۱۳۹۶ شهریور ۳۰, پنجشنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «غزل سیاه» (۴)

غزل سیاه
سیاوش کسرایی
 
ویرایش و تحلیل 
از 
میم حجری

۱
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،  
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
 نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»

بیا
ای پیر روشن بین
دمی بر چشم من، بنشین
نگه کن ترکتاز لشگر غم 
را
به خون غلتیدن ساقی
به خاک افتادن عشاق عالم 
را

معنی تحت اللفظی:
خواجه روشن بین،
بیا و از چشم من بنگر 
و
ترکتازی لشگر غم 
را 
به خون غلتیدن ساقی
را
و
به خاک افتادن عشاق عالم
را
ببین.

با 
توجه به این بیت شعر سیاوش
می توان به برداشت او 
از 
بیت فوق الذکر خواجه پی برد:

۲
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
 
برداشت سیاوش از این بیت غزل خواجه
برداشت مثبتی است.
 
سیاوش خیال می کند
که
خواجه در این بیت شعر شق القمر انقلابی کرده است.
 
به همین دلیل
به درد دل با خواجه پرداخته است
تا
از
غلبه غم بر شادی
و
از
شکست عشاق عالم
شکوه سر در دهد و تسلی بیابد.
 
سؤال
اکنون این است
که 
راه حل این معمای معرفتی سیاوش
چیست؟
 
الف
سیاوش
 از سویی
دیوان خواجه را به مرتجعی هدیه می کند
یعنی 
از
 محتوای ارتجاعی دیوان خواجه باخبر است.
 
ب
ولی 
همان سیاوش
از سوی دیگر
به ضریح خواجه دخیل می بندد.
 
یعنی خواجه را فردی مترقی و مثبت تصور می کند.
 
۳
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
 
سیاوش 
این بیت غزل خواجه
را
به طرز سوبژکتیویستی 
تفسیر و «تحلیل» می کند.
 
به همین دلیل همرأیی با خواجه احساس می کند.
 
 همسنگر سیاوش 
هوشنگ ابتهاج 
(سایه)
هم 
بیشک به همین سان اشعار خواجه را تفسیر و «تحلیل» کرده است.
 
سایه 
ولی اخیرا به احتمال قوی تحت تأثیر انوار روشنگری
در استنباطات خود تجدید نظر کرده است.
 
از سایه انتظار دیگری هم نمی توان داشت.
 
چون
 سایه 
از سر تا پا
شاعر صادق توده و حزب توده است.

ما سعی می کنیم
تحلیلی سوبژکتیویستی 
در سنت سیاوش
 از این بیت غزل خواجه 
سرهم بندی کنیم
و
ضمنا
به حل بخشی از معما نایل آییم:
 
۴
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
 
ایراسیونالیته و ایرئالیته 
(غیر عقلی و غیر واقعی بودن)
 مشخصات اصلی مفاهیم حافظ 
را
تشکیل می دهند.
 
مفاهیم حافظ
را
هر کس می تواند بسته به امیال و علایق و سلایق خود تفسیر کند.
 
به همین دلیل 
می توان با دیوان خواجه فال گرفت.
 
همین کار را با سیاه مشق (دیوان غزلیات) سایه
هم می توان انجام داد.
 
یکی از دلایل محبوبیت سایه میان اعضای همه طبقات اجتماعی
هم
همین است.
 
ولی
برای درک عمیق و دقیق اشعار شعرای توده
فقط باید توده ای بود.
 
سیاوش
هم
این بیت غزل خواجه
را
از دید یک توده ای تفسیر و تعبیر سوبژکتیو و دلبخواهی 
کرده است:
 
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
 
اگر این بیت غزل خواجه
را
به طرز سوبژکتیویستی
«تحلیل» کنیم
می توانیم بگوییم:
اگر ارتجاع سیاه فئودالی ـ روحانی
 اجامر ضد توده ای اش را بسیج و مسلح سازد 
و
 برای ریختن خون حزب توده
 به خدمت گیرد،
حزب توده می تواند با احزاب و سازمان های طبقات اجتماعی دیگر
متحد شود و بنیاد ارتجاع سیاه را براندازد.

این جور تحلیل ها
ولی 
دلبخواهی و سوبژکتیو اند.

خواجه 
بد ترین دشمن هر نوعی از مقاومت و مبارزه انقلابی ـ توده ای است.

بیت بیت اشعار خواجه
در خدمت طبقه حاکمه انگل و ارتجاعی است.

۵
سیاوش 
بی شک
با 
شم توده ای تیز خود
به ماهیت ارتجاعی خواجه پی برده است.

به همین دلیل
دیوان خواجه را به مرتجعی هدیه داده است.

می توان گفت
که
ما
با
دیالک تیک شم توده ای و شعور توده ای سیاوش
در این مورد
سروکار داریم:
شم توده ای سیاوش تیزبین تر از شعور توده ای او بوده است.

مارکس
در نامه ای به ابراهام لینکن 
از 
غریزه طبقاتی پرولتاریا 
به عنوان اسباب تمیز حق از باطل
نام می برد.
 
دلیل افتادن سیاوش
به چاه غفلت
شرایط منفی و عصب سوز حاکم
در زمان سرایش غزل سیاه بوده است.
 
جسم و روح و روان شاعر توده
در این دروه بشدت آسیب دیده بوده است.
 
شرم مان باد
از این خصلت دیرینه خویش
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر