تحلیلی از
مسعود بهبودی
فروغ
فرخزاد
(۱۳۱۳
ـ ۱۳۴۵)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
گر نبودم یا به دنیای دگر بودم
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
باز آیا می توانسم که
ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟
آنچه
گفتگویی ساده میان فروغ و طبقه حاکمه ـ خدا
نمودار می گردد،
حاوی ارزش جهان بینانه است.
چون
از
جهان بینی فروغ فیلسوف
پرده برمی دارد:
۱
گر نبودم یا به دنیای دگر بودم
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
این جمله ی فروغ
حاکی از آن است
که
فروغ
به مثابه نماینده توده ـ خدا
فردی خود اندیش
است.
یعنی
بر خلاف بندگان بره وار طبقه حاکمه ـ خدا
توان تفکر
(قدرت اندیشه)
دارد.
این هنوز چیزی نیست.
۲
باز آیا می توانسم
که
ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟
ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟
فروغ در این جمله
از
«راه یابی در معماهای دنیای رازآمیز»
پرده بر می دارد.
این بدان معنی است
که
فروغ
به مثابه نماینده توده ـ خدا
و
به دلیل نمایندگی توده ـ خدا
(داشتن پایگاه طبقاتی ـ توده ای)
قادر به نفوذ در ذات چیزها و حل معماهای معرفتی (شناخت) مربوطه است.
۳
گر نبودم یا به دنیای دگر بودم
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
باز آیا می توانسم که
ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟
گر نبودم یا به دنیای دگر بودم
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
باز آیا می توانسم که
ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟
اکنون
این است
که
داشتن توان تفکر و لیاقت معرفتی
(شناخت اسرار هستی)
چه ربطی به جهان بینی دارد؟
برای پاسخ دادن به این پرسش
بهتر است، بدانیم
که
جهان بینی هر کس
در دو عرصه مختلف هستی تعیین می شود.
به عبارت ساده تر
با ارائه راه حل به دو مسئله زیر
تعیین می شود:
الف
مسئله اول:
آیا ماده مقدم بر روح است
و
یا
برعکس
روح مقدم بر ماده است؟
۱
اگر کسی ماده را مقدم بر روح بداند،
جهان بینی اش
ماتریالیستی
است.
۲
اگر کسی روح را مقدم بر ماده بداند،
جهان بینی اش
ایدئالیستی
است.
ب
مسئله دوم:
آیا جهان
قابل شناخت
است
و
یا
برعکس
غیرقابل شناخت
است؟
۱
اگر کسی جهان
را
قابل شناخت
بداند،
جهان بینی اش
ماتریالیستی ـ دیالک تیکی
(مارکسیستی)
(رئالیستی)
است.
۲
اگر کسی جهان
را
غیر قابل شناخت
بداند،
جهان بینی اش
ایدئالیستی
است.
۴
گر نبودم یا به دنیای دگر بودم
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
باز آیا می توانسم که
ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟
باز آیا قدرت اندیشه ام می بود؟
باز آیا می توانسم که
ره یابم
در معماهای این دنیای رازآلود؟
این بند شعر فروغ
حاکی از آن است
که
او
جهان
را
قابل شناخت
می داند.
یعنی
جهان بینی اش
در
عرصه تئوری شناخت
(به لحاظ معرفتی ـ نظری)
ماتریالیستی ـ دیالک تیکی
(مارکسیستی)
(رئالیستی)
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر