فریبرز رئیس دانا
(۱۳۲۷)
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک روزبه نوید
ویرایش
و تحلیل از
مسعود
بهبودی
جان
خواهر، کارگر،
روستايی، برادر
پيشه
ور، ای جوان، ای دلاور
ما
همه يک صف و در برابر
آن
ستمکاره، آن تاج بر سر
·
گفته شد که این بند شعر سیاوش رئالیستی
نیست.
·
تصور سیاوش از جامعه، حاکی از
انعکاس مخدوش و معیوب جامعه در آیینه ذهن او ست.
·
اما بدون شناخت رئالیستی و راسیونالیستی
جامعه نمی توان خط مشی درستی تدوین کرد.
·
چرا و به چه دلیل ما از مخدوش و
معیوب بودن جامعه «شناسی» سیاوش سخن می گوییم؟
1
جان
خواهر، کارگر،
روستايی، برادر
پيشه
ور، ای جوان، ای دلاور
ما
همه يک صف و در برابر
آن
ستمکاره، آن تاج بر سر
·
در آیینه ی مات و مه گرفته ی ذهن
سیاوش، دیالک تیک جامعه به شکل دیالک تیک توده و طبقه حاکمه بورژوائی ـ انقلابی
سفید بسط و تعمیم می یابد.
·
سیاوش سپاه «ارتجاع سیاه و سرخ» (کتاب
انقلاب سفید) را نمی بیند.
·
سیاوش نه اشرافیت بنده دار و
فئودال و روحانی را می بیند و نه بازوان مسلح آن را.
·
نه طبقه حاکمه سابقا در قدرت را می
بیند و نه گردان های چریکی آن را.
·
از سیاوش بعید است که ارتجاع
فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی و بازوان لائیک و مذهبی متنوع آن را نبیند.
·
سؤال این است که دلیل زدن خود کوچه
علی چپ توسط سیاوش و حزب توده چیست؟
·
چرا سیاوش در این شعر، خواننده را
از حقیقت عینی باخبر نمی سازد؟
2
جان
خواهر، کارگر،
روستايی، برادر
پيشه
ور، ای جوان، ای دلاور
ما
همه يک صف و در برابر
آن
ستمکاره، آن تاج بر سر
·
روی این مسئله باید کار تحلیلی
پیگیر و عرقریز صورت گیرد.
3
خواهر
من، گرامی برادر
چون
به هر حال تنها ست، مادر
من
به خاک اوفتادم، تو بگذر
بهر
ايجاد دنيای بهتر
·
معنی تحت اللفظی:
·
خواهران وبرادران من
·
چون مادر ـ در هر صورت ـ تنها ست،
پس از مرگ من، راه مرا ادامه بده، تا تشکیل جهان بهتر میسر شود.
·
اکنون معلوم می شود که در سر سیاوش،
توهمی در گشت و گذار است:
·
سیاوش خیال می کند که سرنگونی نظام
برخاسته از انقلاب بورژوائی سفید، به تشکیل جهان بهتر منجر می شود.
·
انگار، سوسیالیسم ایستاده پشت در و
به محض خروج کاپیتالیسم وارد خانه خواهد شد.
·
سؤال این است که دلیل تشکیل این
اوتوپی در ذهن سیاوش و حزب توده چیست؟
·
ضمنا تنهائی مادر (در هر صورت) در
خانه، چه ربطی به ادامه دادن راه افتادگان در نبرد دارد؟
·
ظاهرا منظور سیاوش این است که
سرنگونی بورژوازی انقلابی سفید، راه را برای استقرار سوسیالیسم و در نتیجه برای
رهایی مادر از تنهائی هموار خواهد ساخت.
4
ای شما، ای صف بی شماران
اشک من در نثار شمایان
بر سر هر گذرگاه و میدان
ژاله شد، ژاله شد
ژاله چون شد
ژاله خون، ژاله دریای خون شد
خون جنون
خون جنون
سلطنت واژگون
سلطنت واژگون
اشک من در نثار شمایان
بر سر هر گذرگاه و میدان
ژاله شد، ژاله شد
ژاله چون شد
ژاله خون، ژاله دریای خون شد
خون جنون
خون جنون
سلطنت واژگون
سلطنت واژگون
ژاله بر سنگ افتاد، چون شد
ژاله خون شد
خون چه شد؟
خون چه شد؟
خون جنون شد
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز این جنون واژگون کن
خون جنون شد
ژاله خون کن، خون جنون کن
سلطنت ز این جنون واژگون کن
·
این بند واپسین شعر است.
·
سیاوش توده را با صراحت تام و تمام
مورد خطاب قرار می دهد و سرنگونی سلطنت را می طلبد.
·
بی کمترین دغدغه خاطری از روی کار آمدن
اشرافیت تا مغز استخوان مرتجع بنده دار و فئودال و روحانی.
·
در ورای این غفلت، خود را به خواب
غفلت زدن و خوشخیالی، کدامین تئوری، خرناسه می کشد؟
·
خواننده بهتر است که خود به این سؤالات
بیندیشد و به هماندیشی برخیزد.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر