۱۳۹۶ آبان ۱, دوشنبه

کلنجار مفهومی با مفاهیم فئودالی (۶)


 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
حافظ
 
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ ای که بینی  بهتر ز خود پرستی

تا فضل و عقل بینی، بی‌ معرفت نشینی
یک نکته‌ ات بگویم:
 «خود را مبین که رستی»
 
۱
خواجه
در این غزل
خود پرستی 
را
تحقیر و نقد و حذف می کند
و
با
می پرستی
و
این و آن پرستی 
 (عشق)
 و
هر قبله پرستی 
جایگزین می سازد.
 
۲
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
 
معنی تحت اللفظی:
اسرار عشق و مستی
را
با 
مدعی 
(خود پرست به لحاظ بضاعت فهم و دانش) 
 در میان نگذارید
تا
در 
درد خود پرستی 
بمیرد.
 
خواجه
 در این غزل هم 
خود پرستی 
را
تحقیر و نقد و حذف می کند
و
با 
می پرستی و این و آن پرستی
(عشق و مستی)
جایگزین می سازد.


این اما 
به چه معنی است؟

۳
 عشق و مستی
هر دو
 مغز اندیشنده 
را
از کار می اندازند.
 
هر دو
ضد عقلی اند.
 
این
اندرز اکید خواجه
از سویی
دعوت مصرانه
 به
 خریت و خرد ستیزی
است.
 
این
اما
از سوی دیگر
بدان معنی است
که
پیش شرط خود پرستی
 خردمندی و خردگرایی
است.
 
اما
چرا و به چه دلیل؟
 
۴
شاید
به این دلیل
که
پیش شرط خود پرستی
شناخت پیشاپیش خویشتن خویش
 است.
 
فقط در صورتی 
که
 کسی توان تفکر داشته باشد و خردگرا باشد،
می تواند به شناخت خویشتن خویش نایل آید.
 
سؤال
اکنون این است 
که
خود شناسی 
چگونه صورت می گیرد
تا
به 
خود پرستی 
منجر شود؟

۵
فرد 
اصولا و اساسا
نه
به صورت ایزوله و مجزا
بلکه
در 
وحدت و تضاد با جامعه (همنوعان) 
وجود دارد و می تواند وجود داشته باشد.

ما
با
دیالک تیک فرد و جامعه
سر و کار داریم
که
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است.
 
این
قاعدتا
بدان معنی است
که 
خود شناسی
 با 
جامعه شناسی
 (انسان شناسی، همنوع شناسی، محیط زیست شناسی، طبیعت شناسی)
 توأم است.
 
۶
شناخت
اما
ضمنا
سرچشمه عشق 
است.
 
عشقی
که
مبتنی بر آگاهی است
و
با
عشق خودپو و ضد عقلی
در تضاد است.
 
در نتیجه می توان گفت
که
خود پرستی
از سویی
با
هومانیسم
(انسان پرستی، جامعه پرستی، همنوع پرستی) 
توأم است
و
از سوی دیگر
با 
ناتورالیسم
(طبیعت پرستی).
 
هومانیسم + ناتورالیسم
اما
به قول مارکس
یعنی
کمونیسم.
 
این بدان معنی است
که
اگوئیسم  
(خود پرستی)
به
کمونیسم
می انجامد.

یعنی ما
عملا و عینا
با 
دیالک تیک اگوئیسم و هومانیسم
با
دیالک تیک اگوئیسم وناتورالیسم
با
دیالک تیک اگوئیسم و سوسیالیسم 
و
با
دیالک تیک اگوئیسم وکمونیسم
سر و کار پیدا می کنیم. 

سؤال
اکنون
این است
که
خود ستیزی
(اگو نیهلیسم)
به
چه معنی است؟

۷
اگر دیالک تیک فرد و جامعه را در مد نظر  داشته باشیم،
باید به این نتیجه منطقی برسیم
که
خودستیزی 
با
جامعه ستیزی و همنوع ستیزی و انسان ستیزی  و طبیعت ستیزی
در
 رابطه دیالک تیکی 
قرار دارد.

این
بدان معنی است
که
ما
با
دیالک تیک خودستیزی و فاشیسم
با
دیالک تیک خودستیزی و  فوندامنتالیسم
با
دیالک تیک خودستیزی و میلیتاریسم
با
دیالک تیک خودستیزی و توده ستیزی
با
دیالک تیک خودستیزی وکمونیسم ستیزی
با
دیالک تیک خودستیزی وطبیعت ستیزی  
سر و کار داریم.

اکنون
باید به این سؤال جواب پیدا کنیم
که
خودستایی 
که
همراه همیشگی خود ستیزی است،
به چه دلیل تشکیل می شود 
و
چه پیامدهای منطقی به دنبال می آورد؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر