۱۳۹۶ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

تأملی در مقوله عشق (۱۶)

فروغ فرخزاد
تحلیلی از
ربابه نون

ث
شرایط واقعی ـ عینی تشکیل عشق
از دید فروغ فیلسوف

فروغ فرخزاد
دیگر کسی به   
عشق 
 نیندیشید  
 
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
 نیروی شگفت رسالت
  را
مغلوب کرده بود.
پیغمبران 
ـ گرسنه و مفلوک ـ
از وعده گاه های الهی گریختند
و 
بره های گمشده ی عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشت ها نشنیدند
 
این بند شعر فروغ فیلسوف، مملو از فلسفه است.
 
به همین دلیل بهتر است که آن را نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
 
۱
چه روزگار تلخ و سیاهی
 
نتیجه سرد گشتن خورشید و مرگ ماهی ها و خشکسالی و پناه بردن اعضای جامعه به غارهای تنهایی (جامعه گریزی)، رسیدن به تئوری پوچی و بیهودگی، پناه بردن به مواد مخدر و مسموم کردن خود و جامعه و همبود خود، عجز از تولید مثل و بازتولید جامعه (زادن نوزادان بی سر)، تلخی و سیاهی روزگار است.
 
روزگار یکی از مفاهیم مصطلح در ادییات قرون و سطی است که فروغ، پوسته اش را به خدمت می گیرد و با هسته مدرنی آن را پر می کند.
روزگار را فروغ به معنی دوران (عصر) به کار می برد.
 
دوران و یا عصر یکی از مفاهیم مهم فلسفی در گنجینه مفهومی مارکسیسم ـ لنینیسم است.
 
اما مشخصات روزگار تلخ و سیاه از چه قرار اند؟   
 
۲
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان
 نیروی شگفت رسالت
  را
مغلوب کرده بود.
 
اولین مشخصه روزگار تلخ سیاه ناشی از سرد گشتن خورشید و بلایای بعدی که ذکرش گذشت، غلبه نیروی نان بر نیروی رسالت بوده است.
 
فروغ با همه فرق دارد.
با همه.
فروغ بی همتا ست.
 
یکی از تفاوت ها و تضاد های اصلی فروغ با بقیه روشنفکران کشور عه «هورا» و عا «شورا»، زنده اندیشی فروغ است.
 
تبار فکری فروغ به فردوسی و بویژه به شیخ شیراز می رسد.
فروغ البته بلحاظ فلسفی مقام بمراتب بالاتری دارد.
 
ما از کمیت غول آسای دانش فروغ در همه زمینه ها بکرات حیرت کرده ایم.
 
معلوم نیست که این سرخگل بی همتا در این جهنمدره، چگونه و کی اینهمه مطلب با اینهمه دقت مطالعه کرده است؟
 
فروغ حتی در زمینه ادبیات مذهبی و فقه، مجتهد جامع الشرایطی است.

۳
نان
 نیروی شگفت رسالت
  را
مغلوب کرده بود.
 
فروغ در این جمله شعر، دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی (یکی از مهم ترین دیالک تیک های هر جامعه بشری در ماتریایلسم تاریخی) را به شکل دیالک تیک نیروی نان و نیروی رسالت بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده در این دیالک تیک را از آن زیربنای اقتصادی (نیروی نان) می داند.
 
اگر کلاسیک های مارکسیسم هم بودند، به همین سان بسط و تعمیم می دادند.
 
ما فکر نمی کنیم که فروغ آثار کلاسیک های مارکسیسم را خوانده باشد.
حتی فکر نمی کنیم که نام ماتریالیسم تاریخی را شنیده باشد.
 
این خود فروغ است که قوانین ماتریالیستی تاریخی را مستقلانه کشف می کند و پوئه تیزه می کند.
در قالب شعر می ریزد.
استه تیزه می کند. 
 
 وقتی از زنده اندیشی فروغ سخن می رود، منظور همین جور کردوکارها ست.
 
به استثنای محمد زهری و سیاوش کسرایی بقیه روشنفکران کشور عه «هورا» و عا «شورا»  عمدتا مرده اندیش اند.
 
به قول مش کریم در قرآنش:
کامثل الحمار، یحمل اسفارا
به خرانی شباهت دارند که بار شان کتاب است.
 
فروغ در زنده اندیشی بی نظیر و بی همتا ست.
استثناء است. 
 
مفهوم «زنده اندیشی» را مدیون هوشنگ ابتهاج (سایه) هستیم.


زندگی زیبا ست،
 ای زیبا پسند
زنده اندیشان 
به زیبایی رسند

 آنقدر زیبا ست
 این بی بازگشت
 کز برایش می توان از جان گذشت

 مردن عاشق نمی میراندش
 در چراغ تازه می گیراندش

باغ ها را 
ـ گرچه دیوار و در است ـ
 از هوا شان 
راه با یکدیگر
 است

شاخه ها را 
ـ از جدایی ـ
گر غم است
ریشه ها شان 
دست در دست هم 
است.
 
معنی تحت اللفظی:
ای دوستدار زیبایی، زندگی زیبا ست و فقط زنده اندیشان می توانند به زیبایی دست یابند.
زندگی یکباره و بی بازگشت زیبا به اندازه ای زیبا ست که می توان به خاطر آن، از جان حتی گذشت.
عاشق، بی مرگ و نامیرا ست.
چون آتش عشق از چراغی به چراغی سرایت می کند.
(چراغ عوض می شود، آتش عشق اما تداوم می یابد.) 
 
 باغ ها ـ اگرچه به واسطه در ها و دیوار ها ـ جدا از یکدیگر اند، اما به واسطه ی هوا در پیوند با یکدیگر اند.
شاخه ها ـ اگرچه به دلیل جدایی از یکدیگر ـ غمزده اند، اما در عوض، دست در دست همدیگر دارند.
 
این شعر سایه، شعری فلسفی است.
 
مفهوم «بی بازگشت» در این شعر سایه در ترانه ای از مره لین مونرو تحت عنوان «رود بی بازگشت» به همین معنا به کار رفته است.
 
 
 
۴
نان
 نیروی شگفت رسالت
  را
مغلوب کرده بود.
 
این دیالک تیک فروغ، مملو از معنا ست.
شرایط ناشی از سرد گشتن خورشید، شرایط بغایت دشوار و نامناسب برای زندگی است.
تهیه و تولید نان (مایحتاج مادی حیات)، چنان دشوار گشته که فرصت برای تفکر، طرح طرز زندگی بهتر (رسالت) نمانده است.
 
می توان گفت که گرفتاری جامعه در اسارت نان، منجر به بی اعتنایی به رسالت شده است.
 
اعضای جامعه به زندگی بخور و نمیر رضایت داده اند.
 
فروغ در ادامه شعر، مسئله را بیشتر تجزیه و تحلیل می کند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر