تحلیلی از
مسعود بهبودی
الله
در آغاز
بزرگ ترین بت
در
بتکده کعبه
بود.
الله نامیدن طبقه حاکمه ـ خدا توسط حضرت محمد
از
تیزاندیشی او
حکایت دارد.
از
درک پسیکولوژیکی عمیق حضرت محمد
حکایت دارد.
چون گذار توده از بت الله نام
به
طبقه حاکمه ـ خدای الله نام
بلحاظ پسیکولوژیکی
آسانتر است.
۱
بدین طریق
خدای جدید
در هیئت خدای قدیم
ادامه حیات می دهد.
۲
اگر حضرت محمد
طبقه حاکمه ـ خدا
را
نام دیگری می داد،
پذیرش آن برای توده بت پرست
بلحاظ پسیکولوژیکی
دشوارتر می گشت.
۳
می توان گفت که حضرت محمد
با
این کار
از
مشخص به مجرد
از
الله مادی در گوشه بتکده کعبه به الله فکری در آسمان
گذشته است:
دیالک تیک مشخص و مجرد (انتزاعی)
۴
خانه الله نامیدن بتکده کعبه
نیز
ترفند دیگری از همین دست است:
حضرت محمد
در واقع
خانه بت مشخص و مادی موسوم به الله
را
خانه الله مجرد (انتزاعی) و فکری
نامیده است.
یعنی با روانشناسی توده بازی کرده است.
۴
خانه کعبه
قبلا هم خانه الله (بزرگ ترین بت) بوده است.
این
اما
هنوز چیزی نیست.
۵
حضرت محمد
دیالک تیک ماده و روح
را
دیالک تیک وجود و شعور
را
به شکل دیالک تیک هستی مادی و الله
بسط و تعمیم می دهد.
دیالک تیک ماده و روح
(وجود و شعور)
مهمترین و متعالی ترین دیالک تیک هستی است.
الف
مقوله ماده
شامل حال کلیه چیزهای مادی در کل هستی
از ذره تا کاینات
می شود.
ب
مقوله روح
ضد دیالک تیکی مقوله ماده است
و
شامل حال کلیه چیزهای فکری (روحی، روانی، احساسی، عاطفی، هنری و غیره)
می شود.
۶
در
دیالک تیک ماده و روح
ماده
نقش تعیین کننده دارد.
ماده
مقدم بر روح است.
ماده اولین است.
ازلی و ابدی است.
خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.
۷
روح انعکاس ماده
است.
مثلا مفهوم درخت
انعکاس سرو و صنوبر و سپیدار و غیره
در آیینه مغز
اند.
۸
روح
(مثلا مفهوم مجرد درخت)
فقط در ذهن آدمیان وجود دارد.
در خارج از ذهن آدمیان
سرو و صنوبر و غیره وجود دارند که
ذات مفهوم مجرد درخت
اند.
۹
حضرت محمد
هم
دیالک تیک ماده و روح
را
به شکل دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقه حاکمه ـ خدا
بسط و تعمیم می دهد.
۱۰
این کردوکار او
عاری از ایراد است.
۱۱
ایراد جهان بینانه حضرت محمد
وارونه کردن این دیالک تیک است.
۱۲
وارونه کردن دیالک تیک ماده و روح (دیالک تیک طبقه حاکمه و طبقه حاکمه ـ خدا و یا الله)
به چه معنی است؟
۱۳
وارونه کردن دیالک تیک ماده و روح
به معنی قایل شدن نقش تعیین کننده به روح است.
چون
بنا بر تجارب میلیون ها باره
ماده مقدم بر روح است.
ذات مقدم بر عکس است.
سرو و صنوبر مقدم بر مفهوم درخت اند.
طبقه حاکمه
مثلا حضرت خدیجه و اشراف برده دار و یا فئودال قریش و غیره
مقدم بر طبقه حاکمه ـ خدا (الله) اند.
۱۴
حضرت محمد
مثل همه ایدئالیست های دیگر
روح
را
مقدم بر ماده قلمداد می کند.
طبقه حاکمه ـ خدا
را
خالق طبقه حاکمه و همه چیز هستی قلمداد می کند.
سایه را مقدم بر ذات جا می زند.
۱۵
شگرد طبقاتی ـ ایده ئولوژیکی بزرگی است:
الله
طبقه حاکمه ـ خدا
به مثابه برده دار مطلق و مجرد جا زده می شود
و
برده داران و برده ها و هر چیز واقعی و واهی
از مور و ملخ تا ملائکه و اجنه و شیاطین و غیره
عبد و بنده و برده و کنیز و غلام الله
جا زده می شوند.
۱۶
با
این ترفند ایده ئولوژیکی ـ برده داری ـ فئودالی
است
که
سلاطین و خوانین خونخوار
(عالی مقام ترین اعضای طبقه حاکمه)
ظل الله
(سایه الله)
جا زده می شوند
و
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
ذات خوانین و سلاطین و غیره
(عالی مقام ترین اعضای طبقه حاکمه)
قلمداد می شود.
۱۷
سعدی
(دیباچه مقدمه)
پادشه سایه
خدا باشد
سایه با ذات
آشنا باشد
نشود نفس
عامه قابل خیر
گر
نه شمشیر
پادشا باشد
مملکت زو
صلاح نپذیرد
گر همه رأی
او خطا باشد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
پادشاه سایه خدا ست و با ذات خود آشنا ست.
·
نفس توده به نیکی نمی گراید، اگر شمشیر پادشاه بالای سرشان
نباشد.
·
اگر هر نظر پادشاه خطا باشد، مملکت رو به راه نمی شود.
·
مدعی این نظر همان کسی است که در همین دیباچه گلستان، دو بیت زیر را سروده است:
ای
برتر از خیال
و گمان و قیاس و وهم
وزهرچه گفته اند
و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و
به آخر رسید عمر
ما همچنان در
اول وصف تو مانده ایم
·
پادشاهی به چرخش قلمی «آشنا به ذات خدا» ئی قلمداد می شود که
برتر از «خیال و گمان و قیاس و وهم و هرچه گفته اند و
شنیده ایم و خوانده ایم» بود و سعدی و همگنان او هنوز در اول وصفش مانده بودند.
· فلاسفه و علما و شعرا و فضلا نمی توانند، قادر
به درک ذات خدا باشند ولی ظل الله قلدر بی شعوری می تواند به ذات حق آشنا باشد.
ذکر جمیل سعدی
که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قسب الجیب حدیثش
که همچو شکر می خورند و رقعه منشآتش که چو کاغذ زر می برند، بر کمال فضل و بلاغت
او حمل نتوان کرد، بلکه خداوند جهان و قطب دایره زمان و قائم مقام سلیمان و ناصر
اهل ایمان، شهنشاه معظم اتابک اعظم، مظفرالدین ابوبکر بن سعدبن زنگی، ظل الله تعالی
فی ارضه و رب ارض عنه و ارضه (سایه خداوند بلند مرتبه در زمین. خدایا از وی خشنود باش و وی را خشنود گردان.)، به عین عنایت
نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم، کافه انام، خاصه و
عوام، به محبت او گراینده اند والناس علی دین ملوکهم.
·
معنی تحت اللفظی:
·
سعدی شهره خاص و عام شده، کلامش ورد زبان ها ست، سخن سعدی را بسان شکر می خورند
و بسان کاغذ زرین می برند.
·
ولی این هرگز دلیلی بر کمال فضل و بلاغت سعدی نیست.
·
دلیل اینها همه، عنایت خداوند جهان و قطب دایره زمان، قانم
مقام سلیمان و یاریگر اهل ایمان، شاهنشاه معظم اتابک اعظم، یعنی شخص سعدبن زنگی
است که سایه خدا بر زمین است.
·
خدایا از او راضی باش و او را راضی کن!
·
چون شاهنشاه به چشم عنایت در آثار سعدی نظر کرده، مردم هم
به پیروی از او کلام سعدی را مثل شکر می خورند و بسان کاغذ زرین می خرند.
·
برای اینکه دین مردم، همان دین پادشاه شان است.
·
اثبات نظری ـ شرعی ضرورت بندگی خدا، راه را برای توجیه
سرسپردگی نسبت به سایه خدا هموار می سازد و سعدی تقرب درگاه سایه خدا را دلیلی بر
جلال اندیشه خویش می شمارد و ضمنا باطل ترین احکام ممکنه را صادر می کند:
الف
·
اولا اینکه انسان ها به دین شاهان شان می گروند.
ب
·
ثانیا اینکه هرعیب که سلطان بپسندد در طرفة العینی تغییر
ماهیت می دهد و به هنر استحاله می یابد.
۲۰
·
این بیرحمانه ترین خلع سلاح عقلی انسان است.
·
چون در این صورت، انسان دیگر برای تعیین دین و
آئین خویش، به تجربه و تفکر و تعقل نیاز ندارد.
·
فقط کافی است که به او از دین ظل الله خبر دهند.
·
آنگاه بقیه کارها خود بخود رو به راه می
شوند.
·
معیار برای تعیین صحت و سقم احکام، نه
پراتیک، نه تجربه، بلکه نظر ظل الله است و بس.
·
یاوه همین است، دیگر.
·
یاوه که نباید حتما شاخ و دم داشته باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر