ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
ای بسا شب ها که با من گفتگو می کرد
گوش من
ـ گویی ـ
هنوز از ناله لبریز است:
شیطان:
«تف بر این هستی، بر این هستی دردآلود
تف بر این هستی که این سان نفرت انگیز است
خالق من او و او هر دم به گوش خلق
از چه می گوید، چنان بودم، چنین باشم
من اگر شیطان مکارم، گناهم چیست؟
او نمی خواهد که من چیزی جز این باشم
معنی تحت اللفظی:
ابلیس
در شب های بیشماری با من درد دل می کرد.
گوش من انگار از ناله های او لبریز است.
ابلیس
می گفت:
وجود من نفرت انگیز است.
نفرت انگیزی وجود من اما تقصیر من نیست.
چون خالق من
طبقه حاکمه ـ خدا
ست.
کسب و کار طبقه حاکمه ـ خدا
اما
تحقیر مستمر من و تخریب اعتبار من است.
اگر من ابلیس فریبا هستم،
شخصا
بی تقصیرم.
چون
طبقه حاکمه ـ خدا
نمی خواهد که من جز این باشم.
۱
فروغ
با این بند از شعر عصیان
فراز درازی در شعر آغاز می کند
که
محتوایش
محاکمه طبقه حاکمه ـ خدا
است.
۲
من اگر شیطان مکارم،
گناهم چیست؟
او نمی خواهد که من چیزی جز این باشم
در این بیت شعر و در ابیات بعدی
قلم به دست ابلیس است.
ابلیس
در این محکمه
ظاهرا
ظاهرا
از خود دفاع می کند.
ابلیس
اما
باطنا
طبقه حاکمه ـ خدا
را
به محاکمه می کشد و محکوم می کند.
۳
ابلیس
به
عمال و عوامل جنگ و کشتار و شکنجه و اعدام و آزار طبقه حاکمه
شباهت پیدا می کند
که
خود
را
مأمور طبقه حاکمه قلمداد می کنند
و
معذور از کردوکار خویش.
برداشت ما از دیالک تیک رسالت اکنون تأیید و تصدیق می شود:
شیاطین
عملا
فرقی
با
انبیاء
ندارند.
هر دو مأمورند
اما
این کجا و آن کجا!
۴
دوزخش در آرزوی طعمه ای می سوخت
دام صیادی به دستم داد و رامم کرد
تا هزاران طعمه در دام افکنم،
ناگاه
دوزخ طبقه حاکمه ـ خدا
از
طعمه
خالی
بود.
برای پر کردن آن از طعمه
مرا اهلی کرد
و
دام و تله و تور صید و شکار
به دستم داد.
ضمنا
به
بدنام سازی گلوبال (تمام ارضی) من
آغاز کرد.
۵
دوزخش در آرزوی طعمه ای می سوخت
عالمی را پر خروش از بانگ نامم کرد
دام صیادی به دستم داد و رامم کرد
تا هزاران طعمه در دام افکنم،
ناگاه
در این بند شعر فروغ
مشخصه دیگر طبقه حاکمه ـ خدا
تبیین می یابد:
طبقه حاکمه ـ خدا
نه تنها توده ستیز است،
بلکه
بلحاظ روانی
مبتلا به سادیسم
است.
یعنی
از
اذیت و زجر و آزار توده
لذت می برد.
به همین دلیل
پیشاپیش
دوزخی
با همه مخلفات جامد و جاندار
تشکیل داده است.
وظیفه محوله
به
ابلیس دلربا و دین ربا و فریبا
پیدا کردن طعمه توده ای برای دوزخ طبقه حاکمه ـ خدا ست.
ابلیس
در این بند شعر
شباهت غریبی
به
اجامر و عوامل سازمان های اطلاعاتی ـ امنیتی
پیدا می کند
که
سودایی جز شکار دگراندیشان در سر ندارند.
۶
دیالک تیک غریبی
بدین طریق به کار می افتد
که
نهایتا به انفجار جامعه و سرنگونی طبقه حاکمه منجر می شود:
شیاطین طبقه حاکمه
هم
برای انجام وظیفه
و
هم
برای ارتقای مقام
هر نفسکشی را به عنوان خاین به طبقه حاکمه لو می دهند
در اثر شکنجه و آزار و اعدام هر نفسکش بی گناه
پایگاه اجتماعی طبقه حاکمه تنگتر می شود
و
بالاخره سرنگون می شود.
شیاطینی
که
به
نیت حفظ و تحکیم نظام
«اهلی»
شده بودند
(به زبان گوهرمراد، «پروار» شده بودند)
عملا
به
خالی کردن زیرپای نظام می پردازند.
این
هنوز تمامی فاجعه نیست.
فاجعه
این است
که
نظام منفور
پس از سرنگونی
با
نظامی به مراتب منفورتر
جایگزین می شود.
چرا و به چه دلیل؟
۵
عالمی را پر خروش از بانگ نامم کرد
به این دلیل
که
طبقه حاکمه
از بانگ نام وحشت انگیز ساواک و ساواما و غیره
جو وحشت در جامعه پدید آورده است
تا
کسی نتواند از جلوی کتابفروشی و یا کتابخانه ای رد شود
و
رنگ از رخسارش نپرد.
در نتیجه ی سیطره جو خفقان و ترس و وحشت
خریت توسعه می یابد،
جامعه
به طویله تبدیل می شود
و
اعضای جامعه
سلب آدمیت می شوند
و
عرعر می کنند
و
خیال می کنند که اندیشه می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر