جمعبندی
از
مسعود بهبودی
در
چنین روزی
(روز اول سپامبر ۱۳۳۹)
۷۸ سال قبل
با حمله آلمان فاشیستی به لهستان
جنگ جهانی امپریالیستی دوم شروع شد
۶۰ میلیون نفر به خاک و خون کشیده شدند
و صدها میلیون نفر مجروح، علیل ، ذلیل و زمینگیر شدند.
روز اول سپامبر
در آلمان دموکراتیک که روز اول مدارس بود
به هشدار از جنایت جنگ
روز صلح جهانی نام داده شده بود.
شعار توده ها عبارت بود از
«مرگ بر جنگ»
دریغا دریغ
که کماکان جنگ، کشتار، آواره سازی ۶۵ میلیونی مردم
امری عادی است.
سعدی
تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به، که در خانه جنگ
معنی تحت اللفظی:
پابرهنه رفتن از به پا داشتن کفش تنگ، بهتر است.
مشقات سفر را به جان خریدن
از تحمل همزیستی جنگ آمیز در خانه
روا تر است.
تئولوژی و تعالیم اسلام
مال ۱۴۰۰ سال قبل است.
به درد امروز نمی خورد.
باید نقد شود.
۱
نقد ولی باید معین باشد.
۲
اسلام را می توان از مواضع مختلف نقد کرد و حتی نفی کرد.
۳
مهم اما ارائه ی بدیل جدید است.
نفی معین اسلام
یعنی عرضه کردن بدیل بهتر برای اسلام.
۴
شما عکس خواننده آلمانی را پروفایل خود کرده اید تا مشتری جلب کنید.
بد نیست.
ولی چه بدیلی برای اسلام دارید؟
۵
اسلام نه تئولوژی صرف
بلکه ضمنا ایده ئولوژی است.
۶
اسلام هم ایده ئولوژی لاشخوران طالبان و جماران و عردوغان و عربستان و غیره است و هم ایده ئولوژی توده های شریف زحمتکش.
۷
اسلام را فقط می توان با مارکسیسم جایگزین ساخت که ایده ئولوژی طبقه کارگر است.
۸
برای این کار باید مارکسیسم را آموخت و بعد به میان مردم برد.
۹
کسی که حوصله تمرین و آموزش مارکسیسم را ندارد
اگر به نقد اسلام بپردازد
عوامفریب توده ستیز و جامعه ستیزی بیش نیست.
۱۰
چون چنین کسی
ایده ئولوژی اسلامی توده را ازدستش می گیرد
بی انکه ایده ئولوژی خاص توده را در اختیارش بگذارد.
۱۱
توده در این صورت جنون می گیرد.
چون بدون ایده ئولوژی نمی توان زندگی کرد.
۱۲
با حذف ایده ئولوژی غیر علمی
بدون دادن ایده ئولوژی علمی
جامعه به جهنم بدل می شود.
مسئله این است.
۱۳
اسلام و ادیان بدتر از اسلام بیهوده ادامه حیات نمی دهند.
۱۴
توده
ایده ئولوژی بهتری نمی شناسد.
برتولت برشت
نمایشنامه ای به نام «آدم آدم است» دارد
و
اثبات می کند که می توان آدم را حتی به فیل مبدل ساخت.
۱
طالبانیسم همین کار را می کند.
۲
طالبانیسم
مکتب خر پروری است.
۳
به کودکان گرسنه مردم در مکتب طالبانیسم
نان نفت (عربستان) آلود می دهند و مغز می ستانند.
نان به ازای مغز.
۴
بدین طریق فرزندان توده مردم
سلب آدمیت (هومانیته) می شوند.
۵
دد واره می شوند.
۶
به همان سان که می توان به خری دینامیت بست و رها کرد،
به همان سان هم
به کودکان بی مغز مردم بمب می بندند
بعد کوک می کنند
و به جمع مردم (یعنی به جمع کودکان و پدران و مادران و خواهران شان) می فرستند.
۷
ما با جنون فوندامنتالیسم سر و کار داریم که همشیره فاشیسم است.
۸
خریت + خردستیزی = جنون فوندامنتالیستی و یا فاشیستی
ممنون.
۱
بنده و غلام را
ارباب معمولا زمانی آزاد می کند
که دهقانی
خرش را آزاد می کند.
۲
یعنی وقتی که خر و بنده و غلام و کنیز
پیر و خسته و از کار افتاده اند
و
دیگر توان کار ندارند.
۳
یعنی دیگر قابل استثمار نیستند.
۴
دهقان
خر پیر به درد نخور را به کام گرگان صحرا می فرستد.
۵
ارباب بنده دار
بنده و کنیز و غلام پیر را به در این و آن به گدایی می فرستد.
۶
مورد دیگری هم وجود دارد.
۷
این مورد سوم را سومین امام برده دار اهل تشیع و تعدادی از همراهانش
جامه عمل پوشانده اند.
۸
پیدا کنید این مورد نمونه سوم را؟
۹
چرا امام حسین و همراهانش
برخی از بنده های خود را آزاد کرده اند؟
حریف
روزی «اندوه» به آبادی ما آمد،
گفتیم:
«رهگذر است»،
اما ماند
گفتیم:م
«سافر است،
خستگی در می کند و میرود.»
باز هم ماند و نشست و شروع کرد
به بلعیدن ذخیره امید مان.
گفتیم:
«مهمان «بدقدمی» است،
دو سه روز دیگر می رود.»
اما نرفت.
هم ماند و ماند و ماند
و تبدیل شد به یکی از اعضای روستای مان.
اکنون «اندوه» کد خدای ده شده است
و
همه کوچه ها بوی «آه» می دهند.
اندوه
تمامی «امیدها» را بلعیده و به جای ش شان
«حسرت» در دل ها انبار کرده است.
پیران ده هنوز به یاد دارند:
روزی که اندوه آمد
«جهل» نگهبان دروازه روستا بود.
۱
متن تخیل آمیز فوق العاده زیبایی است.
۲
ایراد بینشی اش اما کجا ست؟
۳
ایراد بینشی اش اینجا ست که اندوه را ایزوله و مجزا از شادی می بیند.
۴
چنین چیزی وجود ندارد.
۵
هیچ چیز ایزوله و مجزا وجود ندارد.
۶
هر چیزی اصولا و اساسا با ضد خود عجین است.
۷
گل و خار و گنج و مار و غم و شادی به هم اند.
یعنی
ما
با
دیالک تیک گل و خار
د. گنج و مار
د. غم و شادی
سر و کار داریم.
۸
حدس بزنید از کیست؟
۹
تا به سطح و سرعت توسعه خود و جامعه خود پی ببرید.
۱۰
واقعیت این است که وقتی در قطبیاز جامعه اندوه رحل اقامت در می افکند
در قطب دیگر ان جامعه
شادی بر تخت زرین می نشیند.
۱۱
وقتی در دل قطبی از جامعه حسرت انبار و تلنبار می شود
در دل قطب دیگر ان جامعه
نعمت انبار و تلنبار می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر