یدالله سلطان پور
رفیق توده ای جواب داده بود:
این موجود یک
بعدی
منظره عام قوانین طبیعت و جامعه را نمی بیند
و یا اگر می بیند، نمی
فهمد،
ساخته ذهنش را جانشین واقعیت عینی می کند،
ذهنش مستقل از عین فتوی می
دهد
و یا آنکه ممکن است
خودش را ماتریالیست بداند
و به جهان بینی
پرولتاریائی یقین داشته باشد،
درعمل در برابر آن می ایستد و احکام آن را لگد
مال می کند.
حیدر در این جملات، دیالک تیک تئوری و پراتیک (نظر و عمل) را به شکل دوئالیسم ماتریالیسم باوری و ماتریالیسم ستیزی بسط و تعمیم می دهد.
به زعم حیدر مثلا گلسرخی، جهان بینی ماتریالیستی دارد، ولی ضد ماتریالیستی عمل می کند.
حالا باید خورجینی از فانتزی آورد و مثال مشخصی برای این دوئالیسم گلسرخی پیدا کرد.
حیدر احتمالا خیال می کند که توده ای های نسل جوان جدید هم در تئوری ماتریالیست اند و هم در عمل.
می توان به قبر قمر بنی هاشم و اقمار دیگر قسم خورد که حیدر از ماتریالیسم و جهان بینی کمترین خبری ندارد.
۱
رفیق توده ای جواب داده بود:
و یا آنکه ممکن است
خودش را ماتریالیست بداند
و به جهان بینی
پرولتاریائی یقین داشته باشد،
درعمل در برابر آن می ایستد و احکام آن را لگد
مال می کند.
از حیدر و هواداران حیدر چه پنهان که نه ماتریالیسم ربطی به پرولتاریا داشته و نه دیالک تیک.
هم ماتریالیسم در آنتیک (جهان باستان کلاسیک) به نمایندگی فلاسفه ای از قبیل دموکریت وجود داشته و هم دیالک تیک به نمایندگی فلاسفه ای از قبیل هراکلیت.
حتی در قرون وسطای ایران، به عنوان مثال در آثار و افکار شیخ شیراز، گشتاورهای ماتریالیستی و دیالک تیکی جدی وجود داشته اند.
شیخ شیراز نه تنها دیالک تیکی اندیش اصیل بی چون و چرایی است، بلکه مواضع فلسفی عمیقا ماتریالیستی و حتی ماتریالیستی ـ تاریخی (ماتریالیسم تاریخی) دارد.
مراجعه کنید به تحلیل آثار و افکار شیخ شیراز در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۲
رفیق توده ای جواب داده بود:
و یا آنکه ممکن است
خودش را ماتریالیست بداند
و به جهان بینی
پرولتاریائی یقین داشته باشد،
درعمل در برابر آن می ایستد و احکام آن را لگد
مال می کند.
ماتریالیسم در عصر جدید، در فرم های مختلف، جهان بینی بورژوازی بوده است:
الف
چه ماتریالیسم مکانیکی در قرن ۱۸ با نمایندگانی از قبیل دیدرو، لامتری، دآلمبر، هلوه تیوس، هولباخ و غیره
ب
چه ماتریالیسم متافیزیکی (آنتروپولوژیکی) با نمایندگانی از قبیل لودویگ فویرباخ
پ
چه ماتریالیسم علم الاشیائی و غیره
۳
رفیق توده ای جواب داده بود:
و یا آنکه ممکن است
خودش را ماتریالیست بداند
و به جهان بینی
پرولتاریائی یقین داشته باشد،
درعمل در برابر آن می ایستد و احکام آن را لگد
مال می کند.
دیالک تیک ایدئالیستی هم یکی از اسالیب فکری بورژوازی به نمایندگی غول هایی از طراز هگل بوده است.
یکی از تفاوت ها و تضادهای جهان بینانه ی بورژوازی مترقی آغازین با بورژوازی مرتجع واپسین همین بوده است.
همان بورژوازی که نمایندگان فکری و فلسفی خارق العاده ای از قبیل دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ و کانت و هگل و فویرباخ داشته، چنان سقوط می کند که به ضریح زباله هایی از قبیل شوپنهاور و نیچه و پوپر و غیره دخیل می بندد.
۴
رفیق توده ای جواب داده بود:
و یا آنکه ممکن است
خودش را ماتریالیست بداند
و به جهان بینی
پرولتاریائی یقین داشته باشد،
درعمل در برابر آن می ایستد و احکام آن را لگد
مال می کند.
همین فلسفه کلاسیک بورژوایی با ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی و با اسلوب دیالک تیکی ـ ایدئالیستی یکی از منابع فلسفی مهم مارکسیسم بوده است.
هم ماتریالیسم مارکسیستی نتیجه نفی دیالک تیکی ماتریالیسم فلاسفه بورژوایی است و هم دیالک تیک مارکسیستی نتیجه نفی دیالک تیکی دیالک تیک فلاسفه بورژوایی است.
نفی دیالک تیکی هر چیز یعنی حفظ جنبه های مثبت آن چیز و توسعه آنها و نقد و حذف جنبه های مرده و منفی و نامعاصر آن چیز.
فریب اسامی چیز ها را نباید خورد.
هر گردی، گردو نیست.
تفاوت میان ماتریالیسم مارکسیستی و ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی از زمین تا آسمان است.
ماتریالیسم مارکسیستی ضد ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی است.
مراجعه کنید به ماتریالیسم، دایرة المعارف فلسفه بورژوایی واپسین (ماتریالیسم) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۵
رفیق توده ای جواب داده بود:
و یا آنکه ممکن است
خودش را ماتریالیست بداند
و به جهان بینی
پرولتاریائی یقین داشته باشد،
درعمل در برابر آن می ایستد و احکام آن را لگد
مال می کند.
فلسفه مارکسیستی، میراث فلسفی ماقبل مارکسیستی را در همه عرصه های هستی، یعنی هم در عرصه طبیعت، هم در عرصه تاریخ (جامعه) و هم در عرصه تفکر (شناخت)، زیر و رو می کند و چیز بکلی دیگری و متضادی با میراث فکری و فلسفی ماقبل مارکسیستی، تدوین می کند:
الف
ماتریالیسم فویرباخ که خاتم الفلاسفه بورژوازی آغازین است، در عرصه مربوط به جامعه و یا تاریخ، اصلا ماتریالیستی نبوده است.
ایدئالیستی بوده است.
ب
دیالک تیک هگل نیز دیالک تیکی ایدئالیستی بود.
یعنی روی کله اش ایستاده بوده است.
به عبارت دیگر همه چیزهای هستی را وارونه دیده و وارونه نموده است.
ضمنا هر جا که پای منافع بورژوازی پیش کشیده شده، خود را به دست خود اخته کرده است.
یعنی متافیزیکی شده و سر و کله عرفان از آن بیرون زده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر