۱۳۹۵ دی ۲۹, چهارشنبه

دیالک تیک در قاموس مسعود امیدی (13)


ادعای دیالک تیک و بی طرفی در جنگ سوریه
سرچشمه:
نوید نو

تحلیلی از
ربابه نون

۴
اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی
ـ به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی ـ
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد که
شاید بتوان آن را به تلاش اراده گرایانه
برای تسریع و جلو انداختن زایمانی تشبیه نمود که
می تواند هستی مادر و فرزند را توأمان
با تهدید و نابودی مواجه نموده و
 با منطق ذاتی و درونی تحول هر پدیده ناسازگار باشد. 

·       فرمولبندی مسعود امیدی در نگاه سرسری حیرت انگیز است:
·       به زعم او، «عدم درک تغییرات کمی منجر به اشتباهات بسیار مخرب می شود.»

·       میلیون ها کودک در حال رشد کمی اند.
·       بی آنکه روح شان حتی از تغییرات کمی خویشتن خویش با خبر باشد.
·       پس از رسیدن تغییرات کمی به حد عینی، ناگهان تحول کیفی می یابند و بالغ می شوند.

·       پس از رسیدن تغییرات کمی بعدی به حد عینی دیگر، ناگهان پیر می شوند و حتی غافلگیر می شوند.
·       چه بسا خودشان هنوز به تحول کیفی پی نمی برند.
·       ولی احساس خستگی و ضعف می کنند.
·       اگر هنوز هم متوجه تحول کیفی نباشند، از برخورد ترحم انگیز همنوعان می فهمند که دچار تحول کیفی شده اند.
·       پیر و زمینگیر شده اند.  

·       آیا عدم درک تغییرات کمی به «اشتباهات مخرب منجر می شود؟»    

·       بعید است که مسعود امیدی نداند.
·       به همین دلیل منظور او باید چیز دیگری باشد.

1
اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی
ـ به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی ـ
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد

·       همانطور که ذکرش گذشت، مسعود امیدی، عینت تغییرات کمی را نمی شناسد و یا به رسمیت نمی شناسد.
·       در قاموس او، تغییرات کمی خصلت سوبژکتیو دارند.
·       یعنی توسط آدم ها صورت می گیرند.

·       همانطور که آدم ها آب را حرارت می دهند تا بجوشد و چای درست کنند، به همان سان هم جامعه را دچار تغییرات کمی می سازند تا تغییرات کمی روزی به حد عینی معینی برسد و جامعه دچار تحول کیفی شود.

·       البته بگذریم از مسعود امیدی دیگری که منکر خصلت جهشی و ناگهانی تحول کیفی شده است و تحول کمی را همان تحول کیفی دانسته است که «از نظر ها پنهان» است.

·       این به چه معنی است؟   

2

اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی
ـ به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی ـ
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد

·       این اولا به معنی تقلیل قانون دیالک تیکی به قانون مختص جامعه بشری است که در بخش قبلی تحلیل، تقلیلگرائی نامیدیم.

·       اگر مسعود امیدی به تئوری توسعه داروین تره خرد کند، باید از خود بپرسد که تغییرات کمی میمون چگونه به حد عینی رسید که گذار از حیوان به انسان (تحول کیفی) امکان پذیر گشت؟

·       آن زمان که هنوز آدمیان وجود نداشتند که میمون را دچار تغییرات کمی سازند و به آدم مبدل کنند.

3
اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی
ـ به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی ـ
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد

·       مسعود امیدی دیالک تیک ماتریالیستی کذائی را فقط برای استفاده در جامعه بشری برسمیت می شناسد.

·       در مخیله او آدم ها به گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی ایمان می آورند، بعد همان را در جامعه عملی می سازند.

·       اگر آدم ها احیانا از این قانون دیالک تیکی خبر نداشته باشند، در آن صورت دیگر نمی توانند مسبب تغییرات کمی در جامعه باشند و فاجعه آغاز می شود.
·       این همان ولونتاریسم (اراده گرائی) معروف است.
  
·       اگر آدم، ساده لوح باشد، می تواند به دام مسعود امیدی بیفتد و به ولونتاریسم (اراده گرائی) ایمان بیاورد.

·       آدم ها واقعا هم بخشا مسبب برخی از تغییرات کمی اند.
·       مثلا توسعه نیروهای مولده (ابزار های کار، وسایل تولید، علم، فن، طرز استخراج مواد خام و غیره) بدون کرد و کار آدم ها امکان ناپذیر است.
·       چون در قلب نیروهای مولده، انسان های مولد و زحمتکش ایستاده اند.

·       سؤال این است که اگر چنین است، پس چرا اراده گرائی باطل است؟

·       چرا نباید انسان هر چه دلش می خواهد، بتواند انجام دهد؟

4

·       برای پاسخ به این سؤال، به شناخت افزار دیالک تیکی دیگری نیاز هست:
·       به دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی)   

·       دلیل بطلان اراده گرائی این است که در دیالک تیک جبر و اختیار، نقش تعیین کننده از آن جبر است و اختیار آدمیان به اندازه شناخت آنها از جبر است.
·       جبر (قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر هر چیز) دست و پای آدمیان را می بندد و اراده او را محدود می سازد.
·       به قول به آذین آدمیان در لا به لای دیوار های جبر حرکت می کنند و می توانند حرکت کنند.   

5
اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی
ـ به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی ـ
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد

·       آدم ها فقط به اندازه ای می توانند اعمال اراده کنند، مثلا به تغییرات کمی مورد نظر مسعود امیدی در جامعه، جامه عمل بپوشانند که جبر حاکم مجاز می دارد.

·       مسعود امیدی در جامعه ای که توده های مولد و زحمتکش چه بسا سواد خواندن و نوشتن ندارند، هر چقدر هم زور بزند، نمی تواند شق القمر کند.
·       آدم ها جامعه خود را می سازند.
·       ولی نه آن سان که اراده می کنند.
·       بلکه آن سان که شرایط عینی و واقعی حاکم مجاز می دارد.
·       آدم ها با مصالحی به بنای جامعه خود می پردازند که از نسل قبلی به میراث برده اند.
·       چه مصالح مادی و چه مصالح فکری   

6
اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی
ـ به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی ـ
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد

·       اراده گرائی و آنارشیسم و آوانتوریسم و غیره دیالک تیک جبر و اختیار را یا تخریب می کنند و یا وارونه می سازند.
·       یعنی نقش تعیین کننده را از آن اختیار می دانند.
·       جبر بدین طریق هیچ واره تصور می شود.

·       مسعود امیدی احتمالا از این شناخت افزار دیالک تیکی خبر ندارد.

·       بقیه این جمله او اما جالب است:   

7

اهمیت موضوع بیشتر آنجا ست که
عدم درک تغییرات کمی به عنوان پیش نیاز تغییرات کیفی
می تواند منجر به اشتباهات بسیار مخربی گردد که
شاید بتوان آن را به تلاش اراده گرایانه برای تسریع و جلو انداختن زایمانی تشبیه نمود که
می تواند هستی مادر و فرزند را توأمان
با تهدید و نابودی مواجه نموده و
 با منطق ذاتی و درونی تحول هر پدیده ناسازگار باشد. 

·       مسعود امیدی اراده گرائی را در مورد تغییرات کمی واجب می داند و توصیه می کند، ولی در مورد تحول کیفی، «بسیار مخرب» می داند که خیلی خیلی خطرناک است:
·       هم به مرگ جامعه منجر می شود و هم به شکست انقلاب.
·       مادر و نوزاد هر دو می میرند.


·       هدف و آماج مسعود امیدی از این تحریف بی شرمانه ی قوانین دیالک تیکی توسعه، اثبات حقانیت اوولوسیونیسم برای صاف کردن جاده به روی رفرمیسم است.

·       لب مطلب او این است که تغییرات کمی را باید چسبید و تحول کیفی را باید در تغییرات کمی منحل و مضمحل کرد و فراموش کرد.

·       مسعود امیدی بی سر  وصدا تئوری دیالک تیکی توسعه را به تئوری متافیزیکی توسعه تبدیل می کند:
·       در تئوری متافیزیکی توسعه، توسعه به معنی توسعه کمی یعنی کاهش و افزایش، بزرگی و کوچکی وغیره تصور می شود.
·       در تئوری متافیزیکی توسعه، توسعه به معنی تکرار مکرر (حرکت دایره وار) تلقی می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر