محمود حیاتی
ویرایش
از
میحا نجار
- تو دیگه چرا؟
توهم انگار نفست
از
جای گرم
بلند میشه.
نه؟
خودتو بذار جای من
و
درس هم بخون.
مگه کشکه؟
امروز تا فردا
که
همه اش فکر نون شکمت باشی
و
شب
از زور غصه و گشنگی
تا
صبح
بغلطی
و
توی خونه
که
هستی،
ده دقیقه نتونی بشینی
و
به
خواهرات نگاه کنی
که
وقت شوهرشونه و یه پیرهن درست وحسابی ندارن
و
نگاهشون که می کنی انگار غم
دنیارو روسرشون آوار کرده ان،
میذاره درس بخونی؟
زمستون
باید
غصه بخوری
و تابستون سگ دو بزنی
تا
اشتباه آقاتو که ده تا بچه پس انداخته
به امید
اینکه یه روزی عصای دستش بشن
و
بیشترشون
شده ان دختر
و
تیرش به سنگ خورده،
جبران
کنی!
سگ
از
ما
بهتر زندگی می کنه.
اقلا
حیونه، نمی فهمه.
اما
ما
چی؟
تا
شکمت سیر نباشه
و
یه سقف راحت روسرت
و
مثل کرم توهم نلولین
و
آرزوی یه
روز خوش داشته باشین،
گوزم نیستی
چه برسه
به
آدم !
همه ی اونایی که به
آدمای بدبختی مثل ما
میگن:
« خنگ و تنبل»،
گه زیادی می خورن.
از
نون و پیاز
که
ابن سینا
در نمیاد.
نه ؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر