فروغ فرخزاد
تحلیلی از
ربابه نون
ث
شرایط واقعی ـ عینی تشکیل عشق
از دید
فروغ فیلسوف
فروغ فرخزاد
دیگر کسی به عشق نیندیشید
۱
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید
۲
فروغ میان عشق و فتح رابطه دیالک تیکی کشف کرده است.
این دیالک تیک عشق و فتح، حاوی معانی بیشماری است:
می توان گفت که فروغ دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک عشق و فتح بسط و تعمیم می دهد.
عشق در فلسفه فروغ، نه هدف و آماج، نه مقصد و مقصود، بلکه وسیله و اسباب و ابزار است.
عشق، وسیله ای برای فتح است.
برای درک عمیق این دیالک تیک، باید مقوله فتح را به مثابه جفت دیالک تیکی عشق، بسط و تعمیم داد و دید که چه غنایی این مقوله دارد:
۲
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید
اگر دیالک تیک عاشق و معشوق را در نظر گیریم، می توانیم بگوییم که عاشق از نردبام عشق (وسیله نیل به معشوق، حبل المتین) به مشقتی عظیم بالا می رود تا قلعه معشوق را فتح کند.
به همین دلیل، نیندیشیدن به عشق، همزمان، به معنی قرائت فاتحه ای بلند بر فتح است.
به معنی فرار از جبهه رزم طبقاتی است.
به معنی تسلیم است.
به معنی پایان زندگی به معنی واقعی آن است.
در غارهای تنهائی
بیهودگی
به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون می داد
زنهای باردار
نوزادهای بی سر
زائیدند
و گاهواره ها
ـ از شرم ـ
به گورها پناه آوردند
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان،
نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند
این بند دوم این شعر است و بهتر است که تجزیه و تحلیل شود:
۱
در غارهای تنهائی
بیهودگی
به دنیا آمد
در نتیجه ی مرگ خورشید، قحط نور و انرژی و نیرو، مرگ ماهی ها، خشکسالی توتال و مرگ و میر و زوال بی حد و مرز، اعضای جامعه به غارها پناه می برند.
نه به غارهای دسته جمعی، بلکه به غارهای تنهایی.
این اما به چه معنی است؟
قاعده این است که اگر شرایط زندگی دشوار شود، اعضای جامعه به همدیگر نزدیکتر شوند.
دلیل این همنوعگریزی، پناهندگی به غارهای تنهایی و عزلت گزینی چیست؟
۲
در غارهای تنهائی
بیهودگی
به دنیا آمد
سؤال ها ـ چه بسا ـ رهگشا و رهنما و حلال مشکلات اند.
از همین سؤالات می توان دریافت که خورشید فروغ، خورشید اجتماعی است و نه خورشید طبیعی و عادی.
ما اهل خیال بافی نیستیم تا برای خورشید فروغ، چیزی اختراع کنیم.
اگر احیانا معادل رئالی برای خورشید باشد، باید از خود شعر استخراج شود و نه از دالان های تو در توی ذهن.
آنچه بی تردید می توان گفت، این است که با مرگ خورشید و ماهی ها و انسان ها، وحشت و هراس فراگیری بر جمع بازماندگان چیره گشته است.
وحشتی از اوتوریته خشن و خونریز و خودکامه ای که احتمالا مسئول سرد گشتن خورشید و مابقی فاجعه است.
این سرکوب و کشتار وحشتناک، موجب گسست رشته های اعتماد میان انسانی در جامعه گشته است.
فروغ در دیگر اشعارش نیز این مسئله را تماتیزه کرده است.
یعنی به پناهندگی اعضای جامعه به غارهای تنهایی موضوعیت بخشیده است:
در خیابان های سرد شب
جفت ها
ـ پیوسته با تردید ـ
یکدگر را ترک می گویند
در خیابان های سرد شب
جز
«خدا حافظ»، «خدا حافظ»
صدایی نیست
اخوان هم در شعر بلند نیرومندی همین مسئله را تماتیزه کرده است:
اخوان در نهایت بی اعتمادی به همنوع با سایه خویش همنشین و همره و همصحبت شده است.
مراجعه کنید به جهان بینی مهدی اخوان ثالث در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۳
در غارهای تنهائی
بیهودگی
به دنیا آمد
دقت فلسفی فروغ در همین جمله آشکار می گردد:
اعضای پناهنده به غارهای تنهایی، به نیهلیسم می رسند.
اکنون معلوم می شود که یکی از دلایل گرایش مردم به نیهلیسم، قطع بی رحمانه ی پیوند میان اعضای جامعه است.
این روی دیگر مدال نیندیشیدن به عشق است.
نیندیشیدن به عشق، نه تنها به معنی نیندیشیدن به فتح، نه تنها به معنی فرار از جبهه رزم طبقاتی، نه تنها به معنی پیشه کردن انفعال و تسلیم شدن بی سر و صدا به دشمن طبقاتی است، بلکه ضمنا به معنی رسیدن به تئوری پوچی و بیهودگی (نیهلیسم) است.
ما شاعری در ایران ویران نمی شناسیم که دقت و درایت فلسفی فروغ را داشته باشد.
اگر این شایعه واقعیت داشته باشد که طبقه حاکمه، اوتومبیل فروغ را مانی پولیزه کرده و به قتل او نایل آمده، می توان به این نتیجه رسید که طبقه حاکمه به عظمت فکری و فلسفی فروغ واقف بوده و او را خطری برای منافع استراتژیکی اش محسوب داشته است.
تفاوت و تضاد فروغ فیلسوف با روشنفکران دیگر از قبیل جلا ال احمد و احمد شاملو و نصرت رحمانی و غیره این است که آنها مبلغان نیهلیسم بوده اند و فروغ فیلسوف مخالف سرسخت نیهلیسم و افشاگر نیهلیسم بوده است.
تفاوت میان ایندو از زمین تا آسمان است.
۴
در غارهای تنهائی
بیهودگی
به دنیا آمد
البته گرایش به نیهلیسم می تواند علل متفاوت داشته باشد:
اگر گرایش جلال آل احمد و احمد شاملو و نصرت رحمانی و غیره به نیهلیسم، علت طبقاتی دارد، بنا بر این تشخیص فروغ، فشار و سرکوب و ترور و اختناق نیز یکی دیگر از علل گرایش اعضای جامعه به نیهلیسم است.
مراجعه کنید به نیهلیسم، نیهلیسم اخلاقی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر