۱۳۹۶ آذر ۱۲, یکشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۱۱۴)


فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)

ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 
 
عصیان خدایی

نیمه شب گهواره ها آرام می جنبند
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
 
باز هم دستی مرا چون زورقی لرزان
می کشد پاروزنان در کام طوفان ها
 
چهره هایی در نگاهم سخت بیگانه
خانه هایی بر فرازش اشک اختر ها
 
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا
 
سینه سرد زمین و لکه های گور
هر سلامی، سایه تاریک بدرودی
 
دست هایی خالی و در آسمانی دور
زردی خورشید بیمار تب آلودی
 
جستجویی بی سرانجام و تلاشی گنگ
جاده ای ظلمانی و پایی به ره خسته
 
نه نشان آتشی بر قله های طور
نه جوابی از ورای این در بسته
 
می نشینم خیره در چشمان تاریکی
می شود یک دم از این قالب جدا باشم
همچو فریادی بپیچم در دل دنیا
چند روزی هم من عاصی خدا باشم؟

عنوان دومین شعر اشعار سه گانه فروغ جوان،
عصیان خدایی
است.
 
در این شعر عصیان،
فروغ جوان
طبقه حاکمه ـ خدا
را
از اریکه خدایی به زیر می کشد 
و
خود 
خدا 
می شود.
 
خدایی 
ماهیتا دیگر
و
بهتر.
 
برای کشف ماهیت این خدای دیگر،
بهتر است که این شعر بلند فروغ جوان
مورد تحلیل قرار گیرد:
 
۱
نیمه شب گهواره ها آرام می جنبند
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
 
باز هم دستی مرا چون زورقی لرزان
می کشد پاروزنان در کام طوفان ها
معنی تحت اللفظی:
شب از نیمه گذشته است.
گهواره ها
در نهایت بی خبری از کوچ دردناک انسان ها
 تکان می خورند.
 
مرا
که
بسان زورقی 
دستی
ـ پارو زنان ـ
به
کام توفان ها 
می برد.
 
فروغ
در این بند شعر عصیان
دیالک تیک فرد و جامعه
را
به شکل دیالک تیک خود و مردم بسط و تعمیم می دهد.
 
همه 
در این بند شعر
در خواب اند.
 
فروغ جوان
اما
خوابش 
نمی برد.
 
 
سیاوش همیشه جوان
هم
به همین سان:
 
له له و تنفس
 
خوابم نمی برد 
گوشم فرودگاه صداهای بی صدا ست 
باور نمی کنی 
اما 
من پچ پچ غمین تصاویر عشق را 
محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها 
پیوسته باز می شنوم در درون شب 
 
 
دلیل بی خوابی فروغ جوان
توفان اندیشه ها در ذهن او ست.
 
فروغ
این وضعیت خویش
را
به شکل فرو رفتن در کام اژدهای توفان فکری
 استه تیزه 
می کند.
 
۲
چهره هایی در نگاهم سخت بیگانه
خانه هایی بر فرازش اشک اختر ها
 
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا
 
معنی تحت اللفظی: 
از پرده خاطرم
عناصر محیط پیرامونم رژه می روند:
چهره های افراد بیگانه 
که
از وحشت زندان و غل و زنجیر الهی
در
 خانه های ترحم انگیز
به سر می برند.
 
آن سان که انگار اخترها به حال و روزشان اشک می ریزند.
 
در
 این
 بند شعر به طنز سرشته ی عصیان 
جامعه فروغ
تصور و تصویر می شود:

اعضای جامعه
دچار از خود بیگانگی اند.

فروغ ۲۰ ساله
بسان فیلسوفی ۶۰ ساله
دیالک تیک بیگانگی
را
به شکل دیالک تیک بیگانگی از خود و بیگانگی از همنوعان خود بسط و تعمیم می دهد.

اعضای جامعه
هم
بیگانه با خویشتن خویش اند
و
هم
بیگانه با همنوعان خویش.

به همین دلیل
ترحم انگیزند.

این 
اما
به چه معنی است؟

۳
 
چهره هایی در نگاهم سخت بیگانه
خانه هایی بر فرازش اشک اختر ها
 
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا
 
این 
بدان معنی است
که
طبقه حاکمه ـ خدا
هم
موجب از خودبیگانگی اعضای جامعه شده است
و
هم
موجب بیگانگی انها از یکدیگر.

حیرت انگیز و ستایش انگیز
این است
که
فویرباخ
(فیلسوف ماتریالیست آلمانی)
مذهب
را
نتیجه از خودبیگانگی انسان ها دانسته است.

فروغ
اما
بر خلاف فیلسوف بزرگ بورژوایی
(خاتم الفلاسفه فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان)
دیالک تیکی اندیش
 است.
 
فویرباخ 
از
دیالک تیک 
بی خبر بوده است.
 
فروغ جوان
دیالک تیک از خود بیگانگی و از جامعه بیگانگی 
را
توسعه می دهد.
 
ضمنا
دلیل این دیالک تیک بیگانگی
را
وجود طبقه حاکمه ـ خدا می داند.
 
۵
چهره هایی در نگاهم سخت بیگانه
خانه هایی بر فرازش اشک اختر ها
 
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا
می توان گفت
که
از دید فروغ فیلسوف
طبقه حاکمه ـ خدا 
جامعه
را
برای اعضای جامعه
به
زندان وحشت انگیزی مبدل کرده است.
 
اعضای جامعه
را
به
درجه موجودات ذلیل ترحم انگیزی تنزل داده است.
 
زمین
از دید فروغ واقعگرا
ذلتکده ای
است
که
انگار اخترها حتی بر حال و روزشان اشک می ریزند.
 
فروغ 
سوسوی ستارگان
را
به
قطرات اشک
تشبیه می کند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر