۱۸
·
نحوه و نوع کرد و کار انسانی را هدف او
تعیین می کند.
۱۹
·
انسان باید اراده و امیال خود را سرسپرده و تابع اهداف خود سازد:
الف
·
به قول کلاسیک های مارکسیسم، «به ظن ما کار امری است که
تنها به انسان تعلق دارد.
ب
·
عنکبوتی عملیاتی را انجام می دهد که
شبیه اعمال نساج اند و زنبور با ساختمان سلول های مومی خویش بناهائی رابه شرم می اندازد.
ت
·
اما آنچه بدترین بناها
را ازبهترین زنبورها متمایز می سازد، این
است که آنها سلول را قبل از ساختن در «موم» در ذهن خود می سازند و در پایان روند کار، نتیجه ای حاصل می آید که به هنگام شروع به ساختن، در تصور بنا،
یعنی بصورت فکری موجود بوده است.
پ
·
انسان فقط فرم
طبیعی چیزها را تغییر نمی دهد، بلکه علاوه بر آن، در چیزهای طبیعی، هدف خود را جامه عمل می پوشاند، هدفی که او بر آن واقف است.
ث
·
هدفی که بمثابه قانون، نحوه و نوع کنش او را تعیین می کند و او
باید اراده خود را تابع آن سازد.
ج
·
و این تبعیت اراده
از هدف، کنش منفردی نیست.
ح
·
علاوه بر اعضای بدن که در حین کار رنج می برند، اراده هدفگرا که به صورت تمرکز حواس خودنمائی می
کند، باید در تمامت مدت کار متمرکز بماند و کار هرچه کمتر با محتوا و نحوه و نوع اجرای خود، کارگر را به همراه
کشد و هرچه کمتر کارگر از کار بمثابه بازی قوای جسمی و روحی خود لذت برد، به همان
اندازه بیشتر باید تمرکزحواس به خرج دهد.»
·
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۳، ص ۱۹۳)
۲۰
·
کار وقتی به کرد و کار آزاد بدل خواهد شد، که اهداف خارجی، دیگر به عنوان ضرورت طبیعی خارجی محض تلقی نشوند و «جای خود را به
اهدافی که خود فرد تعیین می کند، بدهند» و
کار بدین طریق به خود
واقعیت بخشی انسان ها، به کنش واقعا آزاد آنها بدل خواهد شد.
·
(مارکس، «گروندریسه»، ص ۵۰۵)
·
(خود واقعیت بخشی یعنی تحقق خواست خود که بمعنی تحقق خویشتن خویش نیز است:
·
محصول کار
هر کس، آئینه تمامنمای خود او ست.
·
انسان در فراورده
و نتیجه کارش، خود را باز می شناسد، مورد ارزیابی قرار می دهد و حد و مرز لیاقت
خویش را تشخیص می دهد و تبارک الله احسن الخالقین
روایتی از این حقیقت امر مارکسیستی است. مترجم)
الف
·
«آزادی نه در استقلال رؤیائی از قوانین طبیعی،
بلکه در شناخت این قوانین و در امکان حاصل از این شناخت برای
استفاده برنامه ریزی شده از این قوانین در جهت نیل به اهداف معین خویش
نهفته است.»
·
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۱۰۶)
ب
·
در جوامع طبقاتی اما شرایط لازم برای این که کار به خود واقعیت بخشی انسان ها منجر شود (یعنی کار واقعا
آزاد باشد)، وجود ندارد.
ت
·
در فرماسیون های اجتماعی
مبتنی بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، انسان کارگر از وسایل تولید (یعنی مهمترین
شرط کار) جدا شده، بمثابه انسان مولد استثمار می شود و کار آزاد نیست.
پ
·
وحدت مولدین با شرایط مادی تولید یا با توسل به اجبار
غیر اقتصادی (مثلا در برده داری و فئودالیسم)
امکان پذیر می گردد و یا با توسل به اجبار اقتصادی (از طریق فروش نیروی کار به
صاحبان خصوصی وسایل تولید) (مثلا در سرمایه داری)
ث
·
به قول مارکس، تحت شرایط جامعه طبقاتی، کار
به صورت اجبار و زور اعمال شونده از خارج جلوه
می کند و علافی (هیچکارگی) ـ بر خلاف آن ـ به مثابه آزادی و اقبال جلوه گر می گردد.
ج
·
در مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، با از بین
بردن مالکیت خصوصی و با ایجاد مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، وحدت گسیخته کارگران
با وسایل تولید، دوباره برقرار می شود و استثمار خاتمه می یابد.
ح
·
کار در سوسیالیسم و کمونیسم بطور بیواسطه، اجتماعی است و بطور دم افزونی خصلت علمی کسب می کند،
یعنی بطور بنیادی تحول می یابد و به کار آزاد مولدین آزاد بدل می گردد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر