ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
قوم ثمود قومی از اقوام قدیم عرب
در حدود موصل میان حجاز و شام
صالخ پیغمبر
از این قوم بود و طبق روایات چون آن قوم شتر صالح را پی کردند عذاب صیحه
- آوازی سخت مدهش که از جانب آسمان شنیده می شد -
بر آنها نازل شد و همگی مردند.
چشم ما
لبریز از آن تصویر افسونی
ما به پای افتاده در راه سجود تو
رنگ خون گیرد دمادم در نظرها مان
سرگذشت تیره ی قوم «ثمود» تو
ما به پای افتاده در راه سجود تو
رنگ خون گیرد دمادم در نظرها مان
سرگذشت تیره ی قوم «ثمود» تو
خود، نشستی تا بر آن ها چیره شد، آنگاه
چون گیاهی، خشک کردی شان ز طوفانی
تندباد خشم تو بر قوم «لوط») آمد
سوختی شان ، سوختی با برق سوزانی
وای از این بازی،
از این بازی درد آلود
از چه ما را این چنین بازیچه می سازی؟
رشته ی تسبیح و در دست تو می چرخیم
گرم، می چرخانی و بیهوده، می تازی
از چه ما را این چنین بازیچه می سازی؟
رشته ی تسبیح و در دست تو می چرخیم
گرم، می چرخانی و بیهوده، می تازی
در این بند شعر
توده ستیزی
به عنوان مشخصه مهم طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
تبیین می یابد:
۱
چشم ما
لبریز از آن تصویر افسونی
ما به پای افتاده در راه سجود تو
رنگ خون گیرد دمادم در نظرها مان
سرگذشت تیره ی قوم «ثمود» تو
ما به پای افتاده در راه سجود تو
رنگ خون گیرد دمادم در نظرها مان
سرگذشت تیره ی قوم «ثمود» تو
معنی تحت اللفظی:
ما با کاسه چشمانی لبریز از آن تصویر فریبا
خود را برای سجده در مقابل تو به خاک افکندیم
و
سرگذشت هولناک قوم ثمود
در نظرمان رنگ خون گرفت.
منظور فروغ از مفهوم تصویر افسونی چیست؟
برای کشف معنی این مفهوم
نظری به بند قبلی این شعر می اندازیم:
هر چه زیبا بود
منظور فروغ از تصویر افسونی،
ـ بی رحمانه ـ
بخشیدی اش
در ره زیبا پرستانش (او را در راه زیباپرستان) رها کردی
آنگه از فریاد های خشم و قهر خویش
گنبد مینای ما را پر صدا کردی
در ره زیبا پرستانش (او را در راه زیباپرستان) رها کردی
آنگه از فریاد های خشم و قهر خویش
گنبد مینای ما را پر صدا کردی
ابلیس
است
که
مظهر همه زیبایی ها، دلربایی ها و فریبایی ها ست.
فروغ در این بند شعر
با اقامه دلیل تئولوژیکی (قوم ثمود)
به اثبات توده ستیزی طبقه حاکمه ـ خدا (الله) می پردازد.
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
از دید فروغ توطئه چینی می کند:
از سویی ابلیس را مأمور وسوسه و اغوای توده می کند
و
از سوی دیگر
توده را به بهانه فریب خوردگی
مورد زجر و شکنجه و آزار قرار می دهد.
اگر کسی با طبقه حاکمه انگل و استثمارگر آشنا باشد،
خواه و ناخواه
به
شباهت عظیم میان طبقه حاکمه و طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
پی می برد.
توده ستیزی طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی توده ستیزی طبقه حاکمه است.
۲
خود،
نشستی تا بر آن ها چیره شد،
آنگاه
چون گیاهی، خشک کردی شان ز طوفانی
چون گیاهی، خشک کردی شان ز طوفانی
تندباد خشم تو
بر قوم «لوط») آمد
سوختی شان ، سوختی با برق سوزانی
سوختی شان ، سوختی با برق سوزانی
معنی تحت اللفظی:
خودت نشستی
تا
ابلیس به توده چیره شد.
بعد
توده را به طوفانی نابود ساختی.
به همان سان هم بر قوم لوط خشم گرفتی و به آذرخشی آنها را سوزاندی.
فروغ
اکنون
مثال های دیگری دال بر آلت دست قرار دادن ابلیس و بهانه تراشی از گمراهی توده
برای توده ستیزی ذکر می کند.
فروغ
اما
به سبب نا توانی از دیدن ذات طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
یعنی به سبب نا توانی از دیدن طبقه حاکمه
قادر
به
تئوریزه کردن توده ستیزی طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
نیست.
به همین دلیل
به نتیجه سوبژکتیو زیر می رسد:
۳
وای از این بازی،
رشته ی تسبیح و در دست تو می چرخیم
گرم، می چرخانی و بیهوده، می تازی
از این بازی درد آلود
از چه ما را این چنین بازیچه می سازی؟
از چه ما را این چنین بازیچه می سازی؟
رشته ی تسبیح و در دست تو می چرخیم
گرم، می چرخانی و بیهوده، می تازی
معنی تحت اللفظی:
وای از این بازیچه سازی!
ما بسان تسبیحی در دستان تو هستیم
و
تو
ما را به عبث می چرخانی و تاخت و تاز می کنی.
فروغ
خیال می کند
که
طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
به دلیل ابتلاء به بیمار روانی سادیسم،
توده ستیزی پیشه کرده است و از بازیچه سازی توده لذت می برد.
بهترین راه برای شناخت طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
شناخت طبقه حاکمه
است.
بقای طبقه حاکمه
در دیالک تیک توده و طبقه حاکمه تعیین می شود.
شعور اجتماعی طبقه حاکمه
مثلا روانشناسی طبقه حاکمه
سادیسم آن
توده آزاری آن
بهره کشی مادی و روحی و روانی و جنسی از توده
از
وجود اجتماعی طبقه حاکمه
نشئت می گیرد.
برای اینکه
توده
داوطلبانه
به استثمار و ستم تن در نمی دهد.
طبقه حاکمه
مجبور به زورگویی و زجر و شکنجه و آزار دادن به توده است.
همین خصایل و خصوصیات طبقه حاکمه اند
که
در
طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
منعکس می شوند.
بدون شناخت طبقه حاکمه
هرگز نمی توان طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
را
شناخت.
مثلا
بدون شناخت پیشاپیش فیل،
نمی توان از تصویر فیل سر درآورد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر