ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
سعدی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی؟
معنی تحت اللفظی:
دل هوشمند خود
را
باید
به
دلبری
بسپاری
که
مثل قبله ای برایت باشد.
چون
دلبر پرستی
بهتر
از
خود پرستی
است.
از آنجا که اقبال و سعادت معلول تلاش و زحمت نیست،
چاره ای جز ترس، تبعیت و تابعیت باقی نمی ماند.
۱
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
سعدی
در این بیت غزل
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
را
به شکل دوئالیسم تیک دل و دلبر بسط و تعمیم می دهد.
به زعم شیخ شیراز
بهترین کار دل به دلبر سپردن است.
این به چه معنی است؟
۲
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
این بدان معنی است
که
مهم ترین کار اعضای جامعه
عاشق کسی شدن
است.
مسئله
اما
این است
که
عشق اختیاری، ارادی و دلبخواهی نیست.
دل
که
اسب و استر نیست
تا
افسارش را به دست هر رهگذری بدهی.
آدم
که
نمی تواند عاشق هر ننه مرده ای شود.
عشق
که
بدون قید و شرط نیست.
باید هزاران فاکتور جمع آیند
تا
کسی دلباخته دیگری شود.
بعید است که سعدی از این حقیقت امر بی خبر باشد.
۳
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
علاوه بر این
دلبر که خر نیست
تا
دلت را بارش کنی و قال قضیه را بکنی.
دلبر
آدم است
و
دل هر ننه قمری
را
قبول نمی کند، چه رسد به حمل آن و حراست از آن.
عیرانی هایی که از فتنه خمینی فرار کرده اند و به غربت غرب پناه برده اند،
چه بسا فریب لاطائلات شعرای فئودالی را خورده اند
و
خیال کرده اند که هر رهگذری دلبری است و محتاج منتظر دل آنها ست.
ولی
دیر یا زود
فهمیده اند که زنان و نران فرنگ
آدم اند و نه خر.
رک و راست و رو راست
گفته اند که برای دل شان تره حتی خرد نمی کنند.
سعدی
هم
می داند.
فلسفه عشق فئودالی
اما
همین است:
تحمیل دل صاحبمرده خود به هر حریفی.
عاشق کذایی
در قاموس سعدی
آدم نیست.
لومپن کثیف فرومایه ای است.
سمج و رو دار و بی هویت و بی منیت و بی شخصیت و بی همه چیز و رسوا و بی آبرو ست.
۴
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
در این بیت غزل
ضمنا
دیالک تیک دلبر و دلباز
را
به شکل دوئالیسم قبله و مسلمان بسط و تعمیم می دهد
و
نقش تعیین کننده را از آن دلبر (قبله) جا می زند.
دلبر
بدین طریق و با این ترفند
مطلق می شود.
قابل پرستش می شود.
چیزی در حد بت و یا خدا می شود.
عاشق
هم
تا درجه بنده، وابسته، تابع،
بت پرست، خدا پرست و این و آن پرست
تنزل می یابد.
یعنی
عملا
آدمیت زدایی
می شود.
زباله واره می شود.
سلب هویت و منیت و فردیت و شخصیت و آدمیت می شود.
این
معنایی جز ایدئالیزه کردن اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی
به مثابه دلبر
و
ایدئالیزه کردن کنیز و نوکر و رهی و بنده و غلام و رعیت
ایدئالیزه کردن کنیز و نوکر و رهی و بنده و غلام و رعیت
به مثابه دلباز (عاشق اکتیو)
نیست.
عشق
در
ایده ئولوژی اشرافیت بنده و فئودال و روحانی
ترفندی لوکس (تجملی)
برای برده پروری است.
برای خر پروری است.
عشق
در ایده ئولوژی فرماسیون بنده داری و فئودالی
ترفندی سنجیده و اندیشیده
برای
مشروعیت، مقبولیت و معقولیت بخشیدن به بردگی و وابستگی است.
شبیه سیلی معروف
برای سرخ نگه داشتن صورت اعضای بی صورت و بی سیرت گشته جامعه
است.
عشق
بردگی و وابستگی زورکی و تحمیلی پاسیو
را
اختیاری، ارادی و اکتیو
می سازد.
عشق
بردگی و وابستگی
را
به پدیده ای مبتنی بر آزادی، آگاهی، دلبخواهی، داوطلبی و حتی التماس
مبدل می سازد.
اعضای جامعه
به پای خود و به میل و اراده و تصمیم مستقل خود می آیند
و
التماس می کنند
که
دلبر لطف کند
و
برای دل آنها
در گوشه ای از دلخانه مملو از دل های رنگارنگش
جایی بدهد.
ما
اکنون
شاهد همین روند و روال هستیم:
برده های مدرن
از خاوران های خاور فرار می کنند
و
پس از گذر از دریاها
خود
را به برده داران می رسانند و التماس بردگی و وابستگی می کنند.
حتی
با
برده داران بشردوست از در عقب
سلفی می گیرند
و
در عن تر نت منتشر می کنند.
سعدی
برای اثبات حقانیت ترفند خود
دلیل هم اقامه می کند:
۵
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
دلیل سعدی این است
که
بردگی و وابستگی
بهتر
از
خود پرستی
است.
بدین طریق
قبله سازی از هر ننه قمر بر قبله سازی از خویشتن برتر شمرده می شود.
اگو نیهلیسم
(خودستیزی)
بر
اگوئیسم
(خود پرستی)
ترجیح داده می شود.
سؤال ناقابل از سعدی این است
که
چرا و به چه دلیل؟
چرا باید دلبر پرستی مقدم بر خود پرستی باشد؟
چرا باید اگو نیهلیسم مقدم بر اگوئیسم باشد؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر