۱۳۹۶ خرداد ۱۰, چهارشنبه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۲۰)


 
 مهدی اخوان ثالث
  (م. امید) 
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)  
 
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین

ناگه غروب کدامین ستاره؟ 
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰) 
 ادامه

 دیدیم و با هم شنیدیم
  آن مردکی را که می گفت و می رفت:
  «این بازی اوست.»

  و آن دیگری را که می رفت و می گفت:
  «این کار هر روزی او ست.»


  اکنون می توان به معنی مفهوم «صرع دروغین و غلت دروغین»
اخوان 
در بندهای پیشین شعر،
 پی برد:
 
۱
  این برداشت همنوعان مرد تهیدست است 
که 
ضمن خودداری از یاری به بیمار، 
او را به 
تئاتر برای جمع کردن پشیزی چند 
متهم می کنند 
و 
ـ بی شرمانه ـ
 ادعا می کنند 
که 
«این بازی و کار هر روزی او ست.»
 
۲
  این واکنش عام کشورشمول مردم 
باید مورد بررسی و تحلیل همه جانبه قرار گیرد.
 
۳
این واکنش 
از سوئی 
از مخالفت طبیعی مردم با گدائی بخشی از افراد جامعه 
حکایت دارد:
  
گدا
 شیوه انگلی زیست در پیش می گیرد 
و 
به مثابه سربار جامعه تلقی می شود.
 
 
گدا
از نقطه نظر مولدین 
مایه ننگ است 
و لذا 
برای جلوگیری از اشاعه شیوه انگلی زیست، 
از دادن پشیزی به او امتناع می ورزند.

۴
 این امتناع معقول و منطقی 
سبب می شود 
که 
گدایان 
برای جلب ترحم توده ها
 دست به کارهای خودستیز بزنند.
 
۵
  دیالک تیک غریبی 
در روان جامعه به کار می افتد 
آن سان 
که 
تمیز بیمار طبیعی از بیمار تصنعی
 دشوار می شود.
 
آن سان 
که 
تمیز محتاج از شیاد
 ـ هر چند به خاطر پشیزی ـ 
دشوار می شود.
 
۶
 علاوه بر این،
 این واکنش مردم 
منشاء روانی 
دارد.

  در جهنم جامعه طبقاتی 
همه انسان ها 
ـ بیش و کم ـ 
تنها و بی پناه اند.
 
 با مشاهده گروهی از اعضای جامعه در شرایط زیست دشوار، 
وجدان انسانی ـ نوعی آدم ها 
به پرخاش برمی خیزد 
و 
آنها را به دستگیری از مستمندان و محتاجان فرمان می دهد.
 
  اعضای جامعه اما 
چه بسا  
دو دست دارند و دو هزار مشکل.
 
غفلتی کوچک همان و گرفتار مشکل شدن همان.
 
 از این رو، 
برای خاموش ساختن آتش وجدان پرخاشگر 
به توضیح تئوریک بجا و یا نابه جای قضیه می پردازند
تا 
بی اعتنایی ناشی از ناتوانی خود
 را 
توجیه کنند.
 
 اگر صرع جوان ژنده پوش
 دروغین باشد 
و 
غلتش هم به همین سان، 
پس دستگیری از او لزومی ندارد.

۷ 
انتقاد اخوان از مردم در هر صورت درست است.
 
 انسان ها حق ندارند نسبت به سرنوشت یکدیگر بی تفاوت باشند.
  ولی این در وهله اول
 وظیفه و تکلیف دولت 
است 
که 
به داد مستحقین برسد.
۸

  او دید، من نیز دیدم:

  دم لابه های سگی را 
ـ سگی زرد ـ
 که جلد (چابک و چالاک) می رفت، می ایستاد و دوان بود،

  دنبال مردی، که با یک بغل نان خوشبوی و تازه

  چالاک و چابک روان بود


  و گاه، یک لقمه می کند و می خورد

  و لقمه ای پیش آن سگ می افکند.


  ناگه دهان دری باز 
ـ چون لقمه ـ 
او را فرو برد
  ما هم شنیدیم، کآن بوی دلخواه، گم شد


  و آمد به جایش، یکی بوی دشمن 
  و آنگاه دیدیم از آن سگ

  خشم و خروش و هجومی

  ـ که گفتی ـ

  بر تیره شب چیره شد، بامداد طلائی


  اما نه، سگ خشمگین مانده پائین

  و بر درخت است، آن گربه تیره گل باقلائی.
 
معنی تحت اللفظی:
من و سایه ام 
سگ زردی 
 را 
دیدیم 
که
دم تکان می داد و التماس می کرد
و 
  به دنبال مردی که یک بغل نان داشت،
افتاده بود.
 
مرد هر از گاهی لقمه ای از نان می کند و می خورد،
لقمه ای هم به سگ زرد می انداخت.
 
ناگهان در باز خانه ای
مرد
را
چون لقمه ای 
بلعید و بوی دلپسند نان گم شد.
 
جای بوی نان را بوی دشمن گرفت:
سگ ملتمس به خشم و خروشی پرداخت 
که 
انگار بامداد روشن بر شب تیره چیره شد.
 
نه، بامداد روشن نبود که بر شب تیره، چیره شده باشد.
سگ بر گربه گل باقلایی حمله ور شده بود
و
گربه از ترس سگ زرد
از درخت بالا رفته بود.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر