فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
(۱۳۳۶)
ویرایش و تحلیل
از
از
مسعود بهبودی
هر چه داریم، از تو داریم، ای که خود گفتی:
«مهر من دریا و خشمم همچو طوفان است
هر که را من خواهم او را تیره دل سازم
هر که را من برگزینم پاکدامان است.»
پس دگر ما را چه حاصل ز این عبث کوشش
تا درون غرفه های عاج ره یابیم؟
یا برانی یا بخوانی میل میل تو ست
ما ز فرمانت خدایا رخ نمی تابیم
تو چه هستی، ای همه هستی ما از تو
تو چه هستی، جز دو دست گرم در بازی
دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی
تو چه هستی، ای همه هستی ما از تو
جز یکی سدی به راه جستجوی ما؟
گاه در چنگال خشمت می فشاری مان
گاه می آیی و می خندی به روی ما
تو چه هستی؟
بنده نام و جلال خویش
دیده در آینه ی دنیا جمال خویش
هر دم این آینه را گردانده تا بهتر
بنگرد در جلوه های بی زوال خویش
برق چشمان سرابی، رنگ نیرنگی
شیره ی شب های شومی، ظلمت گوری
شاید آن خفاش پیر خفته ای،
کز خشم
تشنه ی سرخی خونی، دشمن نوری
خود پرستی تو خدایا، خود پرستی تو
کفر می گویم، تو خارم کن تو خاکم کن
با هزاران ننگ، آلودی مرا،
اما
گر خدایی، در دلم بنشین و پاکم کن
لحظه ای بگذر ز ما،
بگذار خود باشیم
بعد از آن، ما را بسوزان تا ز خود سوزیم
بعد از آن یا اشک یا لبخند یا فریاد
فرصتی تا توشه ی ره را بیندوزیم
فروغ ۲۰ ساله
پس از تحلیل تهدید های طبقه حاکمه ـ خدا
در رابطه با ذلت دوزخ
و
تطمیع های او
در رابطه با نعمات بهشتی موعود
به
تحلیل فلسفی ماهیت خود خدا
می پردازد:
۱
هر چه داریم، از تو داریم، ای که خود گفتی:
«مهر من دریا و خشمم همچو طوفان است
هر که را من خواهم او را تیره دل سازم
معنی تحت اللفظی:
به قول خودت،
ما هر چه هستیم، بسته به اراده و میل و هوس تو هستیم:
تو خودت می گویی
که
مهربان مطلق و نامهربان مطلق هستی
بخشی از اعضای جامعه
را
دلسیاه می سازی
و
بخش دیگری
را
پاکدامن.
این تصور و تصویر از طبقه حاکمه ـ خدا
دال بر دوئالیسم طبقه حاکمه ـ خدا و بشریت است
که
تئولوژی اسلامی
از
همان آغاز تدوین و تبلیغ کرده است.
این
اما به چه معنی است؟
۲
هر چه داریم، از تو داریم، ای که خود گفتی:
«مهر من دریا و خشمم همچو طوفان است
هر که را من خواهم او را تیره دل سازم
این قبل از همه
بدان معنی است
که
طبقه حاکمه ـ خدا
برای قالب کردن خود به بشریت،
هم
طبیعت ـ خدا
را
نفی و انکار کرده
و
هم
توده ـ خدا
را.
تاریخیت طبقه حاکمه ـ خدا
از همین ادعای آن معلوم می شود:
هزاران سال
در جامعه ماقبل طبقاتی
(جامعه بی طبقه)
طبیعت ـ خدا دست در دست با توده ـ خدا
مورد پرستش قرار می گرفت.
بی دلیل نیست
که
خدایان اساطیری یونان باستان
یا
هیئت انسانی دارند.
مثلا
زئوس
(خدای خدایان)
و
یا
نیمه ـ خدا و نیمه انسان
اند.
مثلا
پرومته
که
یار و یاور انسان ها ست:
آورنده آتش برای انسان ها
طبیب معالج انسان ها
آموزگار علم و فوت و فن تفکر به انسان ها
ست.
۳
در
دیالک تیک زئوس و پرومته
از
دیالک تیک طبیعت ـ خدا و توده ـ خدا
پرده برداشته می شود:
پرومته
آتش
را
که
تحت مالکیت انحصاری زئوس قرار دارد،
مخفیانه
کش می رود
و
ارزانی بشریت می دارد
و
به خدمت بشریت کمر می بندد.
به همین دلیل
مورد مؤاخذه توسط زئوس قرار می گیرد:
مسمارکوب صخره های کوه می شود
تا
عقابی تیز منقار قلبش را ذره ذره اطعام کند
و
پرومته
عذاب کشد.
۴
هر که را من برگزینم پاکدامان است.»
هر چه داریم، از تو داریم، ای که خود گفتی:
«مهر من دریا و خشمم همچو طوفان است
هر که را من خواهم او را تیره دل سازم
طبقه حاکمه ـ خدا
هم طبیعت ـ خدا را نفی و انکار می کند و هم توده ـ خدا را.
بعد
جای خالی آندو را اشغال می کند
و
جزم مشیت الهی
را
به
خلایق
قالب می کند.
بدین طریق
طبقه حاکمه ـ خدا
مطلقیت کسب می کند
و
همه کاره جا زده می شود.
تحت تأثیر تبلیغات طبقه حاکمه
این تصور و توهم باطل میان مردم اشاعه می یابد
که
گویا
طبقه حاکمه ـ خدا
بنا بر میل و هوس خویش،
به تنهایی
می برد
و
به تنهایی
می دوزد.
بدین طریق
قانونمندی های عینی هستی
بی شرمانه
انکار می شوند:
الف
شطی
به تلی از آتش تبدیل می شود.
ب
تلی از آتش
گلستان می شود.
پ
عصایی
اژدها می شود.
ت
مرده ای
زنده می شود.
ث
ماهی
دو شقه می شود.
و
الی آخر
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر