تحلیلی
از
میم حجری
منظور احمد شاملو از جمله زیر چیست:
ابلها مردا ، عدوى تو نيستم من ، انكار تو ام.
حسین
زبان شعر همه کس فهم نیست
خاصه اگر در آن ایما و اشاره هم باشد
اینجا می تواند مخاطب مثلا خمینی باشد
که خطاب به او می گوید
ای مرد ابله من دشمن تپ نیستم
بلکه تو را انکار می کنم
چون
دشمنی با کسی
به او وجهه می دهد
اما
انکار به معنی نیستی است
که
می تواند منطور کسی باشد
که متعلق به این عصر و زمانه نباشد
و
انگار از اعماق تاریک تاریخ آمده باشد.
حریف
۱
زبان شعر همه کس فهم نیست.
زبان شعر همه کس فهم نیست.
همانطور که ذکرش گذشت،
جلال آل احمد و احمد شاملو و زباله های ملی و بین المللی دیگر
روشنفکران مذهبی و لائیک
(امام و مجتهد و ولی و مجاهد و چریک و فدایی و غیره)
را
نخبگان جامعه بشری
جا می زنند.
سؤال
اما
این است
که
این
نخبگان
چیستند و کیستند؟
نخبه های مورد نظر جلال آل احمد و احمد شاملو و ساعدی و غیره
را
مشخصا
در نظر می گیریم:
الف
نخبه های مورد نظر جلال آل احمد
در
مقیاس ملی
افرادی از قبیل خمینی و خامنه ای و خلخالی و جنتی و مکارم و مصباح و غیره اند
و
در
مقیاس بین المللی
پاپ های اعظم واتیکان و اسقف های مسیحی اند.
جلال توصیه می کند
که
روحانیت شیعه و سنی
هم
واتیکان خود
را
پدید آورند.
الترناتیو جلال برای جامعه برخاسته از انقلاب سفید
همین بوده است.
جماران
در تحلیل نهایی
کپیه واتیکان
است.
ما
بخشی از فرمایشات خمینی
را
تحلیل کرده ایم.
مثال:
خمینی می فرماید:
امریکا
(شیطان بزرگ)
از
۲۰۰۰ سال قبل
ما
را
مثلا استعمار کرده است.
امریکا
از
۲۰۰ سال قبل
تشکیل شده است.
آخر این چه نخبه ای است
که
لاطائلاتی از این قبیل به خورد خلایق خر می دهد
و
خرمن تکبیر درو می کند؟
ب
نخبه های مورد نظر احمد شاملو
در
مقیاس ملی
افرادی از قبیل شخص شخیص خودش، مجاهدین خلق و فدائیان خلق اند
و
در
مقیاس بین المللی
هیتلر و لاشخورهایی از علمای فاشیسم اند.
در
سازمان مجاهدین خلق
حتی
با
ذره بین الکترونیکی
نمی توان احدی پیدا کرد که حرف زدن بلد باشد.
نمونه اش همین مسعود رجوی و مریم جولیانی است.
مبانی نظری مجاهدین
سخنان امام صادق بوده اند.
مطالب به اصطلاح تئوریکی این جماعت
مشتی هارت و پورت سرشته به شوق و شور بوده اند.
آخر
این چه نخبه ای است
که
جز عرعر هنری ندارد؟
سران سازمان فدائیان خلق
از قبیل نگهدار و سرکوهی و فتاپور و تابان و این و آن
حی و حاضرند.
این جماعت جماعتی بی خبر از مفاهیم و تفکر مفهومی اند.
پس از زدن کلی زور
مشتی زباله مفهوم امپریالیستی کج و کوله
را
از بر کرده اند و هر از گاهی به طور مکانیکی بر زبان می رانند.
آخر
چگونه می توان به این جماعت عنوان نخبه داد؟
۲
زبان شعر همه کس فهم نیست
با توجه به این مثال ها
می توان گفت
که
نخبه ها
را
طبقه حاکمه تعیین می کند.
خواه
طبقه حاکمه نشسته بر اریکه قدرت
و
خواه
طبقه حاکمه منتظر برای نشستن بر اریکه قدرت.
البته
استثنائاتی هم وجود دارند.
طبقه حاکمه
گاهی شخصیت های توده ای
را
به نیات متفاوت
به درجه نخبه
ارتقا می دهد.
مثلا؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر