۱۳۹۵ بهمن ۴, دوشنبه

دیالک تیک در قاموس مسعود امیدی (17)


ادعای دیالک تیک و بی طرفی در جنگ سوریه
سرچشمه:
نوید نو

تحلیلی از
ربابه نون

 ۵
برداشت نگارنده از تحلیل مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی،
تحلیلی است که: 
به عبارتی (دیگر)   
پدیده سنتز از آسمان نمی آید و با اینکه اساسا پدیده جدیدی است و تضادهای درونی آن متفاوت از پدیده قبلی است
 اما از آنجا که نتیجه مبارزه اضداد و محصول تز و آنتی تز پدیده پیشین است،
مهر و نشان آنها را نیز به نوعی برخود دارد

·       لامصب، سخن از کدام تضاد های درونی سنتز است؟
·       سنتز بیچاره ی هنوز تشکیل نشده که حاوی تضادهای درونی نیست.
·       تضادهای درونی در روند رشد و توسعه آن تشکیل می شوند.

1
·       مسعود امیدی بیگانه با  مفاهیم است.
·       به همین دلیل می نویسد:

به عبارتی
پدیده سنتز
اما از آنجا که نتیجه مبارزه اضداد و محصول تز و آنتی تز پدیده پیشین است

·       اضداد همان تز و آنتی تز اند.
·       سنتز نتیجه حل تضاد تز و آنتی تز است.
·       سنتز نتیجه نفی هم تز و هم آنتی تز است. 

2
بدون این مفهوم دیالکتیکی
نمی توان فرآیند رشد پلکانی در مسیر تکامل را
 که در هر پله آن پدیده ی از نظر کیفی متفاوتی پدید می آید،
 درک نمود.

·       اولا بدون کدام مفهوم؟

·       ثانیا وقتی سخن از فرآیند رشد است، خواننده می فهمد که با نردبام توسعه سر و کار دارد.
·       مفهوم فرآیند و یا پروسه و روند به رشد مرحله به مرحله و یا رشد پلکانی اطلاق می شود.
·       هر پله رشد، فی نفسه کیفیت نوینی است.

·       مثلا فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی هر کدام مرحله ای و یا پله ای در نردبام توسعه جامعه بشری اند.

3
به همین ترتیب بدون این مفهوم دیالکتیکی،
در فرآیند تحول و تکامل پدیده ها،
گسستی شکل می گیرد که
مانع از درک چگونگی مراحل انتقال از یک فرماسیون اجتماعی و اقتصادی به فرماسیون اجتماعی و اقتصادی بعدی
 در مسیر تکامل اجتماعی می گردد.

·       مسعود امیدی پریشان اندیش به تمام معنی است:

4
به همین ترتیب بدون این مفهوم دیالکتیکی،
در فرآیند تحول و تکامل پدیده ها،
گسستی شکل می گیرد  

·       مسعود امیدی بر آن است که اگر مفهوم مجهول او (احتمالا مفهوم نفی دیالک تیکی و قانون دیالک تیکی نفی نفی)  در بین نباشد، فرآیند تحول و تکامل دچار گسست می گردد.

·       البته منظور او چیز دیگری است.

·       ولی اگر این جمله مورد تأمل فلسفی قرار گیرد، باید به نتایج زیر رسید:

الف
بدون این مفهوم دیالکتیکی،
در فرآیند تحول و تکامل پدیده ها،
گسستی شکل می گیرد  

·       اولا باید به این نتیجه رسید که  مفاهیم تعیین کننده ی سیر و سرگذشت روندهای توسعه اجتماعی اند.

ب

·        مفاهیم اما فرم هائی از بسط و تعمیم مقوله فلسفی روح (شعور) اند.
·       این بدان معنی خواهد بود که روح تعیین کننده ماده است.
·       شعور تعیین کننده وجود است.
·       این بلحاظ جهان بینی به معنی طرفداری مسعود امیدی از ایدئالیسم عینی خواهد بود.
·       نمایندگان مذاهب هم طرفدار ایدئالیسم عینی اند.  

پ
به همین ترتیب بدون این مفهوم دیالکتیکی،
در فرآیند تحول و تکامل پدیده ها،
گسستی شکل می گیرد که
مانع از درک چگونگی مراحل انتقال از یک فرماسیون اجتماعی و اقتصادی
 به فرماسیون اجتماعی و اقتصادی بعدی
 در مسیر تکامل اجتماعی می گردد.

·       این ثانیا بدان معنی است که مسعود امیدی نمی داند که  مفهوم نفی دیالک تیکی و قانون دیالک تیکی نفی نفی، از  مفاهیم و قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی اند.
·        مفاهیم و قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی باید در کل هستی توضیح داده شوند و نه فقط در جامعه و یا تئوری شناخت.

5
به همین ترتیب بدون این مفهوم دیالکتیکی،
در فرآیند تحول و تکامل پدیده ها،
گسستی شکل می گیرد که
مانع از درک چگونگی مراحل انتقال از یک فرماسیون اجتماعی و اقتصادی به فرماسیون اجتماعی و اقتصادی بعدی
 در مسیر تکامل اجتماعی می گردد.

·       منظور مسعود امیدی از این جفنگجمله این است که بدون درک مفهوم نفی دیالک تیکی و قانون دیالک تیکی نفی نفی نمی توان گذار فرماسیونی جامعه بشری را درک کرد و توضیح داد.

·       سؤال این است که این واژه «گسست» از کجا وارد معرکه شده و موی دماغ خواننده گشته است؟

6

به همین ترتیب بدون این مفهوم دیالکتیکی،
در فرآیند تحول و تکامل پدیده ها،
گسستی شکل می گیرد که
مانع از درک چگونگی مراحل انتقال از یک فرماسیون اجتماعی و اقتصادی 
به فرماسیون اجتماعی و اقتصادی بعدی
 در مسیر تکامل اجتماعی می گردد.

·       مسعود امیدی احتمالا در متون شلم شوربای استالینیستی در رابطه با مفهوم نفی دیالک تیکی و قانون دیالک تیکی نفی نفی، به دیالک تیک پیوست و گسست برخورد کرده است، واژه گست را به خاطر سپرده است، بی آنکه مسئله را درست فهمیده باشد.

·       برای توضیح دیالک تیک پیوست و گسست در بخش های پیشین مثال زده شد:

·       هر کودکی مادر و پدرش را نفی دیالک تیکی می کند:

الف
·       یعنی جنبه های مثبت و مفید آنها را از آن خود می کند، توسعه می دهد و تکامل می بخشد.
·       این کرد و کار کودکان در مفهوم پیوست با نسل پیشین تجرید می یابند.

ب
·       کودک ضمنا جنبه های منفی و مضر و مزاحم مادر و پدرش را نقد و حذف می کند.
·       این کرد و کار کودکان در مفهوم گسست با نسل پیشین تجرید می یابند.

7
به همین ترتیب بدون این مفهوم دیالکتیکی،
در فرآیند تحول و تکامل پدیده ها،
گسستی شکل می گیرد که
مانع از درک چگونگی مراحل انتقال از یک فرماسیون اجتماعی و اقتصادی
 به فرماسیون اجتماعی و اقتصادی بعدی
 در مسیر تکامل اجتماعی می گردد.

·       شناخت افزار دیالک تیکی پیوست و گسست برای درک توسعه در هستی (طبیعت، جامعه و تفکر) بسیار مهم است.
·       منظور مسعود امیدی هم همین است.

·       جامعه برده داری با کمون اولیه همین کار کودکان را انجام داده است:
·       جنبه های مادی و فکری و هنری مثبت کمون اولیه را از آن خود کرده، حفظ کرده و توسعه داده است.
·       پیوست با کمون اولیه را حفظ کرده است.
·       ضمنا جنبه ها و جوانب مادی و فکری منفی آن را نقد و حذف کرده است.
·       با کمون اولیه قطع رابطه کرده است.
·       یعنی گسست  فرماسیونی صورت گرفته است.

·       همین پیوست و گسست را فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی با برده داری و فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری با فئودالی کرده است.

8
بدون درک نفی دیالکتیکی،
نمی توان چالش های روند تکامل بویژه باقیمانده های پدیده کهنه
 در پدیده نو (سنتز) را درک نمود. 

·       مسعود امیدی معنی چالش را نمی داند.
·       او خیال می کند که بقایای فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نو را چالش می گویند.
·       چالش همان چلنگ انگلیسی است.
·       چالش به مبارزه و  یا مقابله و ستیز در عرصه های اجتماعی و یا فکری اطلاق می شود:
·       چالش نور با ظلمت
·       چالش علم با خرافه

9


بدون درک نفی دیالکتیکی،
نمی توان چالش های روند تکامل بویژه باقیمانده های پدیده کهنه
 در پدیده نو (سنتز) را درک نمود. 

·       مفهوم بقایای جامعه کهنه در جامعه نو،  ربطی به دیالک تیک پیوست و گسست ندارد.

·       این مفهوم در برنامه سابق حزب سابق توده هم به کار گرفته شده است:
·       مثال برای بقایای جامعه کهنه در جامعه نو می تواند ادامه حیات مناسبات اجتماعی کمون اولیه در جامعه برده داری و یا حتی فئودالی و یا حتی سرمایه داری باشد.

·       مائو در تشریح شرایط اجتماعی ـ اقتصادی چین می نویسد که در جمهوری جدید التأسیس خلق چین، هنوز بقایای نظامات برده داری و فئودالی جانسختی می کنند.

·       یعنی هنوز در نقاطی از کشور قاره وار چین، طبقات اجتماعی برده و برده دار و یا رعیت و فئودال هست.

·       به همین دلیل حزب کمونیست چین، یعنی پرولتاریای پیروزمند چین باید وظایف انقلابات فئودالی و بورژوائی را نیز به انجام رساند.

10

بدون درک نفی دیالکتیکی،
نمی توان چالش های روند تکامل بویژه باقیمانده های پدیده کهنه 
در پدیده نو (سنتز) را درک نمود. 

·       همین کار جمهوری خلق چین را حزب کمونیست روسیه هم انجام داده است:
·       حزب کمونیست روسیه یعنی پرولتاریای پیروزمند روسیه شوروی می بایستی دهها میلیون نفر از زحمتکشان فرو مانده در اعماق تاریخ را بازپروری کند.
·       سواد خواندن و نوشتن و فوت و فن کار در کارخانه و مزرعه بیاموزد.

·       این کرد و کار بسیار بغرنج و مشقت باری بوده است.

·       یکی از دلایل انحراف به استالینیسم همین غلبه بر بقایای فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی ماقبل سرمایه داری بوده اند.

·       استالینیسم خود نتیجه همین عقب ماندگی اجتماعی ـ اقتصادی بوده است.
·       کاروان روشنگری در قرون 17 و 18 از دور دورهای سرزمین روسیه گذشته بود.
·       اصلا وارد این سامان نشده بود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر