در
جمهوری خلق چین
توپوس
خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی
خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی
برگردان
شین میم شین
بخش سوم
• المار ترپتوف در اثر خود تحت عنوان «تئوری بیگاگی در آثار کارل مارکس»، ۱۹۷۸، ص ۴۷ می نویسد:
• «سلول نطفه ای و فرم بنیادی بیگانگی که به وحدت تضادمند توسعه می یابد، برای هگل عبارت است از روح به مثابه چیز و یا چیز به مثابه گشتاور روح
(«چیز فکری»، «چیز عبارت است از من»)
• سلول نطفه ای و فرم بنیادی بیگانگی که به وحدت تضادمند توسعه می یابد، برای مارکس عبارت است از جامعه، به مثابه چیز و یا چیز به مثابه گشتاور جامعه
(«چیز ارزشی»، «چیز جامعه ای»)
• مراجعه کنید به چیز در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• «فنومنولوژی روح» هگل چیزها را مورد بررسی قرار نمی دهد، بلکه روابط روحی عام را مورد بررسی قرار می دهد که به چیزها پیوند خورده اند و به مثابه چیز جلوه می کنند.
• اقتصاد سیاسی مارکس نیز چیزها را مورد بررسی قرار نمی دهد، بلکه روابط جامعه ای (روابط اجتماعی) خاص را مورد بررسی قرار می دهد که به چیزها مربوط اند و به مثابه چیز نمودار می گردند.
• توسعه و تکامل سلول نطفه ای و فرم بنیادی از دو طریق (از دو طریق هگلی و مارکسی. مترجم) از چیز بلحاظ کیفی معین و محسوس و فرعی دور می شود و به عام نامحسوس می رسد.
• مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• در سوئی «من به مثابه عام» می ماند (هگل) و در سوی دیگر «ارزش عام» می ماند و به خودبهره وری می پردازد. (مارکس)
• در سوئی عام انتزاعی نامعین به عام مشخص معین بدل می شود (هگل) و در سوی دیگر، عام انتزاعی نامعین به عام خودفرما (خودتعیینگر) بدل می گردد. (مارکس)
• اینجا باید در عین حال، تصریح شود که کتاب «سرمایه» مارکس را نه مستقیما با «منطق» هگل، بلکه با «فنومنولوژی روح» هگل باید مورد مواجهه قرار داد.
• عامیت (یونیورسالیته) مقولات «منطق» هگل با خاصیت مقولات جامعه کاپیتالیستی در تضاد قرار دارد و بیشتر با عامیت ساختار هر کار انطباق دارد، آن سان که «انتساب مارکس» در کتاب «سرمایه» نشان می دهد.
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۳، ص ۱۹۵)
• از سوی دیگر، وقتی مارکس اذعان می کند که برای او «در متد تحلیل»، مطالعه منطق هگل «خدمت بزرگی» ادا کرده است (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۹، ص ۲۶۰)، این جنبه را در نظر دارد که ایده در این سطح نیز ـ صرفنظر از وحدت سوبژکت و اوبژکت مطلق درخود و برای خود موجود در اینجا از سوی هگل ـ به مثابه چیزی نشان داده می شود که مرحله به مرحله خود را تعیین می کند و بواسطه خودمتمایزسازی دیالک تیکی خویش (وجود، هیچ، شدن و الی آخر) به خود می آید و این با آنچه که مارکس به مثابه خودفرمائی (خودتعیینگری) دیالک تیکی سرمایه می نامد، منطبق است.»
• در مورد هر دو متفکر بزرگ، تحت شرایط معین، وارونه سازی مناسبات اجتماعی و رابطه سوبژکت ـ اوبژکت صورت می گیرد:
• وارونه سازی ساختارهای عملی و بازتابی روح شیئیت یافته در طبیعت و تاریخ در مورد هگل در پیش شرط ها (پره میس ها) و مقوله های فرم های معین شعور، تجرید (تخمیر) یافته اند و در مورد مارکس در مقوله های اقتصادی و روابط اجتماعی:
• کسانی که در صحنه مناسبات نقش بازی می کنند، چیزهای تولید شده بوسیله خود را ـ که بظاهر خصلتی مستقل از آنها دارند ـ به مثابه چیزهای بیگانه نسبت به خویشتن خویش تلقی می کنند.
(هنری لوفبور، «مسائل مارکسیسم امروز»، ۱۹۶۵، ص ۳۰)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر