غزل سیاه
سیاوش کسرایی
ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
۱
غزل سیاه
عنوان این شعر سیاوش
«غزل سیاه»
است.
سؤال
این است
که
چرا و به چه دلیل؟
این شعر سیاوش اصلا غزل نیست
تا
رنگی برای آن تعیین شود.
بنابرین
این سؤال بر سؤال قبلی مزید می شود
که
منظور سیاوش از این تسمیه شعر چیست؟
۲
شاید
منظور سیاوش
مرثیه
باشد.
هوشنگ ابتهاج
(سایه)
همسنگر سیاوش
هم
در رثای احسان طبری
مرثیه ای
فوق العاده قوی و غنی سروده است
که
تحلیلش اعصابی از الماس می طلبد.
سیاوش
ولی
مرثیه سرا
نبوده است.
سیاوش
حماسه سرا
بوده است.
مشخصه اصلی توده ای ها
پهلوانی آنها ست.
خود سیاوش
دیالک تیکی از پهلوانی و پهلوانی ستایی (حماسه سرایی)
بوده است.
همین مشخصه پهلوانی توده ای ها
بیگانگان با توده و حزب توده را کلافه و سردرگم کرده است.
دلایل این پسیکولوژی توده ای ها باید در تأملی همه جانبه کشف شوند.
این مشخصه در پدران حزب توده
از حیدر عموغلی تا تقی ارانی
نیز
به طرز بارزی به چشم می خورد.
۳
شاید دلیل این تسمیه همین مشخصه سیاوش باشد.
غزل سیاه
مرثیه شاعر سلحشور حماسه سرا ست.
خود سیاوش
پس از سرایش مرثیه ای برای حیدر و دیگر یاران
در گوشی به حریفی گفته است:
ببین
سراینده آرش کمانگیر به چه روزی افتاده است.
(نقل به مضمون)
۴
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
معنی تحت اللفظی:
خواجه،
تو با مشاهده خطوط رنج و غم در کف دست بشریت
و
با دیدن نقش مغشوش در سراسر طاق گیتی
به نیت دادن دلداری،
سرودی:
«اگر غم به قصد ریختن خون عشاق لشگر آرایی کند،
من با ساقی متحد می شوم
و
غم را ریشه کن می کنم.»
مخاطب سیاوش در این غزل سیاه
خواجه شیراز است.
سؤال
این است
که
چرا خواجه و نه کسی دیگر؟
۵
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
بعید است
که سیاوش
خواجه را نشناسد.
شاید
این اولین شعری از سیاوش باشد
که
نام خواجه
در آن به چشم می خورد.
سیاوش
از تبار فردوسی است و ادامه دهنده راه فردوسی و ستایشگر شیفته فردوسی است.
در مهمترین اشعار سیاوش
مثلا «آرش کمانگیر» و «مهره سرخ»
رد پای حکیم خردگرای سرخ طوس
چشمگیر است.
سیاوش هوشمندتر از آن است
که
ماهیت طبقاتی و سمتگیری ایده ولوژیکی خواجه
را
نشناسد.
به همین دلیل
سیاوش
دیوان خواجه را به عنوان هدیه به حریف مرتجعی داده است
و
نه کتاب دیگری را.
می توان گفت که گذار سیاوش از فردوسی به خواجه
به معنی گذار او از حماسه به مرثیه
است.
فردوسی
شاعر خردگرای مقاومت و پیکار
است
و
حافظ
شاعر خردستیز تسلیم و انفعال.
گذار سیاوش از حماسه به مرثیه
دست خود او نبوده است.
این شرایط منفی امید سوز امید ستیز موجود است
که
این گذار از فردوسی به حافظ
را
به
شاعر سلحشور توده
تحمیل می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر