۱۳۹۶ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

تأملی در مقوله عشق (۳)

 
تحلیلی از
ربابه نون


۲۲
وا فريادا ز عشق وافريادا
كارم به يكى طرفه نگاه، افتادا


گر داد مرا زمانه دادا، دادا
ورنه من و عشق هر چه بادا بادا

ابو سعيد ابوالخير
 

۲۳
در معركة عشـــــق 
ستيز دگر 
 است 
فتح دگر آنجا و گريز دگر است 

فرياد و فغان و گریه و ناله و آه 
ـ اينها ـ
هوس است وعشق
 چيز دگر
است
واله داغستاني


۲۴
ازعشق من 
ـ به هرسو ـ
در شهر
گفتگوئي است 
من عاشق تو هستم، اين گفت و گو ندارد
شهريار


۲۵
گر بداند لذّت جان باختن در راه عشق 
هيچ عاقل زنده نگذارد به عالم خويش را
قاآني


۲۶
گر عــــاشق صـــادقی،
 ز كشتن مهراس 
مــــردار بود هر آنكه او را نكشند
سرور كاشاني


۲۷
خاك اگر گردم و گرد ام همه بر باد رود 
حاش للّه كه مرا عشق تو از ياد رود
تويسركاني


۲۸
اي شمع،
 مسوزان تو ز پروانه پر و بال
 در عشق از او چند قدم پيشترم من
فروغي بسطامي


۲۹
تا شوم حلقه به گوش در ميخانه عشق 
هر دم آيد غمي از نو به مبارك باد ام
حافظ


۳۰
کمان کشیده به قتل من آن کمان ابرو 
زهی سعادت،
 اگر تیر او خطا نکند
سحاب همدانی


۳۱
اندیشه نمودم که کشم ابروی آن شوخ 
اندیشه چو کج بود کمان وار کشیدم
فرصت شیرازی


۳۲
برون آی از دلم، 
تــــرسم بســــــوزی 
از این آتش که در جـــان دارم از تــــو
هلالی همدانی

  
عشق
به چیزی مادی و یا فکری
ـ به احتمال قوی ـ
به این دلیل به عرش اعلی برده می شود 
که آدمیان را از همه چیز هستی به جز از معشوق 
 بی نیاز می سازد:

۱
این عالی ترین حد و عالی ترین فرم ارضای نیاز است
 

۲
خاصیت (خاص وارگی) و ندرت (بی همانندی)
این رهایش سوبژکتیو از نیاز بطور کلی

تمرکز همه نیازهای آدمی در معشوق
است.

۳
عاشق از هر نوع 
  فقط نیازمند معشوق از هر نوع می شود 

و ضمنا خود را 
ـ در خیال خود و به قوه خیال خود ـ
از همه کس و همه چیز
  بی نیاز احساس و استنباط می کند.


۴

عاشق به مدد این استغنای سوبژکتیو است که
تضادهای طبقاتی را 
(تضاد شاه و گدا را)
به طرز سوبژکتیو نفی و انکار می کند:

۵



 

بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی 
مقابل نشیند.
سعدی

معنی تحت اللفظی:
زنده باد خانقاه که در آنجا
تفاوتات و تمایزات طبقاتی 
بی اعتبار می گردند.

۶
این مقابل نشینی گدا با شاه
اما فقط به معنی برابری ایدئال، فرمال و صوری گدا و شاه است 
و نه به معنی برابری رئال، محتوایی و ماهوی آندو.

۷
نابرابری
در این دسیسه و ترفند ایده ئولوژیکی ـ پسیکولوژیکی فئودالی
بطور سوبژکتیو
نفی می شود
و نه بطور اوبژکتیو.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    بنازم به بزم محبت که آنجا
    گدایی به شاهی
    مقابل نشیند.

    نه از سعدی
    بلکه
    از
    عبدالباقی طبیب اصفهانی
    است.

    پاسخحذف