۱۳۹۶ فروردین ۵, شنبه

آشنایی با اشعار و افکار رودکی (۵)

  
رودکی 
 
( ۲۴۴ -  ۳۲۹)
ویرایش و تحلیل از  
مسعود بهبودی
 
قصاید و قطعات
(شمارهٔ ۴)

دلا، تا کی همی جویی منی را
چه داری دوست  هرزه دشمنی را؟
 
چرا جویی وفا از بی وفایی
چه کوبی ـ  بیهده ـ سرد آهنی را؟

بناگوش  یعنی نرمه گوش برزن
 یعنی

۱ تابه ای که از گل سازند و نان بر روی آن گذارند 
۲ محل
 کوچه
قسمتی از شهر و شعبه 
ایا سوسن بناگوشی 
 که
 داری
به رشک خویشتن هر سوسنی را،

یکی ز این برزن ناراه برشو
که بر آتش نشانی برزنی را

دل من، ارزنی، عشق تو، کوهی
چه سایی  ـ زیر کوهی ـ ارزنی را؟

ببخشا، ای پسر، بر من ببخشا
مکش در عشق  ـ خیره ـ چون منی را

بیا، اینک نگه کن رودکی را
اگر 
بی جان 
ـ روان (مرده ی رونده) ـ
خواهی تنی را

پایان
 
دلا، تا کی همی جویی منی را چه داری دوست  هرزه دشمنی را؟
 
در این شعر رودکی، واژه «منی» ـ چه بسا بی آنکه خود شاعر بخواهد و یا نخواهد، بداند و یا نداند ـ با مضامین و مفاهیم متعددی پر می شود و خواننده و شنونده شعر به تأمل بر انگیخته می شود:
 
۱
 
قبل از همه، مفهوم «من» مطرح می شود:
تا کی می خواهی منی (من واحدی) را بجویی؟
 
«من» در این صورت به عنوان مفهوم عام مجردی مطرح می شود که نتیجه تجرید  افراد متعددی است:
«من» در این صورت به معنی سوبژکت مطرح می شود.
در این صورت فردجویی، فردستایی، فردپرستی، فردگرایی، سوبژکتیویسم به چالش کشیده می شود.
ضد دیالک تیکی «من» در این صورت، طبیعت، جامعه، سیستم و شرایط عینی، اوبژکت خواهد بود.
 
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت 
 
این به معنی نقد سوبژکتیویسم خواهد بود.

۲
دلا، تا کی همی جویی منی را چه داری دوست  هرزه دشمنی را؟
  
«منگرایی» به مثابه فرمی از بسط و تعمیم سوبژکتیویسم، در این صورت به معنی ضد دیالک تیکی ناتورالیسم (طبیعت گرایی)، سوسیالیسم (جامعه گرایی)، اوبژکتیویسم (عینگرایی) محسوب خواهد و به صفت قبیحه دشمن متصف خواهد شد:
چرا دشمن هرزه ای به نام منگرایی را دوست می داری؟
 
۳
دلا، تا کی همی جویی منی را چه داری دوست  هرزه دشمنی را؟
  
«منی» ثانیا به معنی اگوئیسم (منگرایی، خودپرستی، ارجحیت قایل شدن به منافع فردی در مقابل منافع همنوع، جمع، کلکتیو، جامعه، جهان، بشریت و غیره) خواهد بود که در بخش قبلی مورد بحث قرار گرفت.
 
۴
چرا جویی وفا از بی وفایی
چه کوبی ـ  بیهده ـ سرد آهنی را؟
  
منظور رودکی از بی وفا، فرد و یا سوبژکت بی وفا ست.
 
شاهد احتمالا به خانه رقیب شاعر رفته است.
مشتری دیگر برای شاهد جاذبه بیشتری داشته است.
 
شاعر رقیب را بی وفا قلمداد می کند و وفا جویی از فرد بی وفایی را به آهن سرد کوبی تشبیه می کند.
یعنی کاری عبث و بی هوده قلمداد می کند و ضمنا خودش را باوفا جا می زند.
منظور از وفا به عهد، جامه عمل پوشاندن به وعده های داده شده به شاهد بدبخت خود فروش است.
 
۵
ایا سوسن بناگوشی 
 که
 داری
به رشک خویشتن هر سوسنی را،

یکی ز این برزن ناراه برشو
که بر آتش نشانی برزنی را
  
 اکنون برداشت ما از بیت قبلی تأیید می شود:
شاعر در بیت اول نرمه گوش شاهد را برتر از  گل سوسن می شمارد.
در بیت دوم از او می خواهد که به عوض کج کردن راه و رفتن به کوچه گمراه، به خانه او آید.
چون تابه روح و روان شاعر آتش می گیرد.
یعنی دل شاعر می سوزد و دود از دودمانش بلند می شود.

۶
دل من، ارزنی، عشق تو، کوهی
چه سایی  ـ زیر کوهی ـ ارزنی را؟
  
شاعر دل خود را تا درجه ارزنی تنزل می دهد و عشق به شاهد را تا درجه کوهی ارتقا می دهد.
در نتیجه، نیامدن شاهد را به مثابه آرد شدن دل ارزن واره اش در زیر کوهی تصور و تصویر می کند.
 
۷
ببخشا، ای پسر، بر من ببخشا
مکش در عشق  ـ خیره ـ چون منی را

بیا، اینک نگه کن رودکی را
اگر 
  بی جان
ـ  روان (مرده ی رونده) ـ
خواهی تنی را  
 
منظور شاعر از واژه «ببخشا»، احتمالا ترحم است:
ای پسر، رحم کن و امثال مرا ـ خیره سرانه ـ در عشق خود مکش.
 
اصطلاح «تن بی جان روان»  از تسلط شگرف رودکی به کلام حکایت دارد:
شاعر برای توصیف وضع وخیم خود، خود را به جنازه ی متحرکی تشبیه می کند.
جنازه ای که روان است، بی آنکه روحی داشته باشد.
 
پایان
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر