جمعبندی از
مسعود بهبودی
شما معنی جملات خود را حتی نمی دانید:
1
دنیائی که همه یک جور فکر کنند
طویله است
و نه جامعه
2
شما طویله آرزو می کنید.
3
ما در پی ساختن دنیائی هستیم
که هر کس با مغز خود بیندیشد
تو باید مفهوم ماده را بخوانی
1
ماده
نتیجه تجرید همه چیزهای واقعی و عینی هستی طبیعی و اجتماعی است.
2
ماده را کسی به وجود نیاورده
ماده خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.
3
ماده و یا واقعیت عینی
ازلی وابدی است
4
به فرمایشات رهبران عظیم الشأن
فقط یک دقیقه گوش بده.
5
قیاس به نفس
بدبختی بزرگی است که دور از شما باد.
6
زمان فرم ندارد
زمان خودش فرم است.
7
زمان یکی از دو فرم وجودی ماده است.
8
فرم وجودی دیگر ماده
مکان است.
9
ماده بدون زمان و مکان
اصلا نمی تواند باشد تا بنشیند و یا برخیزد و شروع به حرکت کند.
10
زمان و مکان و ماده ناگسستنی اند
11
مثل اندام مریم و ساختار و یا اسکلت اندامش
ماست و خیار ناصرالدین شاهی
1
می گویند روزی امیرکبیر که از حیف و میل سفره های خوراکِ درباری به تنگ آمده بود
به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که
برای یک روز
آنچه را که رعیت می خورند
بخورد.
2
ناصرالدین شاه پرسید:
مگر رعایای ما چه می خورند؟
3
امیر کبیر گفت:
ماست و خیار.
4
ناصرالدین شاه
سر آشپزباشی را صدا زد و
فرمان داد برای ناهار فردا ماست و خیار درست کند
5
سر آشپزباشی به تدارکات چی
دستور تهیه مواد زیر را داد:
ماست پر چرب اعلا 6 من
خیار نازک و قلمی ورامین 2 من
گردوی مغز سفید بانه 1 کیلو
پیاز اعلای همدان 1 من
کشمش اعلا و مویزِ شاهانی بدون هسته 1 کیلو
نان مرغوب مغز دار خاش خاش دارِ دو آتیشه 3 من
7 نعنای باغی اعلا و سبزیجات بهاری 1 کیلو
6
ناصر الدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار خورد
یک کاسهِ دیگر سفارش داد
7
بعد رو به امیرکبیر کرد و گفت:
« پدر سوخته ها
رعایای ما چه غذاها می خورند و ما بی خبر بودیم
هر کس نارضایتی کرد و کفرانِ نعمت نمود،
به چوب و فلک ببندید.»
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
این شعر شاملو
خرافه ای بسش نیست.
1
بیرون از زمان نمی توان نشست، چمباتمه زد و یا ایستاد
2
چیزی که لازمان و لامکان باشد
وجود ندارد.
3
به خودش هم گفته بودند:
چیزی در ورای زمان و مکان نمی تواند وجود داشته باشد.
4
به همین دلیل
به خیال خود
«تصحیح» کرده بود و نوشته بود
ما بیرون تاریخ ایستاده ایم.
5
بدترش کرده بود.
چون بیرون تاریخ ایستادن
خرافی تر از بیرون زمان و مکان ایستادن است.
6
تاریخ
سیر شتابنده ماده در زمان و مکان است.
مش دونالد و ماری لوپن و خانوم پطری و اوباش دیگر
نه عروس و نه خروس
بلکه مفسد فی الارض اند.
1
بیشترین تعداد فیلم های پورنو
در دوره سیطره ناسیونال ـ سوسیالیسم بر آلمان
در آن سامان تولید شد.
2
کسب و کار کش دونالد ج... پروری بوده است
زنانش هم همه پیناپ گرل بوده اند.
آره.
1
یاد ها نامیرا هستند.
بد هم نیست.
2
یادها اما سکه هایی اند که حاوی دو رویه اند:
الف
یادها هم می توانند نیرو بخش باشند
ب
و هم چه بسا ویرانگرند.
3
رئیس شکنجه گران ساواک می گفت:
شلاقی که بر کف پاهایت فرود می آید
تا آخرین لحظه ی حیات عذابت خواهد داد.
4
خردگرا نبود، ولی خر هم نبود و حق داشت.
گابریل گارسیا مارکز
حقیقت ندارد
اینکه
انسان زمانی که پیر می شود
از رؤیاهایش دست می کشد
بلکه
انسان زمانی که
از رؤیا هایش دست می کشد
پیر می شود
1
رؤیا؟
منظور مش مارکز نه رؤیا
بلکه آرمان و ایدئال است.
2
و گرنه کابوس و رؤیا
پدیده های روحی و روانی خودپو هستند.
3
ارادی نیستند.
دست خود آدم ها نیستند.
4
کابوس و رؤیا
نتایج واکنش روح و روان به تجارب شخصی و یا نوعی و همنوعی زندگی اند.
بیگانگی با مفاهیم
به بیگانگی با تفکر مفهومی و تکلم مفهومی
منجر می شود.
1
جانی جنگی و یا بنیادگرائی
تعریف استاندارد دارند
2
نمی توان و نباید از مفاهیم به عنوان دشنام واژه
بهره برگرفت
3
دلیل فوندامنتالیست بودن روحانیت فئودالی شیعی و سنی
در ایدئالیزه کردن صدر اسلام است
و نه در ترور قاسملو و آن و این.
4
ترور قاسملو و هر رقیب و دگراندیشی
ـ قبل از همه ـ
دلیل طبقاتی و معرفتی
یعنی دلیل فئودالی و فقهی ـ نظری (تئولوژیکی ـ تئوریکی) دارد
که در جزم مذهبی معروف
قتل الموذی قبل عن یوذی
تجرید یافته است.
5
سعدی این «راه حل» فئودالی ـ فقهی را
در دو اثر اصلی اش تئوریزه کرده است.
مراجعه کنید به تحلیل آثار سعدی
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
اعمال ستم بر خلق فلسطین
نه با مفهوم جنایت جنگی
بلکه با مفاهیم درخور دیگر قابل تبیین اند.
مراجعه کنید به
صهیونیسم
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
7
روشنگری
باید علمی و انقلابی باشد و نه دلبخواهی و مصلحتی
8
مشتی الاغ خیال می کنند که صفت توده ای
چیزی در حد فحش خواهر و مادر است.
9
چون مؤدب تشریف دارند
به هر دگراندیشی می گویند
توده ای و
منظور شان نه توده ای، بلکه فحش خواهر و مادر است.
10
خیلی ها از فرط خریت به خروشچف
می گویند رویزیونیست
بی آنکه معنی این مفهوم فلسفی را بدانند.
منظور آنها هم همین است.
11
بدین طریق جامعه طویله می شود و از توسعه باز می ماند.
به نظر می رسه،
شما از این مخالفت و کامنت،
فقط به عنوان بهانه ای برای لینک گذاشتن
و تبلیغ وبلاگ خودتون دارید
استفاده می کنید.
خیلی راحت می تونید بگید من هم در این باره چیزی نوشته ام.
علامه ی عیرانی
ممنون از ابراز نظر صریح
1
ما قبلا نوشتیم که به جزمگرائی و تردید گرایی
در تارنمای مان
مراجعه کنید.
2
شما منظور ما را نفهمیدید.
3
به همین دلیل با صرف بخشی از وقت اندک مان
بخش اول هر کدام از آنها را پیدا کردیم تا مسئله خر فهم شود.
4
تعاریف یاد شده را می توانید حذف کنید.
5
ما اهل قند هار هستیم.
احتیاجی به خواننده عیرانی نداریم.
6
ما ضمنا بخشی از آثار شما را صد سال قبل
مورد تأمل قرار داده ایم و منتشر کرده ایم.
7
به نظر ما شما جامعه شناسی خوانده اید.
از فلسفه خبر ندارید.
8
ولی با سوادتر از بقیه روشنفکران هموطن تان هستید.
این شادی بخش است.
عمرتان دراز باد.
کو تلاش صبحگاه نو بهار کودکی؟
رفت فصلِ سبزه زارِ با نشاطش پر شتاب
آره حق با شما ست:
معیوب نیست.
1
شاید منظور شاعر از این بیت شعر به شرح زیر باشد:
2
تلاش هر صبحگاهی ام در دوران کودکی ام در نوبهار
کجا مانده است؟
3
فصل سرسبز زندگی ام با نشاط شتابنده اش رفته است.
4
اگر معنی تحت اللفظی از آن عرضه شود
به شرح زیر خواهد بود:
تلاش صبحگاه نوبهار کودکی کجا ست؟
صبحگاه که تلاش ورزنده نیست.
5
فصل سرسبز با نشاط صبحگاه نوبهار کودکی ام رفته است.
(این بیت معیوب است.
رفت فصل سبزه زار با نشاطی، پرشتاب.)
این جدایی از همنوع
یکطرفه نیست
دو طرفه است
1
خود شاعر هم افرادی را ترک می کند و تنها می گذارد.
2
دوستی ها
بنا بر منافع برقرار و قطع می شوند.
3
دوستی ها
گاهی حتی به دشمنی استحاله می یابند
4
دشمنی ها هم گاهی به دوستی مبدل می شوند.
5
زندگی در دیالک تیکی از جبر و اختیار ادامه می یابد.
6
گاهی
بخواهی ـ نخواهی
باید بروی
و
گه
بخواهی ـ نخواهی
باید بمانی
7
اختیار و آزادی آدمیان را
جبر عینی حاکم تعیین می کند.
8
آدم ها مختار مطلق نیستند.
9
آدم ها
در شبکه ای از تارهای عینی و ذهنی بسر می برند.
در ایران آخوند داریم نه دانشمند.
1
آخوند های با عبا و بی عبا
2
با عمامه و بی عمامه
3
این اجامر
برای خر کردن خلایق
خود را علما و طویله خود را حوزه علمیه می نامند.
4
آب در کوزه و تو گرد جهان می گردی
مش جواد
پدر فروغ که باغبان نبود
از افسران ارتش بود
1
عضو تا دندان مسلح طبقه حاکمه بود
2
نه باغبان دستخالی ِ خلع سلاح گشته از دیرباز
آرزوئی دلکش است
اما دریغ.
1
غلبه حقیقت بر باطل
به این آسانی ها نیست.
2
بدون چراغ افروزی و روشنگری علمی و انقلابی
حقیقت بر باطل غالب نمی شود.
3
دلیل؟
4
قرون وسطی بیش از هزار سال
به عمر نکبت بارش ادامه داده است.
5
نابرده رنج
گنج میسر نمی شود.
6
بدون روشنگری علمی و انقلابی پیگیر خستگی ناپذیر
و بدون انقلاب اجتماعی
حقیقت پیروز نمی شود.
مولانا
از دوست
ـ به یادگارـ
دردی دارم،
کان درد به صد هزار درمان ندهم.
1
دوستی که از خود درد به یادگار می گذارد
همه چیز می تواند باشد
به غیر از دوست
2
دوست باید که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد.
سعدی
زندگی
از دید حریف اندرزگوی عوامفریب
کاری به کار همدیگر نداشته باشیم
باور کنید تک تک آدم ها زخمیاند
هرکس درد خودش را دارد
دغدغه ی خودش را دارد
مشغله ی خودش دارد
باور کنید
ذهن ها خسته اند
قلب ها زخمی اند
زبان ها بستهاند
برای دیگران آرزو کنیم
بهترینها را
راحتی را
همه گم شدهایم
یاری کنیم همدیگر را
تا زندگی برای مان لذت بخش شود
آدم ها آرام آرام پیر نمی شوند
آدم ها در یک لحظه
با یک تلفن
با یک جمله
با یک نگاه
با یک اتفاق
با یک نیامدن
با یک دیر رسیدن
با یک «باید برویم»
و با یک «تمام کنیم»
پیر می شوند.
آدمها را لحظه ها
پیر نمی کنند
آدم را آدم ها پیر می کنند.
سعی ڪنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشتہ باشیم.
همدیگر را پیر نڪنیم.
پایان
فیس آباد به نیت دیگر آباد شده است.
1
فیس آباد
بنگاه معاملات جنسی است
2
همه مشتری عکس اند
اندیشه بی مشتری است.
3
البته ما به این نتیجه رسیده ایم
که کسی در ایران
شعر و یا نثر را
با دقت نمی خواند
و چیزی از آن در نمی یابد.
4
دانشجوئی می گفت:
موقع کتاب خواندن خوابم می برد
5
ایرانی ها
به فهمیدن شعری و یا مطلبی
فقط تظاهر می کنند.
6
مثلا بیتی از شعر را و یا جمله ای از متنی را
به عنوان دلیلی بر فهم مطلب
کپی و درج می کنند.
7
وضع فکری و فرهنگی شان
تعریفی ندارد.
8
روی این مسائل باید هماندیشی (چالش فکری) جدی و پیگیر صورت گیرد.
9
اصلا شعر چیست؟
10
ما شاید 70 میلیون شاعر داشته باشیم.
11
شعر شده آلت دست برای گفتن و شنفتن حرف هائی که
«شعرا» و «مخاطبین» قادر و یا مایل به گفتنش و شنفتنش نیستند
ولی باید بگویند و بشنوند.
12
احتیاجات غریزی و غیره
حضرات را به شعر گفتن و شعر شنفتن وادار می سازد.
13
به همین دلیل هر عیاشی
شده شاعر.
14
چه بسا از احساس و ادراک صحت وزن و قافیه شعر
حتی بی خبرند.
15
چند در صد شعرای مرحوم قرون وسطی و
شعرای معاصر قرون وسطائی را
می توان شاعر محسوب داشت؟
16
حرفه خیلی از شعرا
مداحی متمولین و فحاشی بر رقیب بوده است.
17
این جا اصلا شعر در میان نیست.
18
راجع به آثار هنری دیگر هم باید هماندیشی کرد.
19
نقاشی و تندیس سازی
هم می توانند هنر باشند و هم حرفه.
20
طرف عکس زن لختی را می کشد و یا تندیس زن لختی را می سازد
و خود را هنرمند جا می زند.
21
مسئله تراژیک دیگر
دیالک تیک مولد و مصرفکننده است.
22
مشتری شعر که بی شعور باشد
به سقوط فکری و هنری شاعر (عرضه کننده کالای شعر)
منجر می شود
و بی شعوری شاعر
به سقوط فکری و شخصیتی مصرف کننده می انجامد.
23
درد دیگر
فرار همنوعان از هماندیشی است.
24
به محض تلاش به هماندیشی با شاعری و یا هر کسی
بلافاصله بلاک می شوی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر