زمین
احسان طبری
ویرایش و تحلیل از شین میم شین
ویرایش و تحلیل از شین میم شین
زمین
ز گنج نغز خود،
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
اکنون کشف هماندیش فرزانه اثبات می شود:
کسب و کار طبری در این شعر، وارونه سازی دیالک تیک آسمان و زمین است:
الف
اگر در تئولوژی (فقه، شریعت)، آسمان در هیئت خداوند متعال مالک خزاین غیبی است و بسته به میل مبارکش به شاهان گنج می دهد و به توده ی مولد، رنج و کنج ارزانی می دارد، زمین در قاموس طبری، مالک گنج نغز است و در اختیار اولاد حوا و آدم قرار می دهد.
ب
اگر در تئولوژی، آسمان در هیئت خداوند متعال پدید آورنده بهار و گل و بلبل است، در قاموس طبری، زمین این کرد و کار الهی را به عهده دارد.
۱
زمین
ز گنج نغز خود،
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
در این تصورات طبری، ذراتی از حقیقت عینی یافت می شود.
سرمایه به معنی اقتصادی ـ سیاسی اش، بخشا منشاء طبیعی دارد.
سرمایه فقط کار مرده غصب شده و انباشت شده نیست.
بخش مهمی از سرمایه در فرم معادن و منابع و دریاها و اقیانوس ها و آبشارها و رودخانه ها و اراضی و اشجار و مزارع و مراتع و جانوران و نباتات و جنگل ها و گازها و یخ ها و غیره وجود دارد.
زمین واقعا هم گنج نغز در اختیار دارد.
یکی از مهمترین نعمات زمین همین اکسیژن هوای معمولی است که کسی متوجهش نیست.
اکسیژنی که بدون آن حیات انسانی و بخشا حتی حیات نباتی و حیوانی محال است.
اکسیژنی که در غیابش زمین به گندابی متعفن مبدل می گردد.
۲
زمین
ز گنج نغز خود،
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
ایراد بینشی طبری، فراموش کردن مهمترین کشف مارکس است که سوبژکتیویته نام دارد.
طبیعت و در این شعر طبری، زمین، حتی ذره ای از گنج نغز خود را نثار کسی نمی کند.
برای اخذ چیزی از طبیعت خسیس و چشم تنگ، باید با آن در افتاد.
طبری در بند های آغازین همین شعر، به روی دیگر مدال دیالک تیکی طبیعت (زمین) هم اشاره کرده است:
الف
او دیالک تیک زمین را به شکل دیالک تیک زادگاه و گورگاه بسط و تعمیم داده است.
زمین
که گورگاه و زادگاه زندگان،
سرشتگاهِ بودنی
سرشتگاهِ بودنی
است.
ب
او دیالک تیک زمین را به شکل دیالک تیک اژدهایی جادویی بسط و تعمیم داده است:
به شکل دیالک تیک اژدهای زندگی آور و اژدهای مرگ آور بسط و تعمیم داده است:
چو اژدهای جادوئی،
ز ژرفنای خود،
برآوَرَد بساطِ نغز خرّمی.
سپس به کام درکِشد،
هر آنچه بربساط هِشته بُد.
هر آنچه را که کِشته بُد.
۳
این تصورات نسبتا درست طبری، فقط در پرتو سوبژکتیویته قابل درک و توضیح اند.
سوبژکتیویته بدان معنی است که طبیعت دوم (جامعه) با طبیعت اول (زمین) این فرق را دارد که سوبژکت مند است.
نکنند، نمی شود.
زمین گنج نغز دارد.
این گنج نغز را اما به آسانی ارزانی کسی نمی دارد.
برای صید ماهی و مروارید باید با طبیعت بی رحم کلنجار رفت.
کلنجاری که گاهی بسیار گران تمام می شود.
برای به خدمت گرفتن سگ و اسب و خر و گاو و گوسفند باید به هر مصیبتی آنها را گرفت و اهلی کرد.
مراجعه کنید به دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
برای درک رابطه انسان با طبیعت (و زمین در این شعر طبری)، باید دیالک تیکی را به خدمت گرفت که محمد زهری کشف و فرمولبندی کرده است:
دیالک تیک نیاز ـ راز ـ ناز را:
الف
انسان به زمین (طبیعت) نیاز بی چون و چرا دارد.
ب
زمین اما با توجه به نیاز آدمیان، ناز می کند.
در نتیجه ی ناز زمین گنج نغز زمین برای اعضای جامعه دسترس ناپذیر می ماند.
پ
اعضای جامعه برای از آن خود کردن گنج نغز زمین باید از دیواری بالا روند که زمین برپا داشته است:
دیواری از راز.
برای از آن خود کردن گنج نغز زمین نازمند جهت رفع نیاز، باید به کشف راز زمین نایل آمد.
کشف راز یعنی شناخت قوانین و قانونمندی های عینی زمین.
یعنی شناخت جبر طبیعی و جبر اجتماعی.
شناخت گام به گام جبر اما به معنی خروج گام به گام از خریت است.
به معنی کسب اختیار (آزادی) است.
به معنی کسب آدمیت است.
دیالک تیک نیاز و راز و ناز محمد زهری دیالک تیک شگفت انگیزی است.
این دیالک تیک به محض حل شدن، بازتشکیل می شود.
هر قفل رازی که باز می شود، قفل راز دیگری و یا قفل های اسرار دیگری هویدا می گردد.
۴
زمین
ز گنج نغز خود،
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
تو را نثار داده است.
شکفتگی و خرمی،
به هر بهار داده است.
بشریت با دیالک تیک طبیعت و جامعه سر و کار داشته و دارد و خواهد داشت:
جامعه بشری منشاء طبیعی دارد و خواهد داشت.
بدون طبیعت جامعه وجود ندارد.
طبیعت با جامعه در وحدت است.
این وحدت اما نه وحدت عرفانی، بلکه وحدت دیالک تیکی است.
یعنی وحدت تضادمندی است.
جامعه و طبیعت ضمن با هم بودن، بر هم اند.
ضمن داشتن وحدت با هم، تضاد با هم دارند.
در سازش و چالش همزمان قرار دارند.
گنج نغز زمین را باید به مشقتی از چنگش درآورد و از آن خود کرد.
در غیر این صورت زمین به ضجه و زاری کسی تره حتی خرد نمی کند.
کمترین غفلت از اسرار زمین، همان و گندیدن نعمات زمین، همان
کمترین غفلت از اسرار زمین همان و خاکستر گشتن گنج نغز زمین همان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر