مهدی اخوان ثالث
(م. امید)
(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
(م. امید)
(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
ناگه غروب کدامین ستاره؟
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
شین میم شین
ناگه غروب کدامین ستاره؟
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
ادامه
پیشکش
به
زهره
با جرعه و جام های پیاپی
من سایه ام
من سایه ام
را
ـ چو خود ـ
مست کردم
همراه آن لحظه های گریزان
از کوچه پسکوچه ها باز گشتم،
همراه آن لحظه های گریزان
از کوچه پسکوچه ها باز گشتم،
با سایه ی خسته و مستم،
افتان و خیزان.
مستیم، مستیم، مستیم
مستیم و دانیم هستیم.
مستیم و دانیم هستیم.
گفته شد
که
به احتمال قوی
در این شعار بلحاظ فرم،
کارتزیانیستی (دکارتیستی) اخوان
طنز انتقادی ـ اجتماعی تلخی
تبیین می یابد:
برای درک و توضیح این نکته،
باید به
ضد دیالک تیکی مفهوم «مستی»
اندیشید.
۱
مستیم و دانیم هستیم.
ضد دیالک تیکی مستی
هشیاری است.
اعضای جامعه
وقتی به
هستی
(موجودیت، آدمیت، فردیت، هویت، شخصیت )
خود وقوف کسب می کنند که مست اند.
طنز مغلق و بغرنج این شعار شاعر
همین جا ست:
آدم
ـ قاعدتا و منطقا ـ
باید زمانی به هستی (موجودیت) خود وقوف کسب کرد که هشیار است
و
نه، بیهوش و مست و لایعقل.
این اما به چه معنی است؟
۲
مستیم و دانیم هستیم.
این
ـ قبل از همه ـ
بدان معنی است که هشیاری به معنی پایان هستی (موجودیت) آدمی است.
این به چه معنی است؟
۳
برای دادن پاسخ به این پرسش،
باید از خود پرسید:
هستی
(موجودیت)
به چه معنی است؟
اگر منظور شاعر از هستی (موجودیت)،
هستی (موجودیت)، فیزیکی و بیولوژیکی باشد،
مستی و هشیاری تغییری در آن نمی دهد.
به همین دلیل
می توان گفت که منظور شاعر از هستی (موجودیت)،
هستی فکری و اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی است.
اعضای جامعه ی سلب جامعه وارگی شده،
زمانی به هستی (موجودیت) فکری، اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی خود پی می برند
که مست اند و نه هشیار.
هشیاری
بدین طریق
به معنی پایان وقوف به هستی (موجودیت) فکری، اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی خویش است.
هستی
بدین طریق از حد موجودیت پا فراتر می نهد:
به معنی هویت، آدمیت، فردیت، شخصیت و غیره در می آید.
دلیل تجمع اعضای جامعه در میخانه
به عوض تجمع در کتابخانه
هم همین است:
خودشناسی و جامعه شناسی
نه، در کتابخانه،
بلکه در میخانه میسر می شود.
این عملا بدان معنی است
که
جامعه دستخوش آنارشی و هرج و مرج و وارونگی است:
در چنین جامعه ای
هیچ چیز در جای مناسب خود نیست.
با شکست انقلاب بورژوایی سفید و پیروزی مجدد فئودالیسم
این آنارشی و هرج و مرج و وارونگی
خشن تر و خونین تر و تهوع انگیزتر
شده است:
الف
دانشگاه
شده محراب
(عبادتگاه، نمازگاه، مسجد)
ب
زندان
شده دانشگاه
دانشی که دانش نیست
و
به
ضرب شلاق و به ترفند شکنجه و زجر و آزار و اعدام
تعلیم داده می شود.
حقیقت عینی
بی رحمانه
انکار می شود
و
خرافه های کپک زده ی عهد بوق
بی شرمانه
اثبات می شود.
پ
فکر و فن و فرهنگ
جای خود را به عبادت و فقه و بربریت داده است.
تزویر و تقیه و تظاهر و ریا
برو بیای وسیعی کسب کرده است
و
صداقت و صفا و هومانیسم و همبستگی و یکرنگی
حکم کیمیا پیدا کرده است.
ت
فقها
سیاستمدار و مدیر و مربی و معلم شده اند
و
فلاسفه
پس از زجر و آزار و تنبیه و تنبه و توبه و انکار
شقه شقه شده و طعمه ددان خاوران شده اند.
هستی (موجودیت) فکری، اجتماعی ـ طبقاتی ـ نوعی
فقط در صورت مستی
احساس می شود
و
نه در حالت هشیاری.
مستی و بی هوشی
نوعی رهایی روحی، روانی و فکری است.
مستی
طریق و ترفند تخلیه فشار روحی و روانی اعضای جامعه شده است.
مستی
همان فونکسیونی را به عهده گرفته
که
منفذ خروج بخار سماور به عهده دارد.
مستی
مانع انفجار روحی و روانی اعضای جامعه شده است.
سؤال این است که اگر طبقه حاکمه در میخانه ها را ببندد،
بر سر اعضای جامعه سلب جامعه وارگی شده
چه خواهد آمد؟
۵
پیدا کردن پاسخ به این پرسش
آسان تر از خوردن آب است.
تجربه روزمره اکنون به این پرسش پاسخ می دهد.
شکوه و شکایت اخوان در شعری تحت عنوان
«سیه کاران در میخانه را بستند، حافظ جان»
از همین رو ست:
۶
مستیم و دانیم هستیم.
در اثر بستن در میخانه ها
وقوف اعضای جامعه به هستی (هویت، آدمیت، فردیت، شخصیت و غیره) خود، امکان ناپذیر گشته است.
پیامد عدم وقوف اعضای جامعه
به
هستی (هویت، آدمیت، فردیت، شخصیت و غیره) خود
اما چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر