اندراس گدو
فصل دهم
راسیونالیته ـ تاریخ ـ فلسفه
اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
پیشکش به
رضا شلتوکی
متولد کرمانشاه
(٢٩ آبان ١٣٦٢)
زیر شکنجه
جان سپرد.
بخش دوم
تلاشی مفاهیم راسیونالیته، تاریخ و فلسفه
کومته، نیچه
۱۴
راسیونالیته ی تخلیه شده (توخالی) و منجمد، تحت تابعیت «مذهب یونیورسال» قرار داده می شود.
۱۵
کومته می نویسد:
«دگم بنیادی مذهب یونیورسال (عام) در وجود نظام لایتغیر است.
نظامی که کلیه انواع حوادث تحت تابعیت آن قرار دارند.»
(کومته، «کاته شیسم پوزیتیو»، ۱۸۵۲)
۱۶
فلسفه پوزیتیویستی که مبلغ تجسم عام خرد مسخ و مثله شده و «اصل سوبژکتیو» و تقدم «دل» بود، بیانگر وضعیت پساتاریخی و ماورای تاریخی بود.
وضعیتی که فلسفه پوزیتیویستی در صدد تعریف و ایجاد آن در جهان بود.
۱۷
در این نظریه کومته، نقطه نظری عمدتا ادامه حیات می یافت که حتی اندیشه بنیادی اش، توأم با پیشگویی تاریخی ـ سوسیولوژیکی توکویل قابل نوسازی بود.
۱۸
ایده پایان تاریخ نیچه ـ با غلبه بر تاریخ و تاریخیت، با (و پس از) توضیح و تحقیر پراگماتیکی ـ اینسترومنتالیستی راسیونالیته علمی و آنتی فلسفه ی فلسفه حیاتی ـ مرجع بی واسطه آهیستوریسم (تاریخگرایی ستیزی) در تفکر بورژوایی واپسین است.
۱۹
این گشتاورها در انواع دیگر فلسفیدن بورژوایی واپسین نیز که میراث نیچه را قبول ندارند، هم عرض اندام می کنند و هم بازتولید می شوند.
۲۰
اندیشه پایان تاریخ، موتیو همیشگی در آثار نیچه است:
۲۱
پس از انتشار آثار نیچه تحت عناوین «تولد تراژدی» و «نگرش های نامتناسب با زمان»، بازتولید اسطوره تراژیک و اندیشه تنش اجتناب ناپذیر میان حیات و تاریخ، نیچه را در طلسم خود نگهداشته اند.
۲۲
نیچه بر سر «وفور تاریخ» مجادله می کرد.
از دید او، «وفور تاریخ اجازه نمی دهد که کسی احساس غیر تاریخی داشته باشد و غیر تاریخی عمل کند.»
۲۳
نیچه دلش می خواست که زهری برای «چیزهای تاریخی» کشف کند.
دلش می خواست به کشف «چیز های غیرتاریخی» و «ماورای تاریخی» نایل آید.
(نیچه، «کلیات»، ۱۹۶۹، ص ۲۷۶)
۲۴
در اثر نیچه تحت عنوان «وحی زرتشت» (چنین گفت زرتشت)، با مرگ خدا، با زوال انسان سقوط کرده به قهقرا و با اصل همیشه همانی، تاریخ به طلسم کشیده شده است.
۲۵
نیچه در آخرین نامه اش به یاکوب بورکهارت، دچار جنون ناگهانی شده و ادعا می کند:
«اساسا هر اسم در تاریخ، منم.»
(نیچه، «کلیات»، ۱۹۶۹، جلد ۳، ص ۱۳۵۱)
۲۶
نیچه اضافه می کند:
«قبلا فکر می کردم که این توهم من است که تحت تأثیر زیر یوغ اراده ای ایراسیونال کشیدن تاریخ، به پایان رسیدن اسطوره تراژیک و تبدیل آن به اسطوره تراژیک پدید آمده است.»
۲۷
در دیگر انواع دگرگون گشته و افراطی شده ی موتیو پایان تاریخ نیچه، خشم و طغیان و تنفر او نسبت به خرد و نفی آرزویی تاریخ، فرم تمدن ستیزی (انتقاد از تمدن) به خود می گیرد.
۲۸
اینجا ترکیب ایده ئولوژیکی ئی نیز عرض اندام می کند:
الف
از سویی، «تمدن به مثابه وسیله منحل کننده و جبرا به فساد سوق دهنده» قلمداد می شود.
ب
از سوی دیگر، «فرهنگ» مطرح می شود و ضدیت با راسیونالیته علمی با ضدیت با تکنیسیسم (خردستیزی با تکنیسیسم ستیزی) توأم می شود.
(نیچه، «کلیات»، ۱۹۶۹، ۸۱۰)
۲۹
نیچه بعدها، مفهوم فرهنگ را با محتوای آنتی نومی مطرح می سازد.
مفهوم فرهنگ را نیچه در شکاف های زیر می چپاند:
الف
در شکاف انتقاد از فساد و نمایندگی فساد (فساد ستیزی و فسادپرستی)
ب
در شکاف نفی فلسفه و بت سازی از فلسفه (فلسفه ستیزی و فلسفه پرستی)
پ
در شکاف استه تیزاسیون فلسفه حیاتی و بیولوژیزاسیون
۳۰
آن سان که آنتی هیستوریسم (تاریخگرایی ستیزی) نفی نمی شود.
بلکه به گشتاورهای بنیادی «تفکر منفی» گره می خورد و در نتیجه غلیظ تر می گردد.
۳۱
توماس مان در آخرین مقاله اش راجع به نیچه، تحت عنوان «فلسفه نیچه در پرتو دانش تجربی ما» می نویسد:
«نیچه در تمام طول عمرش فکر واحدی به نام «فرهنگ یعنی اشرافیت حیات» را همه جا در فرم های متنوع مطرح کرده، تکمیل کرده و برجسته کرده است.
در حالیکه نیچه مخرب و دشمن تشنه به خون فرهنگ، حیات، شعور، شناخت علم و بالاخره اخلاق بوده است.»
(توماس مان، «مجموعه آثار»، جلد ۹، ۱۹۶۰ ص ۶۸۵)
۳۲
اندیشه پایان تاریخ در تبیین فلسفی نیهلیسم و در نفی نیهلیستی نیهلیسم به اوج خود می رسد:
نوآوری فلسفی نیچه در کشمکشی بوده که در آن، نیهلیسم به مقام اصل مطلق ارتقا می یابد.
این موضع فلسفی نیچه (البته نه حتما در محتوای خاص درک نیچه از این دوپهلوئیت) به دلایل متفاوت و با خصایل روحی ناهمگرا در آثار افراد زیر به چشم می خورد:
الف
در آثار اشپنگلر، ارنست یونگر، کلاگس و هایدگر
ب
در آثار آدورنو و گلن
پ
در انتقاد نئوکنسرواتیو از «مدرنیته» توسط دانیال بل و پطر برگر
ت
در احیای پست استروکتورالیستی نیچه توسط دله یوز، لیوتارد و فوکا
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر