۱۳۹۵ بهمن ۲۶, سه‌شنبه

متا تحلیلی بر تحلیل یاسر عزیزی در رابطه با دونالد ترامپ (16)


توضیح «کارل مارکس»
بر حقیقت «دونالد ترامپ»
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
یاسر عزیزی 
ویرایش و متا تحلیل از
مسعود بهبودی

مکانیسم برآمدن پدیده‌ ای چون ترامپ را
کارل مارکس
 بیش از ۱۵۰ سال پیش،
به خوبی تحلیل و تشریح نمود.

مکانیسم
یعنی
ترکیب و ساختمان چیزی
توصیف دقیق عملکرد یک دستگاه یا مراحل مختلف یک واکنش یا رخداد
 یک پدیده
ساز و کار

·       این جمله یاسر، جام جهان بینی نما ست.
·       جام جهان بینی یاسر نما ست.


1
مکانیسم برآمدن پدیده‌ ای چون ترامپ  

·       یاسر از سر تا پا آخوند است.
·      یاسر    برای کشف دلیل پیروزی مش دونالد در انتخابات ایالات متحده امریکا، واقعیت عینی جامعه و جهان را فراموش می کند و در لا به لای کتاب های عهد جدید و عهد عتیق در بدر به دنبال آیه و روایت و حدیث و خبر می گردد.

·       یاسر وقتی هم که در صدد توجیه حقانیت جنبش تهوع آور سبز بود، به همین رویه و روال تلاش و تقلا می کرد:
·       دنبال سوسیالیسم حقیقی می گشت و از خوانده ها و به یاد مانده های خویش، آیه و روایت و حدیث و خبر استخراج می کرد.

·       سوبژکتیویسم معرفتی همین است.
·       پرسه زدن عرقریز در برهوت ذهن و استخراج دلیل از افکار گسیخته ی به یاد مانده خویش.

3

مکانیسم برآمدن پدیده‌ ای چون ترامپ را
کارل مارکس
 بیش از ۱۵۰ سال پیش،
به خوبی تحلیل و تشریح نمود.

·       کارل مارکس بدین طریق به درجه طالع بینی، فالگیری، گوروی غیبگوئی ارتقا داده می شود که قادر به غیبگوئی است.

·       حالا فقط باید آیه مربوطه را از قرآن کارل مارکس بخوانیم و به پدیده مش دونالد و مش دونالدیسم پی ببریم.

·       آنهم از قرآن کارل مارکسی که در فاز رقابت آزاد سرمایه داری به سر برده است و نه در فاز امپریالیستی آن.
·       فازی که اکنون برای خود بورژوازی، چیزی از جنس ایدئال و آرمان است.


·       ابراهام لینکن کجا، چی نی و رمز فیلد و جورج ابن جورج و کلینتون و ملینتون و مش دونالد کجا؟



·       ناپلئون بناپارت کجا، سرکوزی کجا؟

4
مارکس
که در نوشتار «گامی در نقد فلسفه‌ ی حق هگل» آورده بود:
«مادامی که انسان گِرد خورشید وجود خود نمی‌چرخد،
مذهب
ـ به تنهایی ـ
خورشید موهومی است که انسان بر گردش خواهد چرخید»
 و یکی از وجوه دوران جدید را
برانداختن این وجه وهم‌ آلود نظم کهن می‌ دانست.
در جزوه‌ ی مشهورِ «درباره‌ ی مسئله ‌ی یهود» اما،
بر آن بود
 «همان طور که انسان تا زمانی که مجذوب مذهب است،
ذات خویش را صرفاً از طریق وجودی بیگانه و خیالی عینیت می‌ بخشد.
 لذا وی تحت حاکمیت نیاز خودخواهانه [سرمایه‌داری] نیز
صرفاً از طریق تابع کردن
محصولات و فعالیت خودش به سلطه ‌ی وجودی بیگانه و
با نسبت دادنِ معنا و دلالتِ وجودی بیگانه،
یعنی پول، به آنها
می‌تواند خود را تأیید و در ضمن آن اشیایی تولید کند.

·       بیچاره مارکس.
·       قبل از تحلیل این جملات گسیخته از آثار مارکس، ادامه «استدلال» اسکولاستیکی یاسر را بخوانیم:

5
بنا براین
پول که در مذهب نوخاسته‌ ی سرمایه ‌داری،
به قوت بر جایگاه خدایگانی نشسته است،
 امکان آن را فراهم می‌ کند که
 انسان بی ‌مایه ‌ای (به اذعان خود کارشناسان امریکایی)،
حائز چنین قدرت بی‌ مهاری شود.

·       طرز استدلال اسکولاستیکی جز این نیست.

·       آیه ای از اثری از مارکس پیدا کردن و به طرز سوبژکتیو و دلبخواهی از آن استفاده و یا سوء استفاده استدلالی کردن.
·       برای آشنائی با اسلوب اسکولاستیکی یاسر، بهتر است ببینیم که یاسر چه می کند:

الف
«مادامی که انسان گِرد خورشید وجود خود نمی ‌چرخد،
مذهب
ـ به تنهایی ـ
خورشید موهومی است که انسان بر گردش خواهد چرخید»

·       یاسر نخست، از یکی از آثار مارکس، چیزی راجع به مذهب پیدا می کند.
·       بی آنکه نظر و منظور مارکس را فهمیده باشد.

ب
«همان طور که انسان تا زمانی که مجذوب مذهب است،
ذات خویش را صرفاً از طریق وجودی بیگانه و خیالی عینیت می‌ بخشد.
 لذا وی تحت حاکمیت نیاز خودخواهانه [سرمایه ‌داری] نیز
صرفاً از طریق تابع کردن
محصولات و فعالیت خودش به سلطه ‌ی وجودی بیگانه و
با نسبت دادنِ معنا و دلالتِ وجودی بیگانه،
یعنی پول،
به آنها
می ‌تواند خود را تأیید و در ضمن آن اشیایی تولید کند.

·       یاسر بعدا، از یکی دیگر از آثار مارکس، چیزی راجع به پول پیدا می کند.

·       چیزی که اصلا و اساسا راجع به بیگانگی (الیناسیون، از خودبیگانگی) است.

پ
بنا براین
پول که در مذهب نوخاسته‌ ی سرمایه ‌داری،
به قوت بر جایگاه خدایگانی نشسته است،
 امکان آن را فراهم می‌ کند که
 انسان بی‌مایه ‌ای (به اذعان خود کارشناسان امریکایی)،
حائز چنین قدرت بی‌ مهاری شود.

·       بعد، از آیات مربوط به مذهب و پول، نتیجه می گیرد که کارل مارکس «مکانیسم برآمدن پدیده‌ ای چون ترامپ را بیش از ۱۵۰ سال پیش، به خوبی تحلیل و تشریح نموده است.»

·       این طرز «استدلال» یاسر بهترین مثال برای طرز «استدلال» اسکولاستیکی (آخوندیستی) است.

6
«مادامی که انسان گِرد خورشید وجود خود نمی ‌چرخد،
مذهب
ـ به تنهایی ـ
خورشید موهومی است که انسان بر گردش خواهد چرخید»

·       حالا برگردیم به افکار مارکس:

گفتار مارکس راجع به دین و مذهب

·       در گفتار مارکس، دین و یا مذهب به مثابه تریاک توده تلقی شده است، حکمی که یکی از دو و یا سه حکم مارکس است که مورد سوء تفاهم قرار گرفته است:

1
·       «انسان عبارت است از جهان انسانی، دولت و همبود (اجتماعیت، سوسیه ته)

2
·       این دولت، این همبود (اجتماع)،  مذهب را ایجاد می کند و مذهب، شعور وارونه است.
·       زیرا خود جهان انسانی (یعنی جهانی که موجد مذهب است)، وارونه است.

3
·       دین و یا مذهب تئوری عام این جهان انسانی است.

4
·       دین و یا مذهب جمعبندی دایرة المعارفی این جهان انسانی است.

5
·       دین و یا مذهب منطق این جهان انسانی در فرمی همه پسند است. 

6
·       دین و یا مذهب آبروی اسپیریتوئالیستی این جهان انسانی است.

7
·       دین و یا مذهب شور و شوق این جهان انسانی است.
·       دین و یا مذهب تأیید اخلاقی این جهان انسانی است.
·       دین و یا مذهب تکمیل سرور آمیز این جهان انسانی است.

8
·       دین و یا مذهب داروی مسکن این جهان انسانی و بنیان توجیه آن است.

9
·       دین و یا مذهب تحقق (واقعیت یابی)  تخیلی ماهیت انسانی است.
·       برای اینکه ماهیت انسانی فاقد واقعیت حقیقی است...

10
·       ذلت مذهبی در یکی، بیانگر ذلت واقعی است و در دیگری اعتراض بر ضد ذلت واقعی است.

·       دوگانگی دین از دید مارکس همین جا ست:
·       دین دیالک تیک افیون و آه است.
·       دین، هم به تسلیم فرامی خواند و هم به مقاومت.
·       دین نه افیون محض و خشک و خالی است  و نه آه محض و خشک و خالی.

11
·       دین و یا مذهب آه موجود ستمدیده و مظلوم است.

12
·       دین و یا مذهب قوت قلبی جهان بی قلب است.
·       روح و شعور شرایط بی روح و بی شعور است.
·        تریاک توده است.

13
·       در فلسفه مارکس، پایان دادن به دین و یا مذهب ـ به مثابه سعادت واهی برای خلق ـ از طریق طلب سعادت واقعی برای خلق میسر می شود.

14
·       طلب ترک توهمات راجع به وضع خود، یعنی طلب ترک وضعی که به توهم نیاز دارد.

15
·       بنابرین، هسته انتقاد مارکس و مارکسیسم ـ لنینیسم از دین و یا مذهب، انتقاد از جهان ذلت باری است که دین و یا مذهب هاله مقدس آن است.

16
·       انتقاد مارکسیستی ـ لنینیستی از دین و مذهب، گل مجازی زنجیر را می چیند، نه برای اینکه انسان زنجیر عاری از تخیل و تسکین را به گرده کشد.
·       بلکه برای آنکه زنجیر را براندازد و گل زنده را بشکند.

17
·       انتقاد مارکسیستی ـ لنینیستی از دین و یا مذهب، انسان را نومید می سازد، تا بسان نومیدی، بسان به هوش آمده انسانی

الف
·       باندیشد.
ب
·       به عمل دست زند.
ت
·       واقعیت خود را بر پا دارد.

پ
·       تا حول خود بچرخد و در نتیجه، حول خورشید واقعی خویش بچرخد.

ث
·       دین و یا مذهب خورشید واهی است که حول انسان می چرخد، تا زمانی که انسان حول خود نمی چرخد.»
·       (کارل مارکس. مقدمه ی نقد فلسفه حقوقی هگل)

1
·       مارکس نخست از دین و یا مذهب به عنوان جهانشناسی (جهاناگاهی)  وارونه  با فونکسیون روزمره سخن می گوید:
·       «دین و یا مذهب تئوری عام این جهان انسانی است.
·       دین و یا مذهب جمعبندی دایرة المعارفی این جهان انسانی است.»

2
·       این رابطه دنیوی خاص مذهب، اما بنظر مارکس، حاوی «تکمیل سرور آمیز این جهان انسانی است.»

3
·       مارکس در این حقیقت امر، برای دین و یا مذهب نه فقط فونکسیون  «اعتراض بر ضد ذلت واقعی» قائل می شود، بلکه علاوه بر آن، آن را بیانگر «قوت قلبی جهان بی قلب» و «روح شرایط بی روح» تلقی می کند.

4
·       دین و یا مذهب ببرکت همین توانائی اش، «آه موجود ستمدیده و مظلوم» می گردد.

5
·       هدف مارکس در وهله اول، بی تردید عبارت است از افشای دین و یا مذهب بمثابه وسیله حاکمیت:
·       به همین دلیل مارکس، از انتقاد از آسمان به سوی انتقاد از مناسبات زمینی سمتگیری می کند.

6
·       دو مرحله بنیادی انتقاد مارکس از دین و یا مذهب از این قرارند.

7
·       در این دو مرحله انتقاد مارکس از دین و یا مذهب، انتقاد از ایدئولوژی به انتقاد از حاکمیت پیوند داده می شود.

8
·       اما بر اساس این مسئله این سؤال پیش می آید که چرا انسان ها این ساخت ایدئولوژیکی را بازتولید می کنند؟

9
·       مارکس بنابرین، واکنش مذهبی را نه فقط به مثابه اطاعت و تسلیم، بلکه علاوه بر آن، بمثابه فرم مخدوش و از خودبیگانه ی مناسبت جهانی فعال، تلقی می کند که حاوی نیروی منفجره ذاتی است.

10
·       هر دو طرف تلقی مارکس وحدت دیالک تیکی با هم تشکیل می دهند.
·       یکی بدون دیگری میسر نمی شود:
·       بیان حال خویش را نمی توان از اطاعت و تسلیم، جدا ساخت و لذا برخورد سوبژکت ـ تئوریکی به شعور مذهبی را نمی توان از انتقاد از حاکمیت جدا کرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر