
در پی نفی و تضعیف و تخریب و حذف رقیب خود نیستند.
چرا و به چه دلیل؟
۲
برای اینکه در مبارزه ایده ئولوژیکی است که حقیقت عینی دمبدم کشف می شود.
هماندیشی زادگاه اییدشه است.
۳
این سخن مارکس
صد در صد با استالنینیسم در تضاد است که سودایی جز نفی مکانیکی و حذف هر رقیبی را در سر ندارد.
به همین دلیل زندان های استالینی مملو از همرزمان ارجمند نیین بوده است
حضرات حتی تاب تحمل همسر انقلابی لنین را نداشته اند.
ث
انقلابات پرولتری
در برابر عظمت و بی کرانی نامتعین هدف های (اهداف و آماج های خویش) خویش
بارها و بارها عقب می نشینند تا آن لحظه ای که کار به جایی برسد ک
ه دیگر هرگونه عقب نشینی را ناممکن سازد.»
۱
این جمله احتمالا بد فهمیده شده و بد ترجمه شده است.
۲
منظور مارکس احتمالا دیالک تیک عقب نشینی و پیشرفت بوده است
دیالک تیک ضربه و گریز بوده است
دیالک تیک عقب نشینی برای تجدید قوا و هجوم مهیب تر و مهلک تر بوده است.
۳
ترجمه آثار کلاسیک های مارکسیسم کار ساده ای نیست.
۴
پیش شرط لازم برای ترجمه و درک افکار کلاسیک های مارکسیسم
آموزش وسواس مند مفاهیم فلسفی است.
۵
بدترین بلایی که می توان بر سر آثار کلاسیک های مارکسیسم در اورد
تبدیل آنها به کتب مقدس است در اثر ترجمه مرده و تحت اللفظی آنها ست
۶
این با روح انقلابی مارکسیسم و لنینیسم
در تضاد اشتی ناپذیر است.
پست ها و هوراها
۱
مش ممد،
مش فریبرز
مثل همه عیرانی ها
تعارف می کند و بی کم ترین تردید همان پایانیه مطلبت را به هر مصیبتی خوانده است و احتمالا اصلا نفهمیده است.
۲
حتی احدی در آخرالزمان به خواندن مطلبی با این حجم تن در نمی دهد.
۳
به همین دلیل بحث ها در حواشی مطالب منتشره و یا در رابطه مثبت و منفی نسبت به مؤلف
صورت می گیرند و نه در رابطه با محتوای مطلب مربوطه.
۴
ما با کمبود وقت مواجه هستیم
ولی خودتان یک میلیون کامنت حریفان را بررسی کنید
و یقین قلبی کسب کنید.
اندکی اندر باب هماندیشی برابرانه و بی ریا با همنوع
ذکر بریده ها از متون اصولا مضر و زیانبار است.
مگر اینکه بریده مورد نظر
قانونی
باشد.
منظور مارکس و انگلس از این جمله در مانیفست چیست؟
۱
قانونی باشد
یعنی یک قانون باشد.
۲
مثال:
آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سانتیگراد می جوشد.
این
قانونی
است.
۳
همه جا و همیشه اعتبار دارد.
۴
تعمیم پذیر است.
۵
ولی این عبارت در پست شما از مانیفست
قانون
نیست.
تعمیم پذیر نیست.
در همیشه تاریخ صادق نیست.
۶
بلکه
مختص طبقه اجتماعی معینی در مرحله معینی از تاریخ است.
۷
راستش را بخواهید
ما مانیفست نخوانده ایم.
۸
این تعارف و تواضع فئودالی نیست.
۹
حالا رابطه مجتهد و طلبه را یک لحظه کنار بگذارید
و
بیندیشید و از دوستان تان هم بپرسید:
۱۰
این عبارت
راجع به کدام طبقه اجتماعی است و منظور مارکس و انگلس
کدام فرماسیون اجتماعی
است؟
۱۱
کشف این نکته فقط در پیوند با بخش قبلی و یا بعدی این عبارت میسر است.
۱۲
ما اصلا آدم نیستیم که خود را استاد تصور کنیم و همنوع خود را امتحان کنیم.
ضمنا آزمون و آزمایش و امتحان این و آن مجازی به چه درد کسی می خورد.
۱۳
علاوه بر این
چه عیبی دارد
اگر کسی از همنوعش
منظورش را از سخنی بپرسد؟
۱۴
از شما چه پنهان
که
پست های ما اصلا پست نیستند.
پارس هستند.
۱۵
به همین دلیل خیلی ها
با توجه به موضعگیری ما
فحش می دهند
ولی
معنی پارس ما را نمی فهمند.
۱۶
برای فهم پارس باید سگ شناس بود و آنها نیستند.
۱۷
آنها
(و نه فقط آنها)
حتی خر شناس نیستند.
۱۸
سگ که کسی نیست تا احیانا خود را کسی بداند
و همنوعی را طلبه تصور کند.
چشم بندی بر چشم و میدان دیدی تنگ
ویرایش: ارکان یعنی رکن ها / ستون ها.
۱
چرا طبقه حاکمه امپریالیستی
به
دین و مذهب
روی آورده است؟
۲
مرکل و تره زا می
هر دو اخوند ازده اند
و رهبر حزب لیبرال عنگلستان
خودش آخوند است.
۳
چرا روحانیت
معمار روح جامعه بی روح
در عصر حاضر
وارد سیاست شده اند؟
از همنشین مش بهار تا مش مهران مهر آبان و سگان آبادان
چپگرا، سوسیالیست و کمونیست در زباله دان تاریخ است.
بابا کمونیست تموم شد.
جمهوری سوسیالیستی شوروی
هم حالا
اسمش روسیه است.
از خواب بیدار شید.
نکنه مثل اصحاب کهف شما خواب بودید؟
۱
همنشین مش بهار
خیال میکند که صورت هر چیز بالا آمده
در زیر آن چیز است.
چنین اند بهاران عیرانزمین
۲
مش بهار
طویله جماران را به زن زائو تشبیه می کند
که سودای زایش بچه تر و تمیزی در سر دارد
و جماعت گرد آمده در بالای سرش
از دکتر تا قابله
مزاحمش اند.
۳
طویله می خواهد که راحتش بگذارند
مرده شویان را هراس است از خروش زنده ها
۴
مش مهران ناتوان از املای واژه ی مهربان
ضمنا
ناتوان از تمیز سگان از خران است.
۵
علاوه بر این
هنوز دوزاری کج و کوجش نیفتاده تا بداند که روسیه تحت فرمانفرمایی پرولتاریای شهر و ده
هم
روسیه بوده است.
۶
شوروی (فرمانفرمایی شورا های کارگری و دهقانی)
روسیه توده ها بوده است
که
پس از شکست انقلاب و پیروزی ارتجاع
به طویله بدل شده است.
۷
درست به همان سان
که
ایران
پس از شکست انقلاب بورژوایی سفید
و
پیروزی ارتجاع سیاه فئودالی ـ فوندامنتالیستی
به
عیران
استحاله یافته است.
مش مهران بیسواد
چپگرا، سوسیالیست و کمونیست در زباله دان تاریخ است.
۱
این کشف مش مهران
به عبارتی
درست است.
کودکان بی پناه توده های ایران و روسیه
ببرکت پیروزی ارتجاع سیاه (گربه چف و گربه نره)
در زباله دانی ها
به دنبال لقمه ای نان می گردند.
۲
۶۵
میلیون نفر آواره اند
ای نادان نابینا
۳
در غیاب شوروی
خاور میانه
خاوران شده است.
۴
جوامع بشری
جنده خانه شده اند.
اجامر جماران
دشمنان سنتی و سرسخت کمونیسم
در
خانه های عفاف
دختران و زنان طویله را قیمتگذاری میکنند و به زوار ملی و بین المللی
اجاره می دهند.
با کره و بی کره.
۵
در امریکا و اروپا
لاشخوران فاشیسم
نقاب از چهره کریه خود برافکنده اند و روی کار آمده اند.
۶
گذار به کمونیسم
تنها الترناتیو
برای این توحش و بربریت فاشیستی و فوندامنتالیستی است.
۷
دو دو تا = چهارتا ست
۸
اکابر توانگر کند فرد را
خبر کن خران جهانگرد را
نامه نگاری ساز و مان های عیرانی
به نهاد ها و احزاب عر و پایی
به هر جرعه و لقمه که فرو می رود
دو شکر به درگاه توده ـ خدا واجب است.
آدم
همان به
که ز تقصیر خویش
(عجز از شکرگزاری به درگاه توده ـ خدا)
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندی اش
(شکر و سپاس منطب با خدمات لایتناهی توده ـ خدای)
کس نتواند که به جای آورد.
۱
مرتجع ترین مهره در شطرنج طویله جماران و جمکران
صدها بار مترقی از احزاب و نهادهای سیاسی و اقتصادی و فکری و فرهنگی و هنری و نظامی امپریالیستی اند.
۲
سید علی و اجامر دیگر
در مقابل رهزنان جهانگیر طبقه حاکمه امپریالیستی
دزد لولهنگ اند
۳
نامه نگاری به احزاب و نهادهای سیاسی و اقتصادی و فکری و فرهنگی و هنری و نظامی امپریالیستی و دخیل بستن بر ضریح امامزاده های مزور و ریایی
در تحلیل نهایی
به معنی برسمیت شناسی شیاطین جهانی است
۴
ضمنا
نشانه نادانی است
اگر نشانه بارز عوامفریبی نباشد
اندکی اندر باب دیالک تیک مهره و طبقه
۱
حقیقت
در کل است و نه در جزء
هگل رضی الله عنه.
۲
مدافع حقیقت
کل را نشانه می گیرد و نه جزء را.
۳
برجسته کردن جزء
خواه و ناخواه
به عوامفریبی و حتی خودفریبی منجر می شود.
۵
در دیالک تیک جزء و کل
تعیین کننده
کل است.
۶
کل نظام کاپیتالیستی ـ فئودالی - فوندامنتالیستی باید افشا شود و سرنگون شود و با فرمانفرمایی توده جایگزین شود.
۷
نفی باید معین باشد.
هگل صلواة الله علیه
۸
برای هر نظام منفور و مردود و مطرود
باید
پیشاپیش
آلترناتیو بهتری تعیین شود.
۹
از سرمایه داری
فقط می توان به سوسیالیسم گذشت.
۱۰
هر التراتیو دیگر
عوامفریبانه است.
۱۱
حتی اگر طبقه کارگر نخواهد
الترناتیوی جز سوسیالیسم وجود ندارد.
۱۲
این قانون ماتریالیسم تاریخی است.
دو دو تا چهار تا ست.
۱۳
معمار تاریخ
نه جیره خواران رنگارنگ طبقه حاکمه (سیاه و صورتی و سبز و آبی)
بلکه توده است.
۱۴
سوبژکت تاریخ
طبقه کارگر است.
۱۵
خرم آن کس که رو به درگاه توده ـ خدا آورد.
۱۶
ضمنا
سید علی مترقی تر از مترقی ترین سیاستمدار امپریالیستی در مقیاس جهانی است.
۱۷
سید علی دزد لولهنگ است
در مقایسه با رهزنان بین المللی.
۱۸
شاهرودی و سید علی و حتی خمینی به لحاظ فونکسیون سیاسی
فرقی با سیاستمداران و شخصیت های اقتصادی و هنری و فرهنگی و نظامی امپریالیستی ندارند.
۱۹
اینها
همه
مهره اند
مهره طبقه حاکمه اند.
۲۰
مهره گرایی یکی از بدترین انحرافات نظری است.
چون در دیالک تیک مهره و طبقه نقش تعیین کننده از آن طبقه است.
۲۱
مهره گرایی به معنی نخبه گرایی است که یکی از تئوری های مهم فاشیسم است.
مراجعه کنید به تئوری نخبگان (که اورتگا گاسه رفیق هایدگر رواج داده است)
۲۲
شخصیت ها
چه مثبت و چه منفی
مجری فرامین طبقه اند که از جنس اجنه است و نامرئی است
۲۳
روی این دیالک تیک باید کار شود
۲۴
بعضی از طویله های سیاسی شعار مرگ بر سید علی و یا روحانیت و یا بر اسلام مید هند و خیال میکنند که هنر می کنند.
۲۵
طبقه حاکمه میتواند سید علی را با شیرین عبادی و یا هر کس دیگر جایگزین سازد و سیستم حفظ شود.
۲۶
سید علی میتواند بمیرد و یا ترور شود
۲۷
طویله های سیاسی آنگاه باید مهره دیگری پیدا کنند و توده را به عرعر کردن شعار مرگ بر او فرمان دهند.
تأملی در هارت و پورت هولدرین
الف
به چکار میایند شاعران در زمانهی عسرت؟
۱
شاعر انتزاعی فقط در کره بی سکنه مریخ یافت می شود
اخوی
۲
شاعر و هر هنرمند دیگر
در جامعه طبقاتی
تعلق طبقاتی معینی دارد:
۳
شاعر می تواند متعلق به اشرافیت فئودال باشد.
خمینی و خامنه ای هم شاعر اند.
۴
شاعر می تواند متعلق به بورژوازی باشد.
صهبا و مصفا
۵
شاعر می تواند متعلق به توده باشد.
کسرایی و سایه و زهری، معجز
۶
شاعر می تواند متعلق به پرولتاریا باشد
حکیم ابوالقاسم لاهوتی
۷
شاعر می تواند نماینده فاشیسم باشد
شاملو و لاشخورهای بیشمار دیگر
ب
بدترین ستمی که یک سرکوب گر به سوژه های ستم دیده ، به ما مبکند ، محدود نگه داشتن ما به همان داشته ها ست .
برترین دستاوردش اثبات دنیای موجود ما بمثابه یگانه دنیای ممکن برای ماست .
۱
سرکوبگر انتزاعی هم در کره بی سکنه مریخ است
افندی
۲
اگر خر پرنده ای گیر آوردی به آنجا بپر و دیدار کن.
۳
سوبژکت یعنی چی؟
۴
ستمکش سوبژکت نیست.
۵
ستمگر سوبژکت است.
۶
ستمکش اوبژکت است.
۷
خر فقط می تواند اوبژکت باشد و نه سوبژکت.
۸
تو اگر سوبژکت بودی
دیری بود که پالانت را پایین افکنده بودی و دیالک تیک هستی را جار می زدی.
و
ضرورت و امکان تغییر وضع موجود را اثبات می کردی.
پ
سیاست ، تخیل ما را مصادره میکند.
۱
سیاست انتزاعی هم در کره مریخ یافت می شود
۲
سیاست همیشه مهر طبقاتی بر پیشانی خویش دارد.
۳
سیاست
بیان روبنایی اقتصاد است.
۴
هر طبقه اجتماعی
برای دفاع از منافع طبقاتی اش
سیاست می ورزد.
۵
هم طبقه حاکمه
سیاستمدار خاص خود را دارد
و
هم
توده
۶
سیاست ماورای طبقاتی
هم
در کره مریخ است.
۷
در زمین
سیاست
طرفدار این طبقه و یا آن طبقه است.
ت
در سیاست استبدادی سوژه بیش از همه از فقر تخیل رنج میبرد.
۱
سیاست استبدادی؟
توکجایی تا شویم ما چاکرت
ای کره خر؟
۲
رژیم استبدادی انتزاعی هم در کره مریخ است.
تو را سفر باید.
۳
استبداد
هم
می تواند ماهیت ارتجاعی داشته باشد
مثلا همین استبداد آخوندی ـ فئودالی ـ بورژوایی ـ فوندامنتالیستی
۴
هم می تواند ماهیت انقلابی داشته باشد.
مثلا استبداد سلاطین روشنگری گرا در اروپای قرون ۱۶ و ۱۷ و ۱۸
۵
استبداد ممد رضا پس از انقلاب بورژوایی سفید هم
استبداد انقلابی بوده است.
۶
ساواک
بازوی مسلح (قهر) انقلاب سفید بوده است.
ث
آن هم در حالی که نمیداند
دارد از فقر تخیل رنج میبرد.
۱
سوبژکت اگر سوبژکت باشد
مسلح به تئوری انقلابی است و پشت پا بر تخیل و توهم زده است.
۲
تخیل مال خر است
ای بی خبر
ث
در عین حال در این فراموشی اجباری، ادبیات میتواند و باید به معنای واقعی کلمه "رهایی بخش " باشد .
چون اصل اول هر ادبیاتی ترغیب خواننده به تخیل دنیاهای بدیل بوده .
۱
ادبیات انتزاعی هم در کره مریخ است.
۲
۹۹ درصد ادبیات کذایی
آب به آسیاب طبقه حاکمه انگل می ریزد که امثال تو جیره خوارش هستند.
۳
ادبیات توده ای
حکم کیمیا دارد.
۴
به ندرت می توان برتولت برشتی پیدا کرد.
۵
روشنفکران به طور کلی
از نویسنده تا شاعر
از نقاش تا نوازنده
از نویسنده تا مجسمه ساز
عمدتا
وابسته به طبقه حاکمه انگل اند.
ج
کل کارش برانگیختن خواننده به داشتن داشته های دیگر است .
ادبیات یا آزادیبخش است و یا ادبیات نیست
۱
تو بهتر است به عوض هارت و پورت
مثال مشخص بزنی.
۲
کدام ادبیات
رهایی بخش است؟
۳
ادبیات عمدتا برای اتلاف وقت است.
۴
هنرمند
در بهترین حالت
جامعه
را
کم و بیش
منعکس می کند
۵
همین و بس
۶
هنرمند شبیه آیینه است.
۷
تفاوت حکیم با هنرمند (فلسفه با هنر) همین جا ست.
۸
۹۹ درصد هنرمندان
معتادند
معتاد به حشیش و تریاک و هرویین و سکس و الکل و لهو و لعب اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر