۱۳۹۶ تیر ۱۷, شنبه

یاد داشت های پراکنده آواره ای از بیغوله عه «هورا» و عا «شورا» (۴)



جمعبندی از
 میم حجری
  
۱
سهراب سپهری

قشنگ یعنی چه؟

قشنگ
یعنی 
تعبیر عاشقانه ی اشکال (شکل ها، فرم ها، صور)
و
عشق،
تنها، عشق
مرا
به وسعت اندوه زندگی ها برد.

مرا
رساند به امکان یک پرنده شدن.

*****

خوشا به حال گیاهان
که
عاشق نور
اند
و
دست منبسط نور
روی شانه ی آنها ست.

نه،
وصل ممکن نیست.

همیشه فاصله ای هست

و
عشق،
سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیا ست

و
عشق،
صدای فاصله ها ست،
صدای فاصله هایی که غرق ابهام
اند.

نه،
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیز
اند
و
با شنیدن یک هیچ، می شوند، کدر.

همیشه،
عاشق، تنها ست
و
دست عاشق
در دست ترد (تر و تازه) ثانیه ها ست.

*****

همیشه
با
نفس تازه
راه باید رفت.

*****

سفر
مرا
به زمین های استوایی برد
و
زیر سایه ی آن «بانیان» سبز تنومند.


بانیان
روستایی از توابع شهرستان فسا در استان فارس

چه خوب، یادم هست،
عبارتی،
که
به ییلاق ذهن وارد شد:
«وسیع باش
و
تنها
و
سر به زیر
و
 سخت!»

من
از
مصاحبت آفتاب
می آیم.

کجا ست، سایه؟

ادامه دارد.

۱ نظر: